صندوق پستی ۱۱۳۲-۱۵ شمارهٔ ۳۲: تفاوت بین نسخهها
سطر ۹۰: | سطر ۹۰: | ||
{{گلوله}}'''آقای محمود خوارزمی''': | {{گلوله}}'''آقای محمود خوارزمی''': | ||
− | طبیعی است که اگر مایل باشید | + | طبیعی است که اگر مایل باشید میتوانید تعدادی از نوشتههایتان را برای ما بفرستید اما بههیچ وجه وسیلهئی برای استرداد آنها نداریم. این که قبلاً «آن قدر نسخههای شما را حیف و میل کردهاند که دیگر وحشت پیدا کردهاید» بحث دیگری است، و این نیز که قصد شما «فقط غنیکردن ادبیات ایران است» موضوعی است که بهخاطرش میتوانیم شما را تبریک باران کنیم. اما کاری که '''مابیهیچ''' شرط و بیعتی میتوانیم انجام بدهین مطالعهٔ نوشتههای شما و در صورت تصویب شورای نویسندگان، بهچاپ رساندن و در غیر این صورت بایگانی کردن آنهاست. اختیار با شماست. |
− | + | {{گلوله}}'''آقای ج.د''' (تهران) | |
+ | |||
+ | دوست عزیز. در سراسر تاریخ شعر جهان امکان ندارد شاعری بیابید که نخستین و دومین شعری که سروده «چیز به درد بخوری» از آب در آمده باشد. چنین چیزی امکان ندارد. اگر پدری مدعی شد که برای فرزند چهار سالهاش ویلونی خریده و کودک در همان نخستین مجلس چنان استادانه نواخته که بیدرنگ برای اجرای کنسرتی از او دعوت کردهاند باورتان میشود؟ اگر نقاشی ادعا کرد نخستین باری که قلممو به دست گرفته آنچنان تابلو خلق کرده که هم اکنون در موزهٔ ارمیتاژ پشت شیشهٔ ضد گلوله نصبش کردهاند از او میپذیرید؟ - این مثالها در مورد شعر نیز مصداق دارد. البته منکر نبوغ نمیتوان شد، ولی آخر مگر نوابغ شعر و نقاشی و موسیقی، در اولین خطوط الخپلخی که با ذغال روی دیوار کشیدهاند، یا با اولین آرشهئی که ارهوار بهسیم ساز آشنا کردهاند، یا با اولین کلماتی که روی کاغذ آوردهاند نبوغ خود را نشان دادهاند؟ یعنی بدون آموختن نت، بدون تعلیم گرفتن علم مناظر و مرایا، و بدون تجربهٔ زبان؟ | ||
+ | |||
+ | در هر هفته چندین نامه به دفتر مجله میرسد که: «با سلام و درود، اولین شعری را که سرودهام جهت چاپ ارسال میدارد، لطفاً در صورت عدم چاپ عیوب آن را برای من بنویسید و راهنمائیم بفرمائید». | ||
+ | |||
+ | این نکته مسلم است که بزرگترین شاعران جهان نیز کار خود را با نخستین شعری که نوشتهاند آغاز کردهاند و طبیعی است که شاعران بزرگ فردای ما نیز اولین اشعار خود را همین دیروز و امروز نوشتهاند یا مینویسند. ولی سوال این است: آیا واقعاً این بزرگان آیندهٔ شعر فارسی آن قدر به نبوغ خود اطمینان دارند که لازم نمیبینند پیش از ارسال «نخستین شعری» که رقم میزنند دستکم یکی دو سالی نزد خود تمرین کنند؟ | ||
+ | |||
+ | {{گلوله}}'''خانم آسیهٔ ن.ش.''' (تهران) | ||
+ | |||
+ | نوشتهاید که «در کمال خجالت من شعر میگویم». خوب، چرا در کمال خجالت؟ دیگران نیز مغمولا درست از همان نقطهئی شروع کردهاند که امروز شما شروع کردهاید، و نخستین نوشتههای هیچ یک از شاعران بزرگ دنیا بهتر از شعرهائی که برای من فرستادهاید نبوده است. بنویسید و پیش بروید فقط سعی کنید در شعر خود تنها نمانید. اگر از «خود» سخن میگوئید سعی کنید «خود» شما ضمیر مشترک دیگران باشد. «من» شاعرانهٔ خودتان را چنان گسترش بدهید که همهٔ انسانها را در بر بگیرد. موفق باشید. نوشتههای دیگرتان را هم بفرستید. | ||
+ | |||
+ | {{گلوله}}'''خانم یا آقای ب.ت.''' (اصفهان) | ||
+ | |||
+ | ۱) با لطف و پشتیبانی روزافزون خوانندگان کتاب جمعه مسلم است که نخواهیم گذاشت چشمزخمی بهآن برسد. | ||
+ | |||
+ | ۲) خود ما نیز در صدد هستیم خلاصهٔ یکی از مهمترین کتابهائی را که در افشای فعالیت | ||
+ | |||
+ | ۱۴۱ | ||
نسخهٔ ۱۳ آوریل ۲۰۱۲، ساعت ۱۲:۰۰
این مقاله در حال تایپ است. اگر میخواهید این مقاله را تایپ یا ویرایش کنید، لطفاً دست نگه دارید تا این پیغام حذف شود. |
• آقای م. انصاری (رفسنجان)
۱) خود را لایق این همه محبت نمیدانیم، اما صمیمانه میکوشیم شایستگی آن را پیدا کنیم.
۲) متأسفیم که نمیتوانیم پیام شما را بهآنها که با نشر چنان رنگین نامههائی «تجارت میکنند» برسانیم. لابد بهعقیدهٔ آنهائی که دم از ارشاد خلق بهراه راست میزنند لزوم انتشار چنان «مطبوعاتی» برای مردم و بهخصوص جوانان لازمتر شمرده میشود که امتیاز و «جواز انتشار»شان تصدیق میشود ولی پس از حدود شش ماه هنوز خبری از امتیاز کتاب جمعه میان نیست!
۳) مسألهی «پا بهترمز» حرکت کردن یا از «گرفتار شدن بهسرنوشت آهنگر ترسیدن» درمیان نیست. در «آخرین صفحهٔ تقویم» مسائل با دیدی جدی بررسی میشود. همین. مجادله با حسن و حسین -دستکم در روال این مجله- نه کاری منطقی است، نه لزومی دارد. نظر شما را بهگفتوگوی سردبیر مجله با دانشجویان دانشکده علوم ارتباطات جلب میکنیم.
۴) دوست عزیز، داستان خوب را داستاننویسان مینویسند. ما که نمیتوانیم بهآنها «سفارش بدهیم». یقین داشتهباشید هر اثر چشمگیری که بهدفتر مجله برسید بیدرنگ بهچاپ میرسد.
۵) این مسأله در مورد مسائل تاریخی هم صادق است. به قول شما «خوب است در زمینهٔ حرکتها و جنبشهای صد سالهی اخیر کشورمان هم مقالاتی منتشر کنیم» -البته. اما مرقوم فرمودهاید که «در این مورد کم لطفی کردهاید.»- خیر؛ تحقیق در این زمینهها وقتِ جستوجو و گردآوری منابع و اسناد میخواهد. یعنی کاری که دست کم در این پنجاه سالهٔ اخیر غیرممکن بوده است. و این، کار مورخان و تاریخنویسان است نه کار ما. باید بهآنان فرصت داد.
۶) چاپ «عکسهای گویا که اثرش بیش از مقاله است» در مجله آغاز شده امیدواریم مورد پسندتان قرار گیرد.
۷) همکاری که متعهد صفحات «اسناد تاریخی» بود از سفر دور و درازی بهخارج برگشته است و چنان که ملاحظه میفرمائید این بخش از مجله را مجدداً رو بهراه کردهایم.
۸)شطرنج، بلی، ادامه خواهد یافت. همچنان که خود نوشتهاید، این «حق گروهی است که خواهان آنند».
۹) در پاسخ این سئوالتان که «تا کی میشود از احساسات مردم سواری مفت گرفت» در یک کلام باید عرض کنیم تا هر وقت که مردم با احساسات غیرمعقول برای سواری مفت دادن آمادگی نشان بدهند سواری ادامه دارد. سوار، نه خسته میشود نه شرم میکند. آن که باید بهحال خود بیندیشد سواری دهندهٔ نگونبخت است. و تا هنگامی که این «سواری دهنده» کاهش را از توبرهٔ «احساسات» بخورد زین بر گرده خود احساس خواهد کرد. باید سرعقل آمد، متاسفانه احساسات کوچکترین جائی برای تعقل باقی نمیگذارد. یاد آن باربر راهآهن بهخیر که سالها پیش، هنگامی که جلو ایستگاه تهران بهعدهئی برخوردیم که بهمناسبتی برای آن دزد سرگردنه زوزهٔ «جاوید شاه» میکشیدند زیرچشمی نگاهی بهمن کرد، چمدان مرا از این دست بهآن دست داد، آهی کشید و فیلسوفانه زیر لب گفت: «خدایا، خداوندا، عقل که بهما التفات نکردی، محبتی بفرما این احساسات را هم از ما بگیر!»
۱۰) فرمودهاید با کم کردن صفحات مجله مخالفید «چرا که هفتهئی ۱۰۰ تا ۱۵۰ ریال خرج کردن برای فرهنگ و آگاهی، در مقایسه با روزی اقلاً ۸۰ ریال سیگار وینستون و ۵۰ تومان اصلاح موی سر و کرایهٔ ۲۰ تا ۵۰ تومانی تاکسیهای تهران جای حرف ندارد.»
دوست عزیر، اگر خودتان بیدرنگ برای رفع اشتباه ما متذکر نشده بودید که با داشتن فوق دیپلم در رشتهٔ راه و ساختمان و هشت سال سابقهٔ کار فقط حقوقی معادل ۱۸۰۰ تومان دریافت میکنید که ماشاءالله در ناز و نعمت غوطه میخورید. معذلک باید عرض کنیم همهٔ جامعه را در این چنین محاسبهئی شرکت نباید داد. در این معادله، شما آن عده از جوانان جوادیه را در نظر بگیرید که برای خواندن کتاب جمعه «هر ده نفرشان یک گروه تشکیل دادهاند» (نامهٔ آنها در بایگانی مجله محفوظ است)؛ آن دانشجوی بیبضاعت را در نظر بگیرید که هفتهئی یک شب «از شام خود صرف نظر میکند» (نامه موجود است) و غیره و غیره ... آن سوزنبان راهآهن را در نظر بگیرید که با آه و اسف بهما مینویسد هر از چندی موفق میشود با پسانداز ناچیزش یک شمارهٔ مجله را بهدست بیاورد و هنگامی که همکاران ما مجله را بهرایگان خدمت این زحمتکش شریف تقدیم میکنند در کمال بلندنظری از قبول آن خودداری میکند. آن جوان دبیرستانی را در نظر بگیرید که سی و پنج تومان از فلان روستای دورافتاده برای ما میفرستد و مینویسد «وجدان خودم را ضمانت میدهم که دانشآموزم اما چنان جَوی از اختناق بر مدرسهٔ ما حاکم است که نمیتوانم از مدیر مدرسه تصدیق تحصیلی بگیرم» و مجله را بهنشانی عمویش در روستای مجاور مشترک میشود.
ما ناگزیر بهاین عده از خوانندگان خود میاندیشیم.
۱۱) دوستانی که جواب نامههایشان با حروف اختصاری داده میشود، بر خلاف تصور شما «ترسی از نوشتن کامل نام خود» ندارند. این نامها را ما مختصر میکنیم، و معمولاً هم در مواردی این عمل را انجام میدهیم که خواسته باشیم بهدلیلی «جواب سربالائی» بهاین دوستان داده باشیم. ملاحظه میکنید که قضیه تقریباً یک «امر خصوصی» است میان ما و آن خوانندهٔ عزیزمان. بهعنوان مثال پاسخ آقای فریبرز س. را در نظر بگیرید (کتاب جمعه ۲۷، صفحه ۱۳۷، ستون اول). ما جواب خودمان را دادهایم، با قاطعیت تمام. ولی هیچ دلیلی نداشته است باعث شویم دوستان جناب فریبرزخان از این طریق وسیلهئی برای سر به سر گذاشتن با ایشان بهدست بیاورند.
۱۲) در مورد آن طرح پشت جلد عرض میکنیم که بههیچوجه مسالهٔ «خود سانسوری» در میان نیست. استفاده از آن طرح را هم، بعدها خود ما پذیرفتیم که اشتباه بوده است. ما حق نداریم بهکسی دهنکجی کنیم. باید حقایق را گفت، گوش شنوا خود بهخود پیدا خواهد شد و تعقل بر تعصب و احساسات خام خواهد چربید. تردید نداشته باشید.
۱۳) دوستان همکار ما هم دست شما را بهگرمی تمام میفشارند، آقای انصاری. متشکریم.
• آقای م. د (خوی)
متاسفانه از همهٔ ناراحتیهائی که از خدا بیخبران متظاهر برای شما فراهم آوردهاند آگاهیم. با کمال میل نتیجهٔ امری را که از ما خواستهاید بهآگاهیتان خواهیم رساند. گزارشها و عکسها را محبت کنید که بررسی کنیم.
• رسید متشکریم
• مهدی سجادهچی: من و داداشم در غربت.
• محمود مومنی(گرگان): فنیزاده، تاریکتاترین حرکت زندگی و مرگ.
• مهدی شیروانی(اهواز): تف سربالا، رسالت هنر.
• بهرام شبان(شیراز): امتحان انشاء.
• م.ا(شیراز): توماج.
• ک. تیرداد(یزد): شعرواره. خانه در اشغال توفان است.
• ا. ایراندوست: سفر شعر آزادی است.
• سیاوش پ: آرش دیگر.
• حسین الف (کازرون): از راه آمده. گفتوگوی سرشاری و صبح. ایستگاه بهار، عبور عاطفه ممنوع است. معشوق دریائی. بر محمل شکسته دریابار.
• ج.م (سنندج): من پیشمرگ کردم. پل میزنم.
• عباس شاهو ردیلو: حلاج. بهار.
• علی قمی: چهار شعر...
• م. ر. عبدالملکیان: پشت هراس میشکند. شبنامه. خاک یا خاکستر.
• ح.م: در این ادامه...
• رحمتالله م: عهد.
• ت ت: بیداری.
• ر. (بندرعباس): مرثیه در سکوت...
• آقای فرشید غریبنژاد (سنندج)
از وضع شما که با اصابت گلوله در جریان انقلاب گرفتار فلج شدهاید بسیار متاثر شدیم. لطف کنید و نمونههائی از آثارتان را برای ما بفرستید تا امکان همکاری را بسنجیم.
• آقای محمود خوارزمی:
طبیعی است که اگر مایل باشید میتوانید تعدادی از نوشتههایتان را برای ما بفرستید اما بههیچ وجه وسیلهئی برای استرداد آنها نداریم. این که قبلاً «آن قدر نسخههای شما را حیف و میل کردهاند که دیگر وحشت پیدا کردهاید» بحث دیگری است، و این نیز که قصد شما «فقط غنیکردن ادبیات ایران است» موضوعی است که بهخاطرش میتوانیم شما را تبریک باران کنیم. اما کاری که مابیهیچ شرط و بیعتی میتوانیم انجام بدهین مطالعهٔ نوشتههای شما و در صورت تصویب شورای نویسندگان، بهچاپ رساندن و در غیر این صورت بایگانی کردن آنهاست. اختیار با شماست.
• آقای ج.د (تهران)
دوست عزیز. در سراسر تاریخ شعر جهان امکان ندارد شاعری بیابید که نخستین و دومین شعری که سروده «چیز به درد بخوری» از آب در آمده باشد. چنین چیزی امکان ندارد. اگر پدری مدعی شد که برای فرزند چهار سالهاش ویلونی خریده و کودک در همان نخستین مجلس چنان استادانه نواخته که بیدرنگ برای اجرای کنسرتی از او دعوت کردهاند باورتان میشود؟ اگر نقاشی ادعا کرد نخستین باری که قلممو به دست گرفته آنچنان تابلو خلق کرده که هم اکنون در موزهٔ ارمیتاژ پشت شیشهٔ ضد گلوله نصبش کردهاند از او میپذیرید؟ - این مثالها در مورد شعر نیز مصداق دارد. البته منکر نبوغ نمیتوان شد، ولی آخر مگر نوابغ شعر و نقاشی و موسیقی، در اولین خطوط الخپلخی که با ذغال روی دیوار کشیدهاند، یا با اولین آرشهئی که ارهوار بهسیم ساز آشنا کردهاند، یا با اولین کلماتی که روی کاغذ آوردهاند نبوغ خود را نشان دادهاند؟ یعنی بدون آموختن نت، بدون تعلیم گرفتن علم مناظر و مرایا، و بدون تجربهٔ زبان؟
در هر هفته چندین نامه به دفتر مجله میرسد که: «با سلام و درود، اولین شعری را که سرودهام جهت چاپ ارسال میدارد، لطفاً در صورت عدم چاپ عیوب آن را برای من بنویسید و راهنمائیم بفرمائید».
این نکته مسلم است که بزرگترین شاعران جهان نیز کار خود را با نخستین شعری که نوشتهاند آغاز کردهاند و طبیعی است که شاعران بزرگ فردای ما نیز اولین اشعار خود را همین دیروز و امروز نوشتهاند یا مینویسند. ولی سوال این است: آیا واقعاً این بزرگان آیندهٔ شعر فارسی آن قدر به نبوغ خود اطمینان دارند که لازم نمیبینند پیش از ارسال «نخستین شعری» که رقم میزنند دستکم یکی دو سالی نزد خود تمرین کنند؟
• خانم آسیهٔ ن.ش. (تهران)
نوشتهاید که «در کمال خجالت من شعر میگویم». خوب، چرا در کمال خجالت؟ دیگران نیز مغمولا درست از همان نقطهئی شروع کردهاند که امروز شما شروع کردهاید، و نخستین نوشتههای هیچ یک از شاعران بزرگ دنیا بهتر از شعرهائی که برای من فرستادهاید نبوده است. بنویسید و پیش بروید فقط سعی کنید در شعر خود تنها نمانید. اگر از «خود» سخن میگوئید سعی کنید «خود» شما ضمیر مشترک دیگران باشد. «من» شاعرانهٔ خودتان را چنان گسترش بدهید که همهٔ انسانها را در بر بگیرد. موفق باشید. نوشتههای دیگرتان را هم بفرستید.
• خانم یا آقای ب.ت. (اصفهان)
۱) با لطف و پشتیبانی روزافزون خوانندگان کتاب جمعه مسلم است که نخواهیم گذاشت چشمزخمی بهآن برسد.
۲) خود ما نیز در صدد هستیم خلاصهٔ یکی از مهمترین کتابهائی را که در افشای فعالیت
۱۴۱