خشم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
تایپ این مقاله تمام شده و آمادهٔ بازنگری است. اگر شما همان کسی نیستید که مقاله را تایپ کرده، لطفاً قبل از شروع به بازنگری صفحهٔ راهنمای بازنگری را ببینید (پیشنویس)، و پس از اینکه تمام متن را با تصاویر صفحات مقابله کردید و اشکالات را اصلاح کردید یا به بحث گذاشتید، این پیغام را حذف کنید. |
خشم
خاکِ ترا به باد سپردند
سنگ ترا – ندانم- آن فوج سنگدل
سوی کدام بادیه بردند.
و آن خامُشِ نجیب
آن سروِ سبز، خواهر دردانهی مرا
کز سینهی مزار تو بالا گرفته بود
نامردمان بههیچ شمردند!
چون من هزار زخمی در خشم سرخِ خویش
آن دشت زیر و رو شده را می گریستند.
آرامگاه؟ - واژهی پوچی است
وقتی که رفتگان در تنگنای خاک هم آسوده نیستند.
غم نیست مادرم. تو هر کجا که هستی در خاک، باد، آب جانِ شکفته در همه ذرات عالمی مهرِ نهفته در پس این پردهی غمی. روح تو در کشاکش این قحط سال عشق جان میدهد به من
من هر کجا که باشم تا نسل ابلهان را با تیغ شعر خویش بردارم از میان و براندازم از جهان پیکار میکنم. سوگند میخورم. یاد تحمل تو توان میدهد به من!
فریدون مشیری