صندوق پستی ۱۱۳۲-۱۵ شمارهٔ ۳۱: تفاوت بین نسخهها
(تايپ تا پايان صفحه ۱۴۲) |
|||
سطر ۲۱: | سطر ۲۱: | ||
{{در حال ویرایش}} | {{در حال ویرایش}} | ||
+ | |||
+ | {{گلوله}} '''آقای م.ش.''' (اصفهان) | ||
+ | |||
+ | قطعهٔ '''دار''' را، چنان که خواسته بودید، با دقت خواندم. امکانات وزنی به خوبی مورد استفاده قرار گرفته است هرچند که در سادهترین شکل خود، امّا عیب چشمگیرش شعاری بودنِ بیش از حدّ مضمونِ آن است: | ||
+ | |||
+ | {{وسطچین}} | ||
+ | '''فردا که نام نامیّت''' | ||
+ | |||
+ | '''از هر طناب دار''' | ||
+ | |||
+ | '''از هر نیام تیغ''' | ||
+ | |||
+ | '''خورشید میشود''' | ||
+ | |||
+ | '''خونریز میشود''' | ||
+ | {{پایان وسطچین}} | ||
+ | |||
+ | و یا: | ||
+ | |||
+ | {{وسطچین}} | ||
+ | '''هر کاخ کاغذین''' | ||
+ | |||
+ | '''با خشمِ سبز خلق''' | ||
+ | |||
+ | '''ویرانه میشود.''' | ||
+ | {{پایان وسطچین}} | ||
+ | |||
+ | که در این نمونه بر موضوع دیگری هم میشود انگشت گذاشت: – صفت '''سبز''' که برای '''خشم خلق''' آوردهاید چه میخواهد بگوید، و یا '''کاخ کاغذین''' از یک سو و '''ویرانه شدن''' از سوی دیگر چه ارتباطی پیدا میکند؟ | ||
+ | |||
+ | این نکتهٔ اخیز را میتوان در نمونههای دیگر نیز پیگیری کرد – مثلاً: | ||
+ | |||
+ | {{وسطچین}} | ||
+ | '''ابلیسان.... ''' | ||
+ | |||
+ | '''از چرخش همارهٔ اندامِ سرخ تو''' | ||
+ | |||
+ | '''آوازه میشوند. ''' | ||
+ | {{پایان وسطچین}} | ||
+ | |||
+ | که معلوم نیست چه طور و چه گونه، مگر این که تصور کنیم این «ابلیسان» سوار چرخ فلک تاریخند، و با سرعت گرفتن این چرخ فلکی که به دور خود میگردد، بر اثر قانون گریز از مرکز، یکی یکی به بیرون پرتاب شوند. که در این صورت این سئوال پیش میآید که: آیا «یزدانیان» مشمول این قانون فیزیکی نخواهند شد؟ – و البته این نکتهٔ دیگر که «چرخش همارهٔ اندامِ سرخ» هیچ تصویری از «روندِ تاریخ» را به ذهن متبادر نمیکند، بماند. میبخشید که این طور بی مجامله و بیتعارف، و صاف و صریح و پوست کنده مطلب را در میان گذاشتم. اجزاء متشکلهٔ شعر میباید در پیوند افقی و عمودیِ کاملی با یکدیگر باشند و جزئی سهلانگاری در این امر به شدت در یکپارچگی شعر اخلال میکند. پس در نقد شعر جائی برای «تعارفات دیپلماتیک» وجود ندارد. | ||
+ | |||
+ | |||
+ | {{گلوله}} '''خانم یا آقای صاد.''' | ||
+ | |||
+ | شعرِ دارای برگردانِ '''مفهوم عامی است زندگی،''' مرا بسیار گرفت. اگر آن را به چاپ نمیدهیم علتش سهلانگاریهای شماست در بیان آن. چرا چنین استعدادی را با قلمانداز نوشتن به هدر میدهید؟ – درنهایت امر، آنچه نوشتهاید فقط یک «موضوع شهر به شکل خام آن» است. پرداخت آن نیز مطرح است، نه؟ | ||
+ | |||
+ | |||
+ | {{گلوله}} '''آقای کاظم فیروزمند''' (تبریز) | ||
+ | |||
+ | داستان «متجاوزها» را خواندم. ترجمه، انشاء روان و راحتی دارد. زحمت کشیدهاید. اما نمیدانم چرا آن را برای ترجمه برگزیدهاید. داستان، برای بیانِ مایحتویِ خود، زیادی طولانی است. با استناد به آنچه در نامهٔ خود نوشتهاید پیداست که قصهئی است مورد علاقهٔ شما، امّا حقیقت این است که دست کم نه زمان، چاپِ آن را تجویز میکند نه واقعاً کلّ مسأله در آمریکا یک «فاجعه» تلقی میشود. این مسائل در آن «خوکدانی» در شمار تجربههای روزمرهٔ زندگی است. ممکن است بگوئیم که نویسنده خواسته است دربرابر این «حادثهٔ روزمرهٔ امریکائی» جبهه بگیرد، امّا در این امر نیز توفیق نیافته، زیرا نتوانسته است مسائل «تبعیض نژادی» را در موضوع دخالت ندهد: میبینید که این مردانِ «ولگردِ متجاوز به دخترانِ کم سن و سال» قبل از هرچیز «رنگی» هستند. درواقع گناهِ اصلیشان «سیاهپوست» یا «دورگه» بودن است نه دختر شش هفت سالهئی را مورد تجاوزِ جنسی قرار دادن. زیرا آن طور که د استان مطرح میکند، واقعاً حادثهئی «اتفاق نمیافتد» بلکه فقط پدر و مادر سعی میکنند '''یادشان بیاید''' که آن '''کاکا سیاه''' با دخترک چه کار کرد.». – که این جا عبارتِ «یادشان بیاید» به نظر من صحیح نیست. چون آنها چیزی ندیدهاند که از خاطرشان رفته باشد و برای یادآوریش مجبور باشند سعی کنند. – شاید درستتر بود جمله به این صورت نوشته شود: «سعی میکنند بفهمند» یا «میکوشند در ذهن خود مُجسم کنند»... | ||
+ | |||
+ | تا نظر خودتان چه باشد. | ||
+ | |||
+ | |||
+ | {{گلوله}} '''آقای مصطفی حاتم.''' | ||
+ | |||
+ | ۱) شمارههای گذشتهٔ مجله را هم میتوانید با استفاده از اشتراک ویژه تهیه بفرمائید. با کارت تحصیلی میتوان مجله را به هر تعداد و از هر شمارهئی مشترک شد. پنج شماره، حداقل اشتراک است. | ||
+ | |||
+ | ۲) طرحهای مجله، گاه به علت تراکم مطلب کم شده است. | ||
+ | |||
+ | ۳) مسأله این نیست که کاغذ کاهی را ترجیح داده باشیم. در وضعی قرار گرفتهایم که ناگزیریم از هر نوع کاغذی که به دستمان رسید استفاده کنیم. در بازار کاغذ نایاب است. | ||
+ | |||
[[رده:کتاب جمعه ۳۱]] | [[رده:کتاب جمعه ۳۱]] | ||
[[رده:کتاب جمعه]] | [[رده:کتاب جمعه]] |
نسخهٔ ۵ آوریل ۲۰۱۲، ساعت ۰۷:۰۳
این مقاله در حال تایپ است. اگر میخواهید این مقاله را تایپ یا ویرایش کنید، لطفاً دست نگه دارید تا این پیغام حذف شود. |
• آقای م.ش. (اصفهان)
قطعهٔ دار را، چنان که خواسته بودید، با دقت خواندم. امکانات وزنی به خوبی مورد استفاده قرار گرفته است هرچند که در سادهترین شکل خود، امّا عیب چشمگیرش شعاری بودنِ بیش از حدّ مضمونِ آن است:
فردا که نام نامیّت
از هر طناب دار
از هر نیام تیغ
خورشید میشود
خونریز میشود
و یا:
هر کاخ کاغذین
با خشمِ سبز خلق
ویرانه میشود.
که در این نمونه بر موضوع دیگری هم میشود انگشت گذاشت: – صفت سبز که برای خشم خلق آوردهاید چه میخواهد بگوید، و یا کاخ کاغذین از یک سو و ویرانه شدن از سوی دیگر چه ارتباطی پیدا میکند؟
این نکتهٔ اخیز را میتوان در نمونههای دیگر نیز پیگیری کرد – مثلاً:
ابلیسان....
از چرخش همارهٔ اندامِ سرخ تو
آوازه میشوند.
که معلوم نیست چه طور و چه گونه، مگر این که تصور کنیم این «ابلیسان» سوار چرخ فلک تاریخند، و با سرعت گرفتن این چرخ فلکی که به دور خود میگردد، بر اثر قانون گریز از مرکز، یکی یکی به بیرون پرتاب شوند. که در این صورت این سئوال پیش میآید که: آیا «یزدانیان» مشمول این قانون فیزیکی نخواهند شد؟ – و البته این نکتهٔ دیگر که «چرخش همارهٔ اندامِ سرخ» هیچ تصویری از «روندِ تاریخ» را به ذهن متبادر نمیکند، بماند. میبخشید که این طور بی مجامله و بیتعارف، و صاف و صریح و پوست کنده مطلب را در میان گذاشتم. اجزاء متشکلهٔ شعر میباید در پیوند افقی و عمودیِ کاملی با یکدیگر باشند و جزئی سهلانگاری در این امر به شدت در یکپارچگی شعر اخلال میکند. پس در نقد شعر جائی برای «تعارفات دیپلماتیک» وجود ندارد.
• خانم یا آقای صاد.
شعرِ دارای برگردانِ مفهوم عامی است زندگی، مرا بسیار گرفت. اگر آن را به چاپ نمیدهیم علتش سهلانگاریهای شماست در بیان آن. چرا چنین استعدادی را با قلمانداز نوشتن به هدر میدهید؟ – درنهایت امر، آنچه نوشتهاید فقط یک «موضوع شهر به شکل خام آن» است. پرداخت آن نیز مطرح است، نه؟
• آقای کاظم فیروزمند (تبریز)
داستان «متجاوزها» را خواندم. ترجمه، انشاء روان و راحتی دارد. زحمت کشیدهاید. اما نمیدانم چرا آن را برای ترجمه برگزیدهاید. داستان، برای بیانِ مایحتویِ خود، زیادی طولانی است. با استناد به آنچه در نامهٔ خود نوشتهاید پیداست که قصهئی است مورد علاقهٔ شما، امّا حقیقت این است که دست کم نه زمان، چاپِ آن را تجویز میکند نه واقعاً کلّ مسأله در آمریکا یک «فاجعه» تلقی میشود. این مسائل در آن «خوکدانی» در شمار تجربههای روزمرهٔ زندگی است. ممکن است بگوئیم که نویسنده خواسته است دربرابر این «حادثهٔ روزمرهٔ امریکائی» جبهه بگیرد، امّا در این امر نیز توفیق نیافته، زیرا نتوانسته است مسائل «تبعیض نژادی» را در موضوع دخالت ندهد: میبینید که این مردانِ «ولگردِ متجاوز به دخترانِ کم سن و سال» قبل از هرچیز «رنگی» هستند. درواقع گناهِ اصلیشان «سیاهپوست» یا «دورگه» بودن است نه دختر شش هفت سالهئی را مورد تجاوزِ جنسی قرار دادن. زیرا آن طور که د استان مطرح میکند، واقعاً حادثهئی «اتفاق نمیافتد» بلکه فقط پدر و مادر سعی میکنند یادشان بیاید که آن کاکا سیاه با دخترک چه کار کرد.». – که این جا عبارتِ «یادشان بیاید» به نظر من صحیح نیست. چون آنها چیزی ندیدهاند که از خاطرشان رفته باشد و برای یادآوریش مجبور باشند سعی کنند. – شاید درستتر بود جمله به این صورت نوشته شود: «سعی میکنند بفهمند» یا «میکوشند در ذهن خود مُجسم کنند»...
تا نظر خودتان چه باشد.
• آقای مصطفی حاتم.
۱) شمارههای گذشتهٔ مجله را هم میتوانید با استفاده از اشتراک ویژه تهیه بفرمائید. با کارت تحصیلی میتوان مجله را به هر تعداد و از هر شمارهئی مشترک شد. پنج شماره، حداقل اشتراک است.
۲) طرحهای مجله، گاه به علت تراکم مطلب کم شده است.
۳) مسأله این نیست که کاغذ کاهی را ترجیح داده باشیم. در وضعی قرار گرفتهایم که ناگزیریم از هر نوع کاغذی که به دستمان رسید استفاده کنیم. در بازار کاغذ نایاب است.