نامه‌ئی از لوئی آلتوسر به‌رژی دبره: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۱۱: سطر ۱۱:
 
[[Image:22-095.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۵]]
 
[[Image:22-095.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۵]]
  
{{در حال ویرایش}}
+
{{ناقص}}
  
  

نسخهٔ ‏۲ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۰:۴۲

کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۸۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۸۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۸۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۸۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۸۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۸۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۸۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۸۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۸۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۸۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۹۵


رژی عزیزم

اول مارس ۱۹۶۷

لابد حدس می‌زنی با چه علاقه‌ئی کتابت، انقلاب در انقلاب را خوانده‌ام. این کتاب به‌نظر من چکیدهٔ نظریاتی را که دربر دارد که در ملاقات اکتبرمان در پاریس اشاره‌وار بیان کرده‌ای نوشته‌ای است روشن و جاندار، پرشور و به‌نحوی شورانگیز جالب توجه؛ و اگر دریافت من از نظراتت درست باشد، این مفاهیم صرفاً ادبی نبوده سیاسی نیز هست. نمی‌دانم در باب مسائلی که مطرح کرده‌ای چه متن‌های منتشر شده‌ئی در کوبا یا آمریکای لاتین هست، با این وصف شک دارم که از چنین مفاهیمی برخوردار باشد و در نتیجه بتواند این‌قدر از لحاظ سیاسی مؤثر و پر اهمیت باشد.

باری، پس از مطالعه کتابت، چندان هم خشنود نیستم. بگذار فوراً بگویم که این ناخرسندی می‌تواند ناشی از دو عامل باشد: (۱)‌ناآگاهی من از شرایط سیاسی حاضر در آمریکای لاتین (تنها اطلاعاتم از مقاله‌های پیشین خود توست، همان چند مقاله‌ئی که در لوموند و عصر جدید می‌توان دید و آن‌چه فیدل در نطق‌هایش درباره آن گفته است)؛ (۲) این واقعیت که در کتابت دائماً به فلان رویداد یا بهمان حادثه اشاره داری، که بی‌شک خوانندگان از آن به‌خوبی آگاهند. اما برای من کاملاً بی‌معناست (در مورد بی‌شمار به رویدادها یا واقعیت‌هائی اشاره می‌کنی که احتمالاً من چیزی در باب آن نمی‌دانم.)

اثرت (به قول خودت) «واکنش‌های» مرا نیز به‌عنوان کسی که فعالانه درگیر قضیه نیست و خارج از گود ایستاده و به‌همین سبب هم از آن در امن و امان است و هم به‌روشنی نمی‌بیند، به این مطلب اضافه کن.

من با در نظر داشتن این ملاحظات، می‌خواهم درباب آن‌چه نوشته‌ئی اظهارنظر کنم:

همهٔ نظریاتم را زیر عنوان این اظهارنظر کلی قرار می‌دهم: نظریه‌های تو ممکن است کاملاً درست باشد. اما نوشته‌ات به‌طور ایجابی درستی آن‌ها را اثبات نمی‌کند. به‌طور کلی کتلبت فقط چیزی را ارائه می‌دهد که می‌توان آن را برهان سلبی(منفی) خواند.

بگذار توضیح دهم. تو بررسی‌ات را با رد و حذف پیاپی خط‌مشی‌های نادرست سیاسی، چه فرصت‌طلبانه و چه خودانگیخته‌گرا (درواقع دفاع از خودِ مسلحانه شورش تروتسکیستی اتحادیه کارگری، تبلیغِ مسلحانه و غیره) آغاز می‌کنی. در مورد هدیک از این‌ها استدلال تو کاملاً قانع کننده است: یعنی دلایل و فاکت‌هایی را به میان می‌آوری که هم بی‌چون و چرا هستند و هم آن اندازه هماهنگ که گفتار تو را مستدل و مستند می‌کند. از مطالعه این بخش‌های واضح و روشن و مستند بسیار چیزها آموختم. از این روست که می‌گویم برهان خلف تو خوب است.

حاصل این طرز کار، ایجاد فضای سیاسی و تئوریک معینی است. با حذف و کنار گذاشتن خط‌مش‌های گوناگون، در حوزه مورد بررسی؛ بیش از چند مشی (از نظر تو، مشی چین و ویتنام) باقی نخواهد ماند. و اگر آن‌ها نیز از معادله خارج شوند، تنها یک خلأ باقی می‌ماند که آن‌گاه می‌توان با یک تئوری جدید این فضای خالی را پر کرد.

امّا یک لحظه صبر کن. یکی از جالب‌ترین نکات کتابت آن‌جاست که تئوری‌های چینی و ویتنامی را به نقد می‌کشی. جالب است، زیرا به‌قصد یک بررسی تطبیقی از موقعیت تاریخی دو کشور آغاز می‌کنی و درست ماهیت همین تئوری‌ها که به‌منظور نقد، مورد بررسی قرار داده‌ای، تو را به مطالعه تاریخی شرایط این دو کشور وادار کرده‌است. اما در مورد تئوری‌ها و موضع‌گیری‌های پیشین، تو به این اکتفا کردی که آن‌ها را از طریق نقد و بررسی تناقضات درونیِ خود آن‌ها، یعنی تناقضات نظام پیش نهادهٔ آن‌