سایه‌ای بر سایه: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(بازنگری و نهایی شد.)
سطر ۱: سطر ۱:
 
[[Image:KHN006P167.JPG|thumb|alt= کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۶۷|کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۶۷]]
 
[[Image:KHN006P167.JPG|thumb|alt= کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۶۷|کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۶۷]]
خانه تاریک و مرد بی مایه
+
 
 +
پنبه از گوش کرد بیرون، مرگ
 +
 
 +
که بساز از برای رفتن برگ
 +
 
 +
 
 +
شب برنائیم به نیمه رسید
 +
 
 +
صبح پیریم در زمان بدمید
 +
 
 +
 
 +
من به‌تنهائی اندرین بنیاد
 +
 
 +
با دلی پر ز غم نشستم شاد
 +
 
 +
 
 +
خانه تاریک و مرد بی‌مایه
  
 
سایه‌ای باشد از بر سایه
 
سایه‌ای باشد از بر سایه
سطر ۷: سطر ۲۳:
 
بر من این درد، کوه پولادست
 
بر من این درد، کوه پولادست
  
چون توزین فارغی‌ترا بادست
+
چون توزین فارغی ترا بادست
  
  
 
دهر بدرأی و خلق بد بینند
 
دهر بدرأی و خلق بد بینند
  
راهت‌این‌است و مردمان‌اینند
+
راهت این است و مردمان اینند
  
  
سطر ۲۲: سطر ۳۸:
 
بی‌خبر زانکه ما در گردون
 
بی‌خبر زانکه ما در گردون
  
کفنم راهمی زند صابون
+
کفنم را همی زند صابون
  
  
 
آخر از لاله چند آموزی
 
آخر از لاله چند آموزی
  
دل سیاهی و چهره افروزی
+
دل‌سیاهی و چهره‌افروزی
  
  
دست از رنگ و بوی‌دهر بدار
+
دست از رنگ و بوی دهر بدار
  
 
چند جوئی چو کرکسان، مردار
 
چند جوئی چو کرکسان، مردار
  
  
من که بر گلبن‌سخن، شب‌وروز،
+
من که بر گلبن سخن، شب و روز،
  
 
بلبلان را کنم نوا آموز
 
بلبلان را کنم نوا آموز
سطر ۴۵: سطر ۶۱:
  
  
پنبه‌از گوش کردبیرون، مرگ
 
 
که بساز از برای رفتن برگ
 
 
 
شب برنائیم به نیمه رسید
 
 
صبح پیریم در زمان بدمید
 
 
 
من به تنهایی اندرین بنیاد
 
 
بادلی پرز غم نشستم شاد
 
  
{{بازنگری}}
 
  
  
سطر ۶۷: سطر ۶۹:
 
[[رده:مرتضا ممیز]]
 
[[رده:مرتضا ممیز]]
 
[[رده:سنائی]]
 
[[رده:سنائی]]
 +
[[رده:مقالات نهایی‌شده]]

نسخهٔ ‏۲۶ مارس ۲۰۱۳، ساعت ۱۴:۳۳

کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۶۷
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۶۷

پنبه از گوش کرد بیرون، مرگ

که بساز از برای رفتن برگ


شب برنائیم به نیمه رسید

صبح پیریم در زمان بدمید


من به‌تنهائی اندرین بنیاد

با دلی پر ز غم نشستم شاد


خانه تاریک و مرد بی‌مایه

سایه‌ای باشد از بر سایه


بر من این درد، کوه پولادست

چون توزین فارغی ترا بادست


دهر بدرأی و خلق بد بینند

راهت این است و مردمان اینند


اندرین تنگ آشیان که منم

در غم نان و آب و پیرهنم


بی‌خبر زانکه ما در گردون

کفنم را همی زند صابون


آخر از لاله چند آموزی

دل‌سیاهی و چهره‌افروزی


دست از رنگ و بوی دهر بدار

چند جوئی چو کرکسان، مردار


من که بر گلبن سخن، شب و روز،

بلبلان را کنم نوا آموز


چون شترمرغ در بیابانم

بود از سنگ تافته نانم