صندوق پستی ۱۱۳۲-۱۵ شمارهٔ ۳۱: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(تايپ تا پايان صفحه ۱۴۲)
(تايپ تا پايان صفحه ۱۵۰)
سطر ۸۲: سطر ۸۲:
  
 
۳) مسأله این نیست که کاغذ کاهی را ترجیح داده باشیم. در وضعی قرار گرفته‌ایم که ناگزیریم از هر نوع کاغذی که به دستمان رسید استفاده کنیم. در بازار کاغذ نایاب است.
 
۳) مسأله این نیست که کاغذ کاهی را ترجیح داده باشیم. در وضعی قرار گرفته‌ایم که ناگزیریم از هر نوع کاغذی که به دستمان رسید استفاده کنیم. در بازار کاغذ نایاب است.
 +
 +
 +
----
 +
 +
{{گلوله}} '''آقای وزیر پست و تلگراف جمهوری اسلامی ایران'''
 +
 +
کتابخانهٔ مرکزی دانشگاه ابوریحان بیرونی در تاریخ ۵۸/۹/۱۸ طی نامهٔ شمارهٔ ۳۳۵ به‌پیوست فیش بانکی به‌مبلغ چهار هزار ریال، این مجله را برای پنجاه شماره (از یک تا ۵۰) مشترک شده است. سازمان ابتکار که متعهد توزیع مجله است، در تاریخ ۵۸/۱۰/۸ طی نامهٔ شمارهٔ ۲۳۵ به‌آن دانشگاه اطلاع داده است که بیست شمارهٔ گذشتهٔ مجله را طی سه بستهٔ پستی ارسال داشته، و از آن پس نیز، طبق معمول، هر هفته مجله را به‌نشانی مشترک به‌پست داده است.
 +
 +
در تاریخ ۵۸/۱۲/۲۵، کتابخانهٔ دانشگاه ابوریحان طی نامهٔ شمارهٔ ۳۸۷ شکایت کرده است که تا این تاریخ فقط دو جلد از مجله را (به‌شماره‌های ۲۸ و ۲۹) دریافت داشته.
 +
 +
مشترکین دیگری نیز به‌کرّات شکایت کرده‌اند که گاه گاه مجلات آن‌ها نمی‌رسد. از جمله آقای اوجی (شرکت برق منطقه‌ئی فارس – فسا) با ارسال مجدد بیست تومان به‌دفتر مجله نوشته‌اند که چون شماره‌های ۲۳ و ۲۵ مجلهٔ‌ ایشان «بین راه تهران – فسا در پستخانه گم شده است(!)» درخواست کرده‌اند این شماره‌ها مجدداً برای ایشان پست شود.
 +
 +
البته نه مشترکین کتاب جمعه متوقعند که ما مجلات ایشان را به‌طور سفارشی به‌پست بدهیم و نه از عهدهٔ این سازمان کوچک برمی‌آید که با تحمل هزینهٔ کمرشکن پست سفارشی (هر جلد ۲۵ ریال، به‌طور نمونه طبق رسید پستی شمارهٔ ۱۳۹۷۱، شمارهٔ ردیف ۲۷) مطمئن شود که رسید مجله به‌دست مشترک را «چهارمیخه» کرده است. زیرا فرض بر این است که امانتداری اسلامی باید بتواند در این جمهوری عدالت و اخلاق جانشین محکم‌کاری‌های بی‌موضوع و پرهزینه‌ئی از قبیل «سفارشی کردن» و «قبض رسید و مدرک گرفتن» بشود.
 +
 +
از آنجا که ما خود را در قبال خوانندگانی که با اعتماد کامل نسبت به‌این سازمان – و طبعاً نسبت به‌آن وزارتخانه – در حقیقت برای موضوعی فرهنگی و اجتماعی «سرمایه‌گذاری» می‌کنند احساس تعهد می‌کنیم. ناگزیر هر بار شماره‌های «گمشدهٔ» مشترکان مجله را مجدداً برای آنان ارسال داشته‌ایم و به‌ناچار این ترتیب را ادامه نیز خواهیم داد. اما آیا جنابعالی این حق را برای ما قائلید که از آن وزارتخانه بپرسیم بر سر این شماره‌ها چه می‌آید؟
 +
 +
{{چپ‌چین}}'''کتاب جمعه'''{{پایان چپ‌چین}}
 +
 +
----
 +
 +
 +
{{گلوله}} '''آقای فتح‌ال‍له کیائی‌ها'''
 +
 +
با ارسال تعدادی کارت رنگین از عکس‌هائی که خود ایشان و علیرضا اسکندانی و بهروز باباخانی (کوهنورادان ایرانی) از قلل مختلف جهان برداشته‌اند و توسط «گروه کوهنوردان ایرانی عازم هیمالیا در سال ۱۳۵۹»‌ تکثیر شده است نوشته‌اند: «زمستان امسال کتاب جمعه را در سرمای ۲۰ درجه زیر صفر قلهٔ دماوند همراه با رفقای کوهنورد دیگر خواندیم. به‌امید سال ۱۳۶۰ که آن را بر فراز قلهٔ ۸۰۶۸ متری گاشربروم هیمالیا در پاکستان به‌دست بگیریم.»
 +
 +
درود ما بر شما و همراهان شجاع‌تان! – امیدواریم از آن لحظهٔ غرورآفرین عکسی نیز برای ما بفرستید. پیروز باشید!
 +
 +
کارت‌ها، به‌ترتیب: دو عکس از یخچال '''بالتورو''' (کار باباجانی)؛ قلهٔ ۸۶۱۱ متری K-2، یخچال '''بالتورو،''' و قلهٔ ۷۸۲۱ متری '''ماشربروم''' (کار اسکندانی)؛ یخچال '''بالتورو،''' بارگاه اصلی قلهٔ '''گاشربروم''' در ۵۱۰۰ متری، بارگاه سوم آن در ۶۸۵۰ متری، و قلهٔ '''گاشربروم''' یک در ۸۰۶۸ متری (از کیائی‌ها) و بسیار زیبا و شکوهمند است.
 +
 +
 +
{{گلوله}} '''خانم یا آقای صدنا غرامی'''
 +
 +
طرح مدادی – آن هم کمرنگ – در چاپ چندان خوب از آب در نمی‌آید. لطفاً طرح‌های مرکبی بفرستید.
 +
 +
 +
{{گلوله}} '''آقای میلاگردی'''
 +
 +
در جواب ما که از سن و سال‌شان پرسیده بودیم نوشته‌اند که هفده ساله‌اند و شش ماه است که به‌طور مرتب روزی یک ساعت در زمینهٔ طراحی تمرین می‌کنند. به‌ایشان تبریک می‌گوئیم و یقیت داریم که روزی در این هنر مردی بلندآوازه خواهد شد. شش ماه کار، برای رسیدن به‌جائی که اکنون هست زمان بسیار اندکی است و این خود از استعداد درخشان آقای میلاگردی خبر می‌دهد. مُجدداً از ایشان خواهشمندیم که نشانی دقیق خود را برای ما بنویسند.
 +
 +
 +
{{گلوله}} '''آقای سیادت'''
 +
 +
دوست عزیز، شطرنج را ادامه می‌دهیم و مجله را، با گشایشی که امیدواریم موقتی نبوده باشد، مجدداً در صدوشصت صفحه تقدیم می‌کنیم. خواست خوانندگان به‌طور قطع مورد احترام یکایک ماست.
 +
 +
 +
{{گلوله}} '''آقای مجید گیوری''' (مشهد)
 +
 +
۱) قوانین اساسی دول مختلف دنیا و مقایسهٔ آن‌ها با یکدیگر، که پیشنهاد کرده‌اید در مجله چاپ شود، قبلاً به‌صورت کتاب مستقلی چاپ و منتشر شده است و می‌توانید از کتابفروشی‌ها تهیه بفرمائید.
 +
 +
۲) ضمن پیشنهادهاتان این عبارت به‌چشم می‌خورد: «انتشار سیستم‌های حقوقی حاکم در جهان و وجود یا فقدان وکیل دادگستری در کشورهای مختلف، بالاخص در کشورهای سوسیالیستی.» – این که اصولاً حکمت بالغهٔ حضور وکیل حقوقی برای دفاع از متعم در محاکم دادگستری چیست، برای بسیاری از افراد مسأله‌ئی است. به‌همین جهت از آقای '''علی شاهنده''' که یکی از مبرزترین وکیلان دادگستری هستند تقاضا کردیم در این باب مطلبی برای کتاب جمعه بنویسند. که در کمال محبت پذیرفته‌اند و به‌مجرد وصول در مجله چاپ خواهد شد.
 +
 +
۳) همکار ما آقای '''م.  مراد''' به‌سفر رفته‌اند. در بازگشت به‌سؤال‌هائی که از ایشان کرده‌اید پاسخ خواهند گفت.
 +
 +
 +
{{گلوله}} '''آقای مسعود بیطرفان''' (؟)
 +
 +
اختلالات زیادی در آخرین هفته‌های سال گذشته در کار مجله پیش آمد. اغلاط فاحش و حتی جا به‌جا شدن صفحات، و حتی تأخیر در انتشار و غیره... دو سه هفته تعطیل اجباری را غنیمت شمردیم و سازمان تازه‌ئی برای مجله دادیم که کار را، هم از لحاظ محتوا و هم از لحاظ امور فنی به‌کلی، در روالی پی بگیریم که دیگر به‌هیچ وجه گرفتار چنین مسائلی نشویم. امیدواریم بتوانیم از این شماره رضایت خاطر خوانندگان عزیز و دقیق و متوقع کتاب جمعه را فراهم کرده باشیم.
 +
 +
 +
{{گلوله}} '''آقای عبدالجواد سحابی''' (کرمانشاه)
 +
 +
۱) تا اینجا هیچ دلیل مجاب‌کننده‌ئی بر تعطیل بخش شطرنج از طرف مخالفان آن ارائه نشده است در حالی که موافقان دلائل منطقی آورده‌اند. پس شطرنج را ادامه می‌دهیم. این که دو سه شماره‌ئی این مثنوی تأخیر شد علتی سوای برخورد ناگهانی مخالفان و موافقان آن در این صفحات داشته است.
 +
 +
۲) با تشکر «شخصی» از حسن ظن شما دربارهٔ خود، از چاپ آن چنان مطالب و مقالاتی در مجله معذوریم و علت آن واضح است.
 +
 +
۳) سروارانی که سراغ‌شان را گرفته‌اید گرفتا فعالیت‌های سیاسی تقریباً «تمام وقت» هستند... تصور می‌کردند انقلاب به‌نتیجهٔ‌نهائی می‌رسد و نیروی آن‌ها برای پرداختن به‌کارهای خلاقانه آزاد خواهد شد و خواهند توانست به‌وظائف فرهنگی خود بپردازند. متأسفانه برای اکثریت نزدیک به‌اتفاقِ کارگرانِ فرهنگیِ جامعه، امروز کار به‌جائی رسیده است که مجبور شده‌اند از آفرینش هنری دست بردازند و مستقیماً به‌فعالیت سیاسی بپردازند. شعر و قصه را بعدها هم می‌توان نوشت، و امروز آن قدر که صفِ انقلاب به‌«نفر» احتیاج دارد محتاج شاعر و نویسنده نیست. غبن است، می‌دانیم، اما چاره چیست؟ در خانه‌ئی که آتش به‌خاکستر شدن تهدیدش می‌کند، سطل به‌دست گرفتن «اهمیتِ حیاتیِ مطلق» دارد. در چنین حالی، دربارهٔ آتش شعر سرودن و قصه پرداختن کار «نرون»هاست. و آن که در این حال، به‌جای فعالیت علمی در خاموش کردن آتش، به‌الهام گرفتن از شعله و دود و آفرینش هنری بپردازد، تنها خروس بی‌محلی است که حتی می‌توان به‌عنوان دستیار '''نرون''' در آتش زدن '''رُم''' به‌محاکمه‌اش کشید!
 +
 +
۴) حق با شماست. در سالگرد خاموشی بیهنگام فروغ فرخ‌زاد ساکت ماندیم و نمی‌بایست چنین کنیم. این خطا را دربارهٔ نیمای بزرگ هم مرتکب شدیم. اگر به‌تهیهٔ مطالبی «دندان‌گیر» در باب فروغ و نیما موفق نشدیم (که علت اساسی خاموشی‌مان نیز همین بود) دست کم می‌توانستیم با اختصاص دادن پشت جلد مجله به‌طرح‌هائی از آنان یادشانرا گرامی بداریم. این را به‌عنوان «انتقاد از خود» می‌گوئیم. امری بود که بعد متوجه آن شدیم و در سالگرد شهادت گلسرخی از آن استفاده کردیم.
 +
 +
۵) آری، دربارهٔ یکایک این نامداران – مدرس، میرزا کوچک‌خان و دیگران – مطالبی خواهیم داشت.
 +
 +
۶) عکسی که خواسته‌اید خدمت‌تان تقدیم خواهد شد. شرطش تعیین نشانی پستی‌تان است که فراموش کرده‌اید.
 +
 +
 +
{{گلوله}} '''گروهی از خوانندگان مجله''' (؟)
 +
 +
دقیقاً متوجه نشدیم منظورتان از چاپ «جدولی از تمام دانشمندان، نویسندگان، و شعرای دنیا در مجله»‌ چیست. به‌انتظار توضیح بیش‌تری از جانب شما هستیم.
 +
 +
 +
{{گلوله}} '''کتابخانهٔ مرکزی دانشگاه ابوریحان بیرونی'''
 +
 +
در پاسخ نامهٔ ۳۸۷ مورخ ۵۸/۱۲/۲۵ به‌نامهٔ سرگشاده‌ئی که در این شماره خطاب به‌وزارت پست و تلگراف نوشته‌ایم توجه بفرمائید. مجلات آن کتابخانه مجدداً ارسال شد تقاضا داریم در صورت وصول رسید آن اعلام شود.
 +
 +
 +
{{گلوله}} '''آقای عباسعلی بهرامی''' (بندر ماهشهر)
 +
 +
با کمال میل آن‌ها را برای شما می‌فرستیم. شاید تا این پاسخ چاپ شود به‌دست‌تان رسیده باشد.
 +
 +
 +
{{گلوله}} '''آقای اسمعیل اوجی'''
 +
 +
به‌جز شماره‌های ۲۳ و ۲۵، چنانچه از سازمان پخش اطلاع دادند گویا یک بار دیگر نیز یکی از مجلات شما «در پستخانه مفقود شده بود!» – این دو شماره مجدداً تقدیم شد و مبلغی را که ارسال فرموده‌اید به‌حساب اشتراک شما منظور کردیم.
 +
 +
۱) متأسفانه آن قطعه فقط از لحاظ ثدمت متن (آن هم در زبان فرانسه) قابل توجه است و برگردان فارسیش حامل نکته یا پیام تازه‌ئی نیست.
 +
 +
۲) '''سوررآلیسم''' «تفکر» نیست. احتمالاً (اگر چنین بتوان گفت) نوعی «مکاشفه» است در روابط اشیاء. – متأصفانه روشن نکرده‌اید که قطعهٔ '''مردمی گریزد... ''' شعری است از خود شما یا برگردان شعری است از '''پل الوآر'''؟ اگر فرض آخر درست است لطف بفرمائید اصل آن را هم بفرستید. متشکریم.
 +
 +
 +
{{گلوله}} '''آقای قدرت. ع.'''
 +
 +
متأسفیم، بارها در مجله عنوان کرده‌ایم در مورد مطالبی که به ما می‌رسد نه فرصتی هست و نه امکان این که نظر انتقادی یا اصلاحی خود را به اطلاع نویسندگان‌شان برسانیم. چنانچه مطلب ارسالی در مجله منعکس نشود نشانهٔ آن است که به جهتی برای چاپ مناسب نبوده. تمنا می‌کنیم از ارسال تمبر برای دریافت پاسخ خودداری کنید.
 +
 +
 +
{{گلوله}} '''آقای ع. ن. خزری'''
 +
 +
نامه‌تان به‌راستی بامزه‌ترین پست امروز بود: «قصه‌ئی با چند شعر همراه این نامه فرستاده‌ام که به‌نظر خودم هیچ کدام قابلیت درج و عرضه به‌خوانندگان کتاب جمعه را ندارد... ولی شاید از نظر شما قابلیت درج را داشته باشد»! – خب، بسیار لطف فرموده‌اید! آن‌ها را می‌گذاریم در کفهٔ مقابل نامهٔ خوانندهٔ عزیز دیگری که نوشته است « اگر داستان مرا چاپ نکنید می‌فهمم که اصلاً آن را نخوانده‌اید»! و معذلک مطالب‌تان را طبق معمول به‌دقت می‌خوانیم. اما عملی شدن پیشنهادتان که «شماره‌هائی از مجله را به‌مشاغل (!) و حرَف و فنون و هنر اختصاص» بدهیم، از قبیل «شمارهٔ ویژهٔ نویسندگی، ورزش، سینما و همچنین سیاه‌پوستان و اقوام مختلف» تا حدودی مشکل است. زیرا در حالی که مثلاً تا امروز نتوانسته‌ایم حتی یک مقالهٔ قابل استفاده در زمینهٔ سینما تهیه کنیم. آماده کردن ویژه‌نامه‌ئی در این باره تقریباً تعلیق به‌محال است. – پیشنهاد انتشار مجله «هر ده روز یکبار» را هم نتوانستیم بفهمیم حکمتش چیست. ده روز و هفت روز آن قدرها از هم دور نیست.
 +
 +
 +
{{گلوله}} '''آقای حمید غفاری'''
 +
 +
خوشبختی ما در این است که با اغلب خوانندگان مجله، به‌اصطلاح خودمانی، «ندار» هستیم. ما می‌کوشیم به‌وظیفه‌ئی که در قبال جامعه داریم عمل کنیم، و خوانندگان مجله نیز به‌قول شما «با واقع‌بینی مشکلات کار ما را درک می‌کنند.» – در هر حال دوست عزیز، به‌هم ریختن اوضاع مجله در هفته‌های آخر سال گذشته، همهٔ ما را به‌شدت کلافه کرد. و فشارهای ناگهانی «شب عید» هم قوز بالای قوز شد.
 +
 +
این موضوع «شب عید» هم یکی از آن بلاهای عجیب و غریب جامعهٔ ماست که واقعاً باید فکری به‌حالش کرد. از یک ماه پیش از نوروز همه چیز به‌هم می‌ریزد که چی؟ '''شب عید''' است! – اگر از کسی طلبی داشته باشی می‌گوید «بابا، شب عیدی پولم کجا بود به‌تو بدهم؟» اما اگر بدهکار کسی باشی در خانه‌ات را از پاشنه در می‌آورد که «شب عید است و هزار جور خرج دارم، یاال‍له پولم را بده!» – چاپخانه و کاغذفروش و حروفچینی و زینک‌ساز و کارمند و همه و همه فشار می‌آورند که «شب عید است باید تا دینار آخر حساب‌مان را بدهید» و مطالبات مجله را که می‌خواهی، جواب می‌شنوی «خدا پدرتان را بیامرزد، گذاشته‌اید شب عیدی خِرَم را چسبیده‌اید پول می‌خواهید؟»
 +
 +
در هر صورت، امیدواریم خوانندگان پرمحبت ما، دیروزود شدن‌ها و کم و کاستی‌های چند شمارهٔ اخیر کتاب جمعه را، هم حساب «شب عید» بگذارند. تعطیل چاپخانه‌ها و توزیع، برای ما توفیقی اجباری بود. زیرا در این فرصت توانستیم اشکالاتی را که فرصت نمی‌کردیم بدان‌ها بپردازیم رفع و رجوع کنیم و به‌کارهای مجله سر و صورتی بدهیم. پیش خواننداگن عزیزمان بدقول در آمدیم، زیرا چند بار گفتیم که دیگر اغلاط چاپی در مجله راه نخواهد یافت و کارها به‌روال معقولی می‌افتد، و چنین نشد. اکنون می‌توانیم برای آخرین بار این را بگوئیم و یقیت داریم که از پس آن برمی‌آئیم. اما نمی‌توانیم سپاس خود را به‌دوستانی چون شما، آقای غفاری، اظهار نکنیم. زیرا در تمام مدت، آنچه روحیهٔ ما را قوی می‌داشت و نمی‌گذاشت از موضع ضعف و یأس با مشکلات برخورد کنیم نامه‌های پرمحبت این دوستان بود. همکاران مجله به‌راستی خود را مدیون آنان می‌دانند.
 +
 +
 +
{{گلوله}} '''آقای احمدعلی کریمی سیر''' (اهواز)
 +
 +
۱) در مورد «مسائل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی» ایران به‌تدریج مقالات ارزنده‌ئی در مجله خواهد آمد. مسائل بسیاری در مملکت ما هست که مطلقاً شناسائی و بررسی نشده. مطالعهٔ هر مورد که به‌پایان رسید ماحصل تحقیق تیم دست‌اندر کار در مجله منعکس خواهد شد.
 +
 +
۲) زندگی و مبارزهٔ سیاسی خسرو گلسرخی، فرزند قهرمان خلق ما، بر همگان روشن است. همکار ما '''ع. پاشائی''' دربارهٔ آثار او، به‌عنوان یک شاعر، مقاله‌ئی در دست تهیه دارد که به‌زودی خواهید خواند.
 +
 +
 +
{{گلوله}} '''آقای ا. ایراندوست'''
 +
 +
۱) نوشته‌اید چندین نامه فرستاده‌اید که «لااقل باید به‌یکی از آن‌ها پاسخ داده می‌شد» – دوست عزیز، دست کم از سه ماه پیش به این طرف هیچ نامه‌ئی بدون پاسخ نمانده است، مگر نامه‌هائی که نیازی به‌پاسخ نداشته یا شمارهٔ تلفنی در آن ذکر شده که توانسته‌ایم پاسخ را شفاهاً بدهیم.
 +
 +
۲) نوشته‌اید که بعض مطالب و اشعار مجله اثر کسانی است که برای نشر «تربیون‌های دیگری نیز در اختیار دارند» و بعد «جوانانی که احتیاج به‌امکاناتی دارند» و بعد «جوانانی که احتیاج به‌امکاناتی برای رشد دارند به‌سوی شماها می‌آیند، ولی اگر اشتباه نکنم ب غیظ رانده می‌شوند. استعدادی دارند و ذوقی، و بالاخره گوهری دارند و صاحب‌نظری می‌جویند ولی این زحمت را به‌خودتان نمی‌دهید که... الخ».
 +
 +
آقای ایراندوست عزیز، ما بارها و بارها به‌تأکید تمام نوشته‌ایم که مجله مطلقاً تیول نویسنده یا نویسندگان معینی نیست و نظری به‌نام‌های شناخته شده ندارد. من خود، پیش از آن که فی‌المثل شعری از '''میرزا آقا عسکری''' در کتاب جمعه به‌چاپ برسد نام او را هم نشنیده بودم و تاکنون نیز او را ندیده‌ام (و همین جا بگویم که اکنون او برای من امید فردای شعر ایران است). نمی‌دانم '''محمدرضا صفدری''' پیش از آن که نخستین قصه‌اش در کتاب جمعه به‌چاپ برسد جائی چیزی چاپ کرده است یا نه. دست کم برای شخص من نام او ناآشنا بود. اما امروز معتقدم اگر او کار خود را جدی‌تر بگیرد از چهره‌های غرورآفرین ادبیات ما خواهد شد... از سوی دیگر، اگر شما اطلاع ندارید بسیاری از نویسندگان و شاعران «صاحب نام» می‌دانند که این مجله آثارشان را برای چاپ نپذیرفته است. برای ما مسألهٔ دوستی، سلام و علیک، رودرماندن و حقوق نان‌ونمک و سوابق و این حرف‌ها درمیان نیست. این اثر خوب است یا پیامی دارد یا فوق‌العاده است، و لاجرم چاپ می‌شود؛ و آن یکی بد است یا پیامی ندارد یا مزخرف است و فقط به‌درد سطل زباله می‌خورد، و لاجرم جایش در مجله نیست... بسیاری از دوستانِ به‌قول شما «صاحب نام و آشنا» یکسره از ما رنجیده‌اند به‌این دلیل که بارها در مجله نوشته‌ایم قصه‌ها و به‌خصوص اشعاری که به‌ما می‌رسد غالباً از «سطح متوسط» پائین‌تر است...
 +
 +
به‌این ترتیب تصور می‌کنم قبول بفرمائید موضوع «جوانانی که گوهری دارند و... با غیظ رانده می‌شوند» نمی‌تواند صحت داشته باشد. مطالبی که این به‌قول شما «جوانان» برای ما می‌فرستند، سطر به‌سطر خوانده می‌شود. البته این مجله ارگان هیچ یک از سازمان‌های «صلیب سرخ» یا «تشویق و ترغیب فرهنگی» نیست و نمی‌تواند باشد و دلیلی ندارد فلان یا بهمان شهر یا قصهٔ فاقد ارزش را تنها به‌این بهانه که خواسته‌ایم نویسنده‌اش تشویق بشود در مجله بگذاریم. خوانندگان ما بر سر هر مطلبی که در مجله می‌آید و احتمالاً نمی‌پسندند از ما بازخواست می‌کنند و این حق آن‌هاست. امروز '''گابریل گارسیا مارکز''' (نویسندهٔ کمبیائی) به‌عنوان یکی از بزرگترین نویسندگان معاصر در سراسر جهان مطرح است، و هنگامی که ما، به‌طور نمونه، یکی از داستان‌های او، '''شب مینا''' را در ویژه‌نامهٔ سرزمین او – آمریکای جنوبی – (شمارهٔ ۲۶) چاپ کردیم بارها و بارها مورد سؤال قرار گرفتیم. ما ناگزیریم از میان مطالب «انتخاب کنیم» و مجله را از لحاظ محتوا در سطحی نگهداریم که فرهنگساز باشد نه نویسنده‌سازِ تشویقی. از این گذشته، آن که فطرتاً شاعر یا نویسنده است نه با چاپ شدن تمرین‌ها و سیاه‌مشق‌هایش «شاعرتر» یا «نویسنده‌تر» می شود، و نه با چاپ نشدن آن سر می‌خورد و پی کار دیگر می‌رود؛ و بگذارید این را هم گفته باشم کسی که فطرتاً نویسنده یا شاعر نباشد از طریق «تشویق» و ترغیبی که با چاپ سیاه‌مشق‌هایش از او بشود هیچ گلی به‌سر فرهنگ این مملکت نخواهد زد. نمونه‌اش شاعران هشت من نه شاهی حزب بوجارهای لنجان که گاهی خزعبلات‌شان به‌جای هزار نفر «شاعری» که همه هفته در مجلهٔ فردوسی «مورد تشویق»‌ قرار می‌گرفتند. – راستی آن‌ها کارشان به‌کجا کشید؟
 +
 +
گفت‌وگو ندارد که نویسندگان شاعران فردای ما از میان همین جوانانی بیرون خواهند آمد که امروز نخستین آثارشان را می‌نویسند. به‌همین دلیل است که ما واقعاً، و به‌تمام معنی عبارت، آنچه را که برای ما می‌فرستند «سطر به‌سطر» می‌خوانیم و اگر کوچک‌ترین جرقه‌ئی در آن‌ها بیابیم کارشان را با دقت پیگیری می‌کنیم. از آن‌ها می‌خواهیم چیزهای بیش‌تری برای ما بفرستند، روی آثارشان «کار می‌کنیم» و گاه شده است که ساعت‌ها روی نوشته‌ئی که «مایه»ئی داشته اما «خام» بوده است کوشیده‌ایم تا چیزی قابل عرضه از آب درآید.
 +
 +
امیدواریم این توضیحات کافی بوده باشد.
 +
 +
 +
{{گلوله}} '''آقای مرعشی''' (ورامین)
 +
 +
با تأسف از این که نشریه مان پس از هجده شماره متوقف مانده است تمنا می‌کنم در صورت امکان دوره‌ئی از آن را برای آرشیو مجله در اختیار ما بگذارید. از دیدارتان خوشوقت خواهم شد. چنانچه به‌تهران آمدید لطف بفرمائید با اشاره به‌این یادداشت با مرکز پخش مجله تلفنی تماس بگیرید تا ترتیب آن داده شود.
 +
 +
 +
{{گلوله}} '''خانم مریم...'''
 +
 +
تازه به‌جرگهٔ خوانندگان کتاب جمعه پیوسته‌اید، قدم‌تان روی چشم.
 +
 +
۱) فروشندگان مطبوعات نمی‌توانند با ارائهٔ‌کارت تحصیلی به‌خریدار تخفیف بدهند. تخفیف را دفتر مجله داده است و مقدار آن، همان سی درصدی است که فروشندگان به‌عنوان کارمزد خود برمی‌دارند. یعنی سی ریال. منتها چون این تخفیف به‌طور تکشماره‌ئی عملی نبود برای کسانی که بتوانند مدرک تحصیلی ارائه کنند آبونمان‌های پنج شماره‌ئی (به‌عنوان حداقل) قائل شدیم. بنابراین راه استفاده از آن منحصر به‌این است که دانش‌آموز یا دانشجوی علاقه‌مند با ارسال رسید بانکی به‌ضمیمهد فتوکپی کارت یا معرفی‌نامهٔ تحصیلی خود، مجله را با تخفیف سی درصد به‌هرمقدار که می‌خواهد – ولی حداقل پنج شماره – مشترک شود.
 +
 +
۲) متأسفیم که به‌دلیل کمبود وقت و کار زیاد به‌مکاتبه با دوستان عزیزی چون شما موفق نمی‌شویم. اما اشکالات‌تان را به‌راحتی می‌توانید عنوان کنید و در این صفحات پاسخ آن‌ها را بخوانید.
 +
 +
۳) اشعاری که لطف کرده برای مجله فرستاده‌اید بسیار خوب بود. منتها خواهش‌مان این است که مطالب چاپ نشده برای ما بفرستید. باز هم ممنونیم.
 +
 +
 +
{{گلوله}} '''آقای حسین مهری رضائی''' (شیراز)
 +
 +
اطلاعات لازم در داخل جلد مجله داده شده است. دانشجویان و دانش‌آموزان می‌توانند با ارائه فتوکپی کارت یا هر مدرک تحصیلی دیگری مجله را به‌بهای هفت تومان از دفتر مجله خریداری کنند. حداقل این آبونمان پنج شماره است به‌بهای ۳۵ تومان ولی می‌توان با همین تخفیف مجله را به‌هر تعداد (۱۰، ۲۰ یا ۵۰ شماره) مشترک شد. برای اشتراک به‌همان ترتیب که در داخل آمده عمل بفرمائید.
 +
 +
 +
== رسید متشکریم ==
 +
 +
{{گلوله}} '''آقای جلال ذریعه:''' می‌نگری، می‌بینم. عاقبت رود.
 +
 +
{{گلوله}} '''آقای فریدون کاتبی:''' خروس. کلید. طرح سیگار.
 +
 +
{{گلوله}} '''آقای محمد نصیر (خورموج):''' هواشناسی بندری. اضطراری.
 +
 +
{{گلوله}} '''آقای محمد مهدی د.''' (تهران): بیمارستان.
 +
 +
{{گلوله}} '''آقای ایرج م.''' (مشهد): بپا خیزید.
 +
 +
{{گلوله}} '''آقای ج. میلاگردی:''' چند طرح...
 +
 +
{{گلوله}} '''آقای شمس. ل:''' برزگران. آزادی.
 +
 +
{{گلوله}} '''آقای نصیر نصیری:''' ایران، آی!
 +
 +
----
 +
 +
 +
{{گلوله}} '''آقای رامین جفرودی'''
 +
 +
نامهٔ مختصر و کوتاه‌تان به‌شدت خوشحالم کرد. از هر کلمهٔ این نامهٔ چند سطری پیداست که چه مشتاقانه، چه صبور و چه پر تحمل، کاری را که شروع کرده‌اید جدی گرفته‌اید. شرط توفیق همین است دوست عزیز من. متأسفانه در شعر، تجربهٔ دیگران تجربهٔ ما نیست. هر تجربه‌ئی دوباره باید از سر گرفته شود. می‌توان نمونه‌ئی داد. می‌توان فلان یا بهمان نکته را متذکر شد. اما هرگز نمی‌توان شعری را به‌عنوان الگو پیش رو گذاشت و تمام تجربهٔ شاعری دیگر را همچون میراث یا هدیه‌ئی پذیرفت و به‌کار بست. چرا که اگر چنین امری میسر بود، مثلاً پس از شاعری چون حافظ، قرن‌ها سکوت یا ابتذال در شعر فارسی به‌وجود نمی‌آمد...
 +
 +
در مورد شعرهائی که اشاره کرده‌اید حق با شماست. نام نمی‌آورم تا سوءتفاهمی پیش نیاید، اما ویژگی آن شماره را در نظر بگیرید تا سبب چاپ آن‌ها ر دریابید. آن شعرها، میان اشعار سرایندگان دیگری که برای آن شماره انتخاب می‌شد کرد «بهترین» بود، و نه به‌طور کلی. یقین داشته باشید که در انتخاب ما هیچ نقطه نظر خاصی وجود ندارد. از خودتان شعرهای بیش‌تری بفرستید و این تقاضا را هم از من بپذیرید: هر از چندی آن‌ها را «دوباره سازی» کنید. این کار به‌شما تجربهٔ زبانی می‌دهد. یعنی تجربه‌ئی که برای هر شاعر و نویسنده‌ئی به‌مثابهٔ «فرا گرفتن استفاده از وسیلهٔ کار» است. موفق باشید!
 +
 +
 +
{{گلوله}} '''آقای بیژن ک.''' (تهران)
 +
 +
نامه‌های شما، به‌خصوص آخرین آن، ما را به‌فکر انداخت که در این زمینه به‌کار جدی‌تری بپردازیم. بدون شک در این مورد دیدار با آن معلم شریف و زحمتکش نیز لازم است. تمنا می‌کنیم در اسرع وقت شمارهٔ تلفنی در اختیار ما بگذارید که بتوانیم با شما تماس بگیریم.
 +
 +
 +
{{گلوله}} '''آقای محمد شریفی نعمت‌آباد''' (کرمان)
 +
 +
برداشتی که از «شعر» دارید به‌اعتقاد من کاملاً درست است. سر فرصت دربارهٔ آن‌ها صحبت خواهیم کرد. – باشد؟
 +
 +
 +
{{گلوله}} '''آقای محمود مدبری'''
 +
 +
به ‌شما تبریک می‌گویم. از پاره‌ئی آسان گیری‌های زبانی که بگذریم، به راستی دید شگفت‌آوری دارید. از میان سه قطعه‌ئی که فرستاده‌اید، به عقیدهٔ من '''شکار''' موفق‌ترین است. ولی – امیدوارم از سخن من نرنجید – ارزش آنها فقط در حد قطعات تمرینی است و نه بیشتر. شعر باید '''هدف''' داشته باشد. مقدمه‌ئی بر مجموعهٔ آثار یکی از برجسته‌ترین طراحان اجتماعی معاصر عبارتی نوسته‌ام که عین آن به خاطرم نیست اما می‌توانم آن را نیز برای شما تکرار کنم:
 +
 +
گویا '''هگل''' گفته است «هرچیز'''زیبا''' بدون شک '''مفید''' نیز هست.» اگر در نقل این قول اشتباه نکرده باشم باید این جرأت را داشته باشم که بگویم دوران '''هگل''' گذشته است. در دوران ما هیچ چیزی که «فقط زیبا» باشد نمی‌تواند مفید واقع شود. هنرمند عصر ما باید چیزهای '''مفید''' را '''زیباتر''' عرضه کند تا بتواند مدعی شود که رسالتی را به انجام رسانده است وگرنه باد به قفس کرده است.
 +
 +
برای قضاوت نهائی خود شماست که قطعهٔ کوتاه و زیبای «شکار» تان را نقل می‌کنم:
 +
 +
'''پرنده از اوج'''
 +
 +
::: '''بر موج تابید.'''
 +
 +
'''و اجتماع پولک لیز'''
 +
 +
'''از موج بر اوج پر کشید.'''
 +
 +
لطف کنید و شعرهای دیگرتان را هم برای من بفرستید.
 +
 +
 +
{{گلوله}} '''آقای م. کرمانی'''
 +
 +
می‌توانستید سؤال جالب‌تان را با خود ایشان در میان بگذارید. نشانی‌شان هم ساده است: تهران، وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران.
 +
 +
{{ستاره}}
  
  
 
[[رده:کتاب جمعه ۳۱]]
 
[[رده:کتاب جمعه ۳۱]]
 
[[رده:کتاب جمعه]]
 
[[رده:کتاب جمعه]]

نسخهٔ ‏۵ آوریل ۲۰۱۲، ساعت ۱۰:۲۷

کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۴۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۴۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۴۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۴۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۴۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۴۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۴۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۴۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۴۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۴۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۴۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۴۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۴۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۴۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۴۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۴۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۴۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۴۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۵۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۵۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۵۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۵۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۵۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۵۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۵۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۵۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۵۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۵۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۵۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۵۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۵۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۵۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۵۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۵۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۵۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۵۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۵۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۵۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۶۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۶۰

 • آقای م.ش. (اصفهان)

قطعهٔ دار را، چنان که خواسته بودید، با دقت خواندم. امکانات وزنی به خوبی مورد استفاده قرار گرفته است هرچند که در ساده‌ترین شکل خود، امّا عیب چشمگیرش شعاری بودنِ بیش از حدّ مضمونِ آن است:

فردا که نام نامیّت

از هر طناب دار

از هر نیام تیغ

خورشید می‌شود

خون‌ریز می‌شود

و یا:

هر کاخ کاغذین

با خشمِ سبز خلق

ویرانه می‌شود.

که در این نمونه بر موضوع دیگری هم می‌شود انگشت گذاشت: – صفت سبز که برای خشم خلق آورده‌اید چه می‌خواهد بگوید، و یا کاخ کاغذین از یک سو و ویرانه شدن از سوی دیگر چه ارتباطی پیدا می‌کند؟

این نکتهٔ اخیز را می‌توان در نمونه‌های دیگر نیز پیگیری کرد – مثلاً:

ابلیسان....

از چرخش همارهٔ اندامِ سرخ تو

آوازه می‌شوند.

که معلوم نیست چه طور و چه گونه، مگر این که تصور کنیم این «ابلیسان» سوار چرخ فلک تاریخند، و با سرعت گرفتن این چرخ فلکی که به دور خود می‌گردد، بر اثر قانون گریز از مرکز، یکی یکی به بیرون پرتاب شوند. که در این صورت این سئوال پیش می‌آید که: آیا «یزدانیان» مشمول این قانون فیزیکی نخواهند شد؟ – و البته این نکتهٔ دیگر که «چرخش همارهٔ اندامِ سرخ» هیچ تصویری از «روندِ تاریخ» را به ذهن متبادر نمی‌کند، بماند. می‌بخشید که این طور بی مجامله و بی‌تعارف، و صاف و صریح و پوست کنده مطلب را در میان گذاشتم. اجزاء متشکلهٔ شعر می‌باید در پیوند افقی و عمودیِ کاملی با یکدیگر باشند و جزئی سهل‌انگاری در این امر به شدت در یکپارچگی شعر اخلال می‌کند. پس در نقد شعر جائی برای «تعارفات دیپلماتیک» وجود ندارد.


 • خانم یا آقای صاد.

شعرِ دارای برگردانِ مفهوم عامی است زندگی، مرا بسیار گرفت. اگر آن را به چاپ نمی‌دهیم علتش سهل‌انگاری‌های شماست در بیان آن. چرا چنین استعدادی را با قلم‌انداز نوشتن به هدر می‌دهید؟ – درنهایت امر، آنچه نوشته‌اید فقط یک «موضوع شهر به شکل خام آن» است. پرداخت آن نیز مطرح است، نه؟


 • آقای کاظم فیروزمند (تبریز)

داستان «متجاوزها» را خواندم. ترجمه، انشاء روان و راحتی دارد. زحمت کشیده‌اید. اما نمی‌دانم چرا آن را برای ترجمه برگزیده‌اید. داستان، برای بیانِ مایحتویِ خود، زیادی طولانی است. با استناد به آنچه در نامهٔ خود نوشته‌اید پیداست که قصه‌ئی است مورد علاقهٔ شما، امّا حقیقت این است که دست کم نه زمان، چاپِ آن را تجویز می‌کند نه واقعاً کلّ مسأله در آمریکا یک «فاجعه» تلقی می‌شود. این مسائل در آن «خوکدانی» در شمار تجربه‌های روزمرهٔ زندگی است. ممکن است بگوئیم که نویسنده خواسته است دربرابر این «حادثهٔ روزمرهٔ امریکائی» جبهه بگیرد، امّا در این امر نیز توفیق نیافته، زیرا نتوانسته است مسائل «تبعیض نژادی» را در موضوع دخالت ندهد: می‌بینید که این مردانِ «ولگردِ متجاوز به دخترانِ کم سن و سال» قبل از هرچیز «رنگی» هستند. درواقع گناهِ اصلی‌شان «سیاه‌پوست» یا «دورگه» بودن است نه دختر شش هفت ساله‌ئی را مورد تجاوزِ جنسی قرار دادن. زیرا آن طور که د استان مطرح می‌کند، واقعاً حادثه‌ئی «اتفاق نمی‌افتد» بلکه فقط پدر و مادر سعی می‌کنند یادشان بیاید که آن کاکا سیاه با دخترک چه کار کرد.». – که این جا عبارتِ «یادشان بیاید» به نظر من صحیح نیست. چون آنها چیزی ندیده‌اند که از خاطرشان رفته باشد و برای یادآوریش مجبور باشند سعی کنند. – شاید درست‌تر بود جمله به این صورت نوشته شود: «سعی می‌کنند بفهمند» یا «می‌کوشند در ذهن خود مُجسم کنند»...

تا نظر خودتان چه باشد.


 • آقای مصطفی حاتم.

۱) شماره‌های گذشتهٔ مجله را هم می‌توانید با استفاده از اشتراک ویژه تهیه بفرمائید. با کارت تحصیلی می‌توان مجله را به هر تعداد و از هر شماره‌ئی مشترک شد. پنج شماره، حداقل اشتراک است.

۲) طرح‌های مجله، گاه به علت تراکم مطلب کم شده است.

۳) مسأله این نیست که کاغذ کاهی را ترجیح داده باشیم. در وضعی قرار گرفته‌ایم که ناگزیریم از هر نوع کاغذی که به دستمان رسید استفاده کنیم. در بازار کاغذ نایاب است.



 • آقای وزیر پست و تلگراف جمهوری اسلامی ایران

کتابخانهٔ مرکزی دانشگاه ابوریحان بیرونی در تاریخ ۵۸/۹/۱۸ طی نامهٔ شمارهٔ ۳۳۵ به‌پیوست فیش بانکی به‌مبلغ چهار هزار ریال، این مجله را برای پنجاه شماره (از یک تا ۵۰) مشترک شده است. سازمان ابتکار که متعهد توزیع مجله است، در تاریخ ۵۸/۱۰/۸ طی نامهٔ شمارهٔ ۲۳۵ به‌آن دانشگاه اطلاع داده است که بیست شمارهٔ گذشتهٔ مجله را طی سه بستهٔ پستی ارسال داشته، و از آن پس نیز، طبق معمول، هر هفته مجله را به‌نشانی مشترک به‌پست داده است.

در تاریخ ۵۸/۱۲/۲۵، کتابخانهٔ دانشگاه ابوریحان طی نامهٔ شمارهٔ ۳۸۷ شکایت کرده است که تا این تاریخ فقط دو جلد از مجله را (به‌شماره‌های ۲۸ و ۲۹) دریافت داشته.

مشترکین دیگری نیز به‌کرّات شکایت کرده‌اند که گاه گاه مجلات آن‌ها نمی‌رسد. از جمله آقای اوجی (شرکت برق منطقه‌ئی فارس – فسا) با ارسال مجدد بیست تومان به‌دفتر مجله نوشته‌اند که چون شماره‌های ۲۳ و ۲۵ مجلهٔ‌ ایشان «بین راه تهران – فسا در پستخانه گم شده است(!)» درخواست کرده‌اند این شماره‌ها مجدداً برای ایشان پست شود.

البته نه مشترکین کتاب جمعه متوقعند که ما مجلات ایشان را به‌طور سفارشی به‌پست بدهیم و نه از عهدهٔ این سازمان کوچک برمی‌آید که با تحمل هزینهٔ کمرشکن پست سفارشی (هر جلد ۲۵ ریال، به‌طور نمونه طبق رسید پستی شمارهٔ ۱۳۹۷۱، شمارهٔ ردیف ۲۷) مطمئن شود که رسید مجله به‌دست مشترک را «چهارمیخه» کرده است. زیرا فرض بر این است که امانتداری اسلامی باید بتواند در این جمهوری عدالت و اخلاق جانشین محکم‌کاری‌های بی‌موضوع و پرهزینه‌ئی از قبیل «سفارشی کردن» و «قبض رسید و مدرک گرفتن» بشود.

از آنجا که ما خود را در قبال خوانندگانی که با اعتماد کامل نسبت به‌این سازمان – و طبعاً نسبت به‌آن وزارتخانه – در حقیقت برای موضوعی فرهنگی و اجتماعی «سرمایه‌گذاری» می‌کنند احساس تعهد می‌کنیم. ناگزیر هر بار شماره‌های «گمشدهٔ» مشترکان مجله را مجدداً برای آنان ارسال داشته‌ایم و به‌ناچار این ترتیب را ادامه نیز خواهیم داد. اما آیا جنابعالی این حق را برای ما قائلید که از آن وزارتخانه بپرسیم بر سر این شماره‌ها چه می‌آید؟

کتاب جمعه


 • آقای فتح‌ال‍له کیائی‌ها

با ارسال تعدادی کارت رنگین از عکس‌هائی که خود ایشان و علیرضا اسکندانی و بهروز باباخانی (کوهنورادان ایرانی) از قلل مختلف جهان برداشته‌اند و توسط «گروه کوهنوردان ایرانی عازم هیمالیا در سال ۱۳۵۹»‌ تکثیر شده است نوشته‌اند: «زمستان امسال کتاب جمعه را در سرمای ۲۰ درجه زیر صفر قلهٔ دماوند همراه با رفقای کوهنورد دیگر خواندیم. به‌امید سال ۱۳۶۰ که آن را بر فراز قلهٔ ۸۰۶۸ متری گاشربروم هیمالیا در پاکستان به‌دست بگیریم.»

درود ما بر شما و همراهان شجاع‌تان! – امیدواریم از آن لحظهٔ غرورآفرین عکسی نیز برای ما بفرستید. پیروز باشید!

کارت‌ها، به‌ترتیب: دو عکس از یخچال بالتورو (کار باباجانی)؛ قلهٔ ۸۶۱۱ متری K-2، یخچال بالتورو، و قلهٔ ۷۸۲۱ متری ماشربروم (کار اسکندانی)؛ یخچال بالتورو، بارگاه اصلی قلهٔ گاشربروم در ۵۱۰۰ متری، بارگاه سوم آن در ۶۸۵۰ متری، و قلهٔ گاشربروم یک در ۸۰۶۸ متری (از کیائی‌ها) و بسیار زیبا و شکوهمند است.


 • خانم یا آقای صدنا غرامی

طرح مدادی – آن هم کمرنگ – در چاپ چندان خوب از آب در نمی‌آید. لطفاً طرح‌های مرکبی بفرستید.


 • آقای میلاگردی

در جواب ما که از سن و سال‌شان پرسیده بودیم نوشته‌اند که هفده ساله‌اند و شش ماه است که به‌طور مرتب روزی یک ساعت در زمینهٔ طراحی تمرین می‌کنند. به‌ایشان تبریک می‌گوئیم و یقیت داریم که روزی در این هنر مردی بلندآوازه خواهد شد. شش ماه کار، برای رسیدن به‌جائی که اکنون هست زمان بسیار اندکی است و این خود از استعداد درخشان آقای میلاگردی خبر می‌دهد. مُجدداً از ایشان خواهشمندیم که نشانی دقیق خود را برای ما بنویسند.


 • آقای سیادت

دوست عزیز، شطرنج را ادامه می‌دهیم و مجله را، با گشایشی که امیدواریم موقتی نبوده باشد، مجدداً در صدوشصت صفحه تقدیم می‌کنیم. خواست خوانندگان به‌طور قطع مورد احترام یکایک ماست.


 • آقای مجید گیوری (مشهد)

۱) قوانین اساسی دول مختلف دنیا و مقایسهٔ آن‌ها با یکدیگر، که پیشنهاد کرده‌اید در مجله چاپ شود، قبلاً به‌صورت کتاب مستقلی چاپ و منتشر شده است و می‌توانید از کتابفروشی‌ها تهیه بفرمائید.

۲) ضمن پیشنهادهاتان این عبارت به‌چشم می‌خورد: «انتشار سیستم‌های حقوقی حاکم در جهان و وجود یا فقدان وکیل دادگستری در کشورهای مختلف، بالاخص در کشورهای سوسیالیستی.» – این که اصولاً حکمت بالغهٔ حضور وکیل حقوقی برای دفاع از متعم در محاکم دادگستری چیست، برای بسیاری از افراد مسأله‌ئی است. به‌همین جهت از آقای علی شاهنده که یکی از مبرزترین وکیلان دادگستری هستند تقاضا کردیم در این باب مطلبی برای کتاب جمعه بنویسند. که در کمال محبت پذیرفته‌اند و به‌مجرد وصول در مجله چاپ خواهد شد.

۳) همکار ما آقای م. مراد به‌سفر رفته‌اند. در بازگشت به‌سؤال‌هائی که از ایشان کرده‌اید پاسخ خواهند گفت.


 • آقای مسعود بیطرفان (؟)

اختلالات زیادی در آخرین هفته‌های سال گذشته در کار مجله پیش آمد. اغلاط فاحش و حتی جا به‌جا شدن صفحات، و حتی تأخیر در انتشار و غیره... دو سه هفته تعطیل اجباری را غنیمت شمردیم و سازمان تازه‌ئی برای مجله دادیم که کار را، هم از لحاظ محتوا و هم از لحاظ امور فنی به‌کلی، در روالی پی بگیریم که دیگر به‌هیچ وجه گرفتار چنین مسائلی نشویم. امیدواریم بتوانیم از این شماره رضایت خاطر خوانندگان عزیز و دقیق و متوقع کتاب جمعه را فراهم کرده باشیم.


 • آقای عبدالجواد سحابی (کرمانشاه)

۱) تا اینجا هیچ دلیل مجاب‌کننده‌ئی بر تعطیل بخش شطرنج از طرف مخالفان آن ارائه نشده است در حالی که موافقان دلائل منطقی آورده‌اند. پس شطرنج را ادامه می‌دهیم. این که دو سه شماره‌ئی این مثنوی تأخیر شد علتی سوای برخورد ناگهانی مخالفان و موافقان آن در این صفحات داشته است.

۲) با تشکر «شخصی» از حسن ظن شما دربارهٔ خود، از چاپ آن چنان مطالب و مقالاتی در مجله معذوریم و علت آن واضح است.

۳) سروارانی که سراغ‌شان را گرفته‌اید گرفتا فعالیت‌های سیاسی تقریباً «تمام وقت» هستند... تصور می‌کردند انقلاب به‌نتیجهٔ‌نهائی می‌رسد و نیروی آن‌ها برای پرداختن به‌کارهای خلاقانه آزاد خواهد شد و خواهند توانست به‌وظائف فرهنگی خود بپردازند. متأسفانه برای اکثریت نزدیک به‌اتفاقِ کارگرانِ فرهنگیِ جامعه، امروز کار به‌جائی رسیده است که مجبور شده‌اند از آفرینش هنری دست بردازند و مستقیماً به‌فعالیت سیاسی بپردازند. شعر و قصه را بعدها هم می‌توان نوشت، و امروز آن قدر که صفِ انقلاب به‌«نفر» احتیاج دارد محتاج شاعر و نویسنده نیست. غبن است، می‌دانیم، اما چاره چیست؟ در خانه‌ئی که آتش به‌خاکستر شدن تهدیدش می‌کند، سطل به‌دست گرفتن «اهمیتِ حیاتیِ مطلق» دارد. در چنین حالی، دربارهٔ آتش شعر سرودن و قصه پرداختن کار «نرون»هاست. و آن که در این حال، به‌جای فعالیت علمی در خاموش کردن آتش، به‌الهام گرفتن از شعله و دود و آفرینش هنری بپردازد، تنها خروس بی‌محلی است که حتی می‌توان به‌عنوان دستیار نرون در آتش زدن رُم به‌محاکمه‌اش کشید!

۴) حق با شماست. در سالگرد خاموشی بیهنگام فروغ فرخ‌زاد ساکت ماندیم و نمی‌بایست چنین کنیم. این خطا را دربارهٔ نیمای بزرگ هم مرتکب شدیم. اگر به‌تهیهٔ مطالبی «دندان‌گیر» در باب فروغ و نیما موفق نشدیم (که علت اساسی خاموشی‌مان نیز همین بود) دست کم می‌توانستیم با اختصاص دادن پشت جلد مجله به‌طرح‌هائی از آنان یادشانرا گرامی بداریم. این را به‌عنوان «انتقاد از خود» می‌گوئیم. امری بود که بعد متوجه آن شدیم و در سالگرد شهادت گلسرخی از آن استفاده کردیم.

۵) آری، دربارهٔ یکایک این نامداران – مدرس، میرزا کوچک‌خان و دیگران – مطالبی خواهیم داشت.

۶) عکسی که خواسته‌اید خدمت‌تان تقدیم خواهد شد. شرطش تعیین نشانی پستی‌تان است که فراموش کرده‌اید.


 • گروهی از خوانندگان مجله (؟)

دقیقاً متوجه نشدیم منظورتان از چاپ «جدولی از تمام دانشمندان، نویسندگان، و شعرای دنیا در مجله»‌ چیست. به‌انتظار توضیح بیش‌تری از جانب شما هستیم.


 • کتابخانهٔ مرکزی دانشگاه ابوریحان بیرونی

در پاسخ نامهٔ ۳۸۷ مورخ ۵۸/۱۲/۲۵ به‌نامهٔ سرگشاده‌ئی که در این شماره خطاب به‌وزارت پست و تلگراف نوشته‌ایم توجه بفرمائید. مجلات آن کتابخانه مجدداً ارسال شد تقاضا داریم در صورت وصول رسید آن اعلام شود.


 • آقای عباسعلی بهرامی (بندر ماهشهر)

با کمال میل آن‌ها را برای شما می‌فرستیم. شاید تا این پاسخ چاپ شود به‌دست‌تان رسیده باشد.


 • آقای اسمعیل اوجی

به‌جز شماره‌های ۲۳ و ۲۵، چنانچه از سازمان پخش اطلاع دادند گویا یک بار دیگر نیز یکی از مجلات شما «در پستخانه مفقود شده بود!» – این دو شماره مجدداً تقدیم شد و مبلغی را که ارسال فرموده‌اید به‌حساب اشتراک شما منظور کردیم.

۱) متأسفانه آن قطعه فقط از لحاظ ثدمت متن (آن هم در زبان فرانسه) قابل توجه است و برگردان فارسیش حامل نکته یا پیام تازه‌ئی نیست.

۲) سوررآلیسم «تفکر» نیست. احتمالاً (اگر چنین بتوان گفت) نوعی «مکاشفه» است در روابط اشیاء. – متأصفانه روشن نکرده‌اید که قطعهٔ مردمی گریزد... شعری است از خود شما یا برگردان شعری است از پل الوآر؟ اگر فرض آخر درست است لطف بفرمائید اصل آن را هم بفرستید. متشکریم.


 • آقای قدرت. ع.

متأسفیم، بارها در مجله عنوان کرده‌ایم در مورد مطالبی که به ما می‌رسد نه فرصتی هست و نه امکان این که نظر انتقادی یا اصلاحی خود را به اطلاع نویسندگان‌شان برسانیم. چنانچه مطلب ارسالی در مجله منعکس نشود نشانهٔ آن است که به جهتی برای چاپ مناسب نبوده. تمنا می‌کنیم از ارسال تمبر برای دریافت پاسخ خودداری کنید.


 • آقای ع. ن. خزری

نامه‌تان به‌راستی بامزه‌ترین پست امروز بود: «قصه‌ئی با چند شعر همراه این نامه فرستاده‌ام که به‌نظر خودم هیچ کدام قابلیت درج و عرضه به‌خوانندگان کتاب جمعه را ندارد... ولی شاید از نظر شما قابلیت درج را داشته باشد»! – خب، بسیار لطف فرموده‌اید! آن‌ها را می‌گذاریم در کفهٔ مقابل نامهٔ خوانندهٔ عزیز دیگری که نوشته است « اگر داستان مرا چاپ نکنید می‌فهمم که اصلاً آن را نخوانده‌اید»! و معذلک مطالب‌تان را طبق معمول به‌دقت می‌خوانیم. اما عملی شدن پیشنهادتان که «شماره‌هائی از مجله را به‌مشاغل (!) و حرَف و فنون و هنر اختصاص» بدهیم، از قبیل «شمارهٔ ویژهٔ نویسندگی، ورزش، سینما و همچنین سیاه‌پوستان و اقوام مختلف» تا حدودی مشکل است. زیرا در حالی که مثلاً تا امروز نتوانسته‌ایم حتی یک مقالهٔ قابل استفاده در زمینهٔ سینما تهیه کنیم. آماده کردن ویژه‌نامه‌ئی در این باره تقریباً تعلیق به‌محال است. – پیشنهاد انتشار مجله «هر ده روز یکبار» را هم نتوانستیم بفهمیم حکمتش چیست. ده روز و هفت روز آن قدرها از هم دور نیست.


 • آقای حمید غفاری

خوشبختی ما در این است که با اغلب خوانندگان مجله، به‌اصطلاح خودمانی، «ندار» هستیم. ما می‌کوشیم به‌وظیفه‌ئی که در قبال جامعه داریم عمل کنیم، و خوانندگان مجله نیز به‌قول شما «با واقع‌بینی مشکلات کار ما را درک می‌کنند.» – در هر حال دوست عزیز، به‌هم ریختن اوضاع مجله در هفته‌های آخر سال گذشته، همهٔ ما را به‌شدت کلافه کرد. و فشارهای ناگهانی «شب عید» هم قوز بالای قوز شد.

این موضوع «شب عید» هم یکی از آن بلاهای عجیب و غریب جامعهٔ ماست که واقعاً باید فکری به‌حالش کرد. از یک ماه پیش از نوروز همه چیز به‌هم می‌ریزد که چی؟ شب عید است! – اگر از کسی طلبی داشته باشی می‌گوید «بابا، شب عیدی پولم کجا بود به‌تو بدهم؟» اما اگر بدهکار کسی باشی در خانه‌ات را از پاشنه در می‌آورد که «شب عید است و هزار جور خرج دارم، یاال‍له پولم را بده!» – چاپخانه و کاغذفروش و حروفچینی و زینک‌ساز و کارمند و همه و همه فشار می‌آورند که «شب عید است باید تا دینار آخر حساب‌مان را بدهید» و مطالبات مجله را که می‌خواهی، جواب می‌شنوی «خدا پدرتان را بیامرزد، گذاشته‌اید شب عیدی خِرَم را چسبیده‌اید پول می‌خواهید؟»

در هر صورت، امیدواریم خوانندگان پرمحبت ما، دیروزود شدن‌ها و کم و کاستی‌های چند شمارهٔ اخیر کتاب جمعه را، هم حساب «شب عید» بگذارند. تعطیل چاپخانه‌ها و توزیع، برای ما توفیقی اجباری بود. زیرا در این فرصت توانستیم اشکالاتی را که فرصت نمی‌کردیم بدان‌ها بپردازیم رفع و رجوع کنیم و به‌کارهای مجله سر و صورتی بدهیم. پیش خواننداگن عزیزمان بدقول در آمدیم، زیرا چند بار گفتیم که دیگر اغلاط چاپی در مجله راه نخواهد یافت و کارها به‌روال معقولی می‌افتد، و چنین نشد. اکنون می‌توانیم برای آخرین بار این را بگوئیم و یقیت داریم که از پس آن برمی‌آئیم. اما نمی‌توانیم سپاس خود را به‌دوستانی چون شما، آقای غفاری، اظهار نکنیم. زیرا در تمام مدت، آنچه روحیهٔ ما را قوی می‌داشت و نمی‌گذاشت از موضع ضعف و یأس با مشکلات برخورد کنیم نامه‌های پرمحبت این دوستان بود. همکاران مجله به‌راستی خود را مدیون آنان می‌دانند.


 • آقای احمدعلی کریمی سیر (اهواز)

۱) در مورد «مسائل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی» ایران به‌تدریج مقالات ارزنده‌ئی در مجله خواهد آمد. مسائل بسیاری در مملکت ما هست که مطلقاً شناسائی و بررسی نشده. مطالعهٔ هر مورد که به‌پایان رسید ماحصل تحقیق تیم دست‌اندر کار در مجله منعکس خواهد شد.

۲) زندگی و مبارزهٔ سیاسی خسرو گلسرخی، فرزند قهرمان خلق ما، بر همگان روشن است. همکار ما ع. پاشائی دربارهٔ آثار او، به‌عنوان یک شاعر، مقاله‌ئی در دست تهیه دارد که به‌زودی خواهید خواند.


 • آقای ا. ایراندوست

۱) نوشته‌اید چندین نامه فرستاده‌اید که «لااقل باید به‌یکی از آن‌ها پاسخ داده می‌شد» – دوست عزیز، دست کم از سه ماه پیش به این طرف هیچ نامه‌ئی بدون پاسخ نمانده است، مگر نامه‌هائی که نیازی به‌پاسخ نداشته یا شمارهٔ تلفنی در آن ذکر شده که توانسته‌ایم پاسخ را شفاهاً بدهیم.

۲) نوشته‌اید که بعض مطالب و اشعار مجله اثر کسانی است که برای نشر «تربیون‌های دیگری نیز در اختیار دارند» و بعد «جوانانی که احتیاج به‌امکاناتی دارند» و بعد «جوانانی که احتیاج به‌امکاناتی برای رشد دارند به‌سوی شماها می‌آیند، ولی اگر اشتباه نکنم ب غیظ رانده می‌شوند. استعدادی دارند و ذوقی، و بالاخره گوهری دارند و صاحب‌نظری می‌جویند ولی این زحمت را به‌خودتان نمی‌دهید که... الخ».

آقای ایراندوست عزیز، ما بارها و بارها به‌تأکید تمام نوشته‌ایم که مجله مطلقاً تیول نویسنده یا نویسندگان معینی نیست و نظری به‌نام‌های شناخته شده ندارد. من خود، پیش از آن که فی‌المثل شعری از میرزا آقا عسکری در کتاب جمعه به‌چاپ برسد نام او را هم نشنیده بودم و تاکنون نیز او را ندیده‌ام (و همین جا بگویم که اکنون او برای من امید فردای شعر ایران است). نمی‌دانم محمدرضا صفدری پیش از آن که نخستین قصه‌اش در کتاب جمعه به‌چاپ برسد جائی چیزی چاپ کرده است یا نه. دست کم برای شخص من نام او ناآشنا بود. اما امروز معتقدم اگر او کار خود را جدی‌تر بگیرد از چهره‌های غرورآفرین ادبیات ما خواهد شد... از سوی دیگر، اگر شما اطلاع ندارید بسیاری از نویسندگان و شاعران «صاحب نام» می‌دانند که این مجله آثارشان را برای چاپ نپذیرفته است. برای ما مسألهٔ دوستی، سلام و علیک، رودرماندن و حقوق نان‌ونمک و سوابق و این حرف‌ها درمیان نیست. این اثر خوب است یا پیامی دارد یا فوق‌العاده است، و لاجرم چاپ می‌شود؛ و آن یکی بد است یا پیامی ندارد یا مزخرف است و فقط به‌درد سطل زباله می‌خورد، و لاجرم جایش در مجله نیست... بسیاری از دوستانِ به‌قول شما «صاحب نام و آشنا» یکسره از ما رنجیده‌اند به‌این دلیل که بارها در مجله نوشته‌ایم قصه‌ها و به‌خصوص اشعاری که به‌ما می‌رسد غالباً از «سطح متوسط» پائین‌تر است...

به‌این ترتیب تصور می‌کنم قبول بفرمائید موضوع «جوانانی که گوهری دارند و... با غیظ رانده می‌شوند» نمی‌تواند صحت داشته باشد. مطالبی که این به‌قول شما «جوانان» برای ما می‌فرستند، سطر به‌سطر خوانده می‌شود. البته این مجله ارگان هیچ یک از سازمان‌های «صلیب سرخ» یا «تشویق و ترغیب فرهنگی» نیست و نمی‌تواند باشد و دلیلی ندارد فلان یا بهمان شهر یا قصهٔ فاقد ارزش را تنها به‌این بهانه که خواسته‌ایم نویسنده‌اش تشویق بشود در مجله بگذاریم. خوانندگان ما بر سر هر مطلبی که در مجله می‌آید و احتمالاً نمی‌پسندند از ما بازخواست می‌کنند و این حق آن‌هاست. امروز گابریل گارسیا مارکز (نویسندهٔ کمبیائی) به‌عنوان یکی از بزرگترین نویسندگان معاصر در سراسر جهان مطرح است، و هنگامی که ما، به‌طور نمونه، یکی از داستان‌های او، شب مینا را در ویژه‌نامهٔ سرزمین او – آمریکای جنوبی – (شمارهٔ ۲۶) چاپ کردیم بارها و بارها مورد سؤال قرار گرفتیم. ما ناگزیریم از میان مطالب «انتخاب کنیم» و مجله را از لحاظ محتوا در سطحی نگهداریم که فرهنگساز باشد نه نویسنده‌سازِ تشویقی. از این گذشته، آن که فطرتاً شاعر یا نویسنده است نه با چاپ شدن تمرین‌ها و سیاه‌مشق‌هایش «شاعرتر» یا «نویسنده‌تر» می شود، و نه با چاپ نشدن آن سر می‌خورد و پی کار دیگر می‌رود؛ و بگذارید این را هم گفته باشم کسی که فطرتاً نویسنده یا شاعر نباشد از طریق «تشویق» و ترغیبی که با چاپ سیاه‌مشق‌هایش از او بشود هیچ گلی به‌سر فرهنگ این مملکت نخواهد زد. نمونه‌اش شاعران هشت من نه شاهی حزب بوجارهای لنجان که گاهی خزعبلات‌شان به‌جای هزار نفر «شاعری» که همه هفته در مجلهٔ فردوسی «مورد تشویق»‌ قرار می‌گرفتند. – راستی آن‌ها کارشان به‌کجا کشید؟

گفت‌وگو ندارد که نویسندگان شاعران فردای ما از میان همین جوانانی بیرون خواهند آمد که امروز نخستین آثارشان را می‌نویسند. به‌همین دلیل است که ما واقعاً، و به‌تمام معنی عبارت، آنچه را که برای ما می‌فرستند «سطر به‌سطر» می‌خوانیم و اگر کوچک‌ترین جرقه‌ئی در آن‌ها بیابیم کارشان را با دقت پیگیری می‌کنیم. از آن‌ها می‌خواهیم چیزهای بیش‌تری برای ما بفرستند، روی آثارشان «کار می‌کنیم» و گاه شده است که ساعت‌ها روی نوشته‌ئی که «مایه»ئی داشته اما «خام» بوده است کوشیده‌ایم تا چیزی قابل عرضه از آب درآید.

امیدواریم این توضیحات کافی بوده باشد.


 • آقای مرعشی (ورامین)

با تأسف از این که نشریه مان پس از هجده شماره متوقف مانده است تمنا می‌کنم در صورت امکان دوره‌ئی از آن را برای آرشیو مجله در اختیار ما بگذارید. از دیدارتان خوشوقت خواهم شد. چنانچه به‌تهران آمدید لطف بفرمائید با اشاره به‌این یادداشت با مرکز پخش مجله تلفنی تماس بگیرید تا ترتیب آن داده شود.


 • خانم مریم...

تازه به‌جرگهٔ خوانندگان کتاب جمعه پیوسته‌اید، قدم‌تان روی چشم.

۱) فروشندگان مطبوعات نمی‌توانند با ارائهٔ‌کارت تحصیلی به‌خریدار تخفیف بدهند. تخفیف را دفتر مجله داده است و مقدار آن، همان سی درصدی است که فروشندگان به‌عنوان کارمزد خود برمی‌دارند. یعنی سی ریال. منتها چون این تخفیف به‌طور تکشماره‌ئی عملی نبود برای کسانی که بتوانند مدرک تحصیلی ارائه کنند آبونمان‌های پنج شماره‌ئی (به‌عنوان حداقل) قائل شدیم. بنابراین راه استفاده از آن منحصر به‌این است که دانش‌آموز یا دانشجوی علاقه‌مند با ارسال رسید بانکی به‌ضمیمهد فتوکپی کارت یا معرفی‌نامهٔ تحصیلی خود، مجله را با تخفیف سی درصد به‌هرمقدار که می‌خواهد – ولی حداقل پنج شماره – مشترک شود.

۲) متأسفیم که به‌دلیل کمبود وقت و کار زیاد به‌مکاتبه با دوستان عزیزی چون شما موفق نمی‌شویم. اما اشکالات‌تان را به‌راحتی می‌توانید عنوان کنید و در این صفحات پاسخ آن‌ها را بخوانید.

۳) اشعاری که لطف کرده برای مجله فرستاده‌اید بسیار خوب بود. منتها خواهش‌مان این است که مطالب چاپ نشده برای ما بفرستید. باز هم ممنونیم.


 • آقای حسین مهری رضائی (شیراز)

اطلاعات لازم در داخل جلد مجله داده شده است. دانشجویان و دانش‌آموزان می‌توانند با ارائه فتوکپی کارت یا هر مدرک تحصیلی دیگری مجله را به‌بهای هفت تومان از دفتر مجله خریداری کنند. حداقل این آبونمان پنج شماره است به‌بهای ۳۵ تومان ولی می‌توان با همین تخفیف مجله را به‌هر تعداد (۱۰، ۲۰ یا ۵۰ شماره) مشترک شد. برای اشتراک به‌همان ترتیب که در داخل آمده عمل بفرمائید.


رسید متشکریم

 • آقای جلال ذریعه: می‌نگری، می‌بینم. عاقبت رود.

 • آقای فریدون کاتبی: خروس. کلید. طرح سیگار.

 • آقای محمد نصیر (خورموج): هواشناسی بندری. اضطراری.

 • آقای محمد مهدی د. (تهران): بیمارستان.

 • آقای ایرج م. (مشهد): بپا خیزید.

 • آقای ج. میلاگردی: چند طرح...

 • آقای شمس. ل: برزگران. آزادی.

 • آقای نصیر نصیری: ایران، آی!



 • آقای رامین جفرودی

نامهٔ مختصر و کوتاه‌تان به‌شدت خوشحالم کرد. از هر کلمهٔ این نامهٔ چند سطری پیداست که چه مشتاقانه، چه صبور و چه پر تحمل، کاری را که شروع کرده‌اید جدی گرفته‌اید. شرط توفیق همین است دوست عزیز من. متأسفانه در شعر، تجربهٔ دیگران تجربهٔ ما نیست. هر تجربه‌ئی دوباره باید از سر گرفته شود. می‌توان نمونه‌ئی داد. می‌توان فلان یا بهمان نکته را متذکر شد. اما هرگز نمی‌توان شعری را به‌عنوان الگو پیش رو گذاشت و تمام تجربهٔ شاعری دیگر را همچون میراث یا هدیه‌ئی پذیرفت و به‌کار بست. چرا که اگر چنین امری میسر بود، مثلاً پس از شاعری چون حافظ، قرن‌ها سکوت یا ابتذال در شعر فارسی به‌وجود نمی‌آمد...

در مورد شعرهائی که اشاره کرده‌اید حق با شماست. نام نمی‌آورم تا سوءتفاهمی پیش نیاید، اما ویژگی آن شماره را در نظر بگیرید تا سبب چاپ آن‌ها ر دریابید. آن شعرها، میان اشعار سرایندگان دیگری که برای آن شماره انتخاب می‌شد کرد «بهترین» بود، و نه به‌طور کلی. یقین داشته باشید که در انتخاب ما هیچ نقطه نظر خاصی وجود ندارد. از خودتان شعرهای بیش‌تری بفرستید و این تقاضا را هم از من بپذیرید: هر از چندی آن‌ها را «دوباره سازی» کنید. این کار به‌شما تجربهٔ زبانی می‌دهد. یعنی تجربه‌ئی که برای هر شاعر و نویسنده‌ئی به‌مثابهٔ «فرا گرفتن استفاده از وسیلهٔ کار» است. موفق باشید!


 • آقای بیژن ک. (تهران)

نامه‌های شما، به‌خصوص آخرین آن، ما را به‌فکر انداخت که در این زمینه به‌کار جدی‌تری بپردازیم. بدون شک در این مورد دیدار با آن معلم شریف و زحمتکش نیز لازم است. تمنا می‌کنیم در اسرع وقت شمارهٔ تلفنی در اختیار ما بگذارید که بتوانیم با شما تماس بگیریم.


 • آقای محمد شریفی نعمت‌آباد (کرمان)

برداشتی که از «شعر» دارید به‌اعتقاد من کاملاً درست است. سر فرصت دربارهٔ آن‌ها صحبت خواهیم کرد. – باشد؟


 • آقای محمود مدبری

به ‌شما تبریک می‌گویم. از پاره‌ئی آسان گیری‌های زبانی که بگذریم، به راستی دید شگفت‌آوری دارید. از میان سه قطعه‌ئی که فرستاده‌اید، به عقیدهٔ من شکار موفق‌ترین است. ولی – امیدوارم از سخن من نرنجید – ارزش آنها فقط در حد قطعات تمرینی است و نه بیشتر. شعر باید هدف داشته باشد. مقدمه‌ئی بر مجموعهٔ آثار یکی از برجسته‌ترین طراحان اجتماعی معاصر عبارتی نوسته‌ام که عین آن به خاطرم نیست اما می‌توانم آن را نیز برای شما تکرار کنم:

گویا هگل گفته است «هرچیززیبا بدون شک مفید نیز هست.» اگر در نقل این قول اشتباه نکرده باشم باید این جرأت را داشته باشم که بگویم دوران هگل گذشته است. در دوران ما هیچ چیزی که «فقط زیبا» باشد نمی‌تواند مفید واقع شود. هنرمند عصر ما باید چیزهای مفید را زیباتر عرضه کند تا بتواند مدعی شود که رسالتی را به انجام رسانده است وگرنه باد به قفس کرده است.

برای قضاوت نهائی خود شماست که قطعهٔ کوتاه و زیبای «شکار» تان را نقل می‌کنم:

پرنده از اوج

بر موج تابید.

و اجتماع پولک لیز

از موج بر اوج پر کشید.

لطف کنید و شعرهای دیگرتان را هم برای من بفرستید.


 • آقای م. کرمانی

می‌توانستید سؤال جالب‌تان را با خود ایشان در میان بگذارید. نشانی‌شان هم ساده است: تهران، وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران.

***