چند خطابه: تفاوت بین نسخهها
جز (ربات: تغییر خودکار متن (-هء +هٔ , -ﻩٴ +هٔ , -ۀ +هٔ , -هٴ +هٔ , -ﻩٔ +هٔ , -هی +هٔ )) |
(در حال بازنگری.) |
||
سطر ۸: | سطر ۸: | ||
[[Image:28-105.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۸ صفحه ۱۰۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۸ صفحه ۱۰۵]] | [[Image:28-105.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۸ صفحه ۱۰۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۸ صفحه ۱۰۵]] | ||
− | |||
− | |||
− | از میرزا آقا عسگری | + | '''از میرزا آقا عسگری''' |
− | + | ||
+ | ==خطابهٔ هشتم== | ||
از هفت دریای خون و | از هفت دریای خون و | ||
سطر ۲۰: | سطر ۱۹: | ||
از هفت قلعهٔ طلسم | از هفت قلعهٔ طلسم | ||
− | میآید | + | ::::میآید |
در هلهلهٔ جاذبه و جادو | در هلهلهٔ جاذبه و جادو | ||
با ترانهئی شگفت. | با ترانهئی شگفت. | ||
+ | |||
بر بالهای پریشان باد | بر بالهای پریشان باد | ||
− | و بر | + | و بر یالهای روشن باران میآید |
تا بر پردهٔ تاریک | تا بر پردهٔ تاریک | ||
− | بهالیاف نور | + | ::::بهالیاف نور |
− | شعری بنویسد | + | ::::::شعری بنویسد |
و در چشمهٔ رؤیای یاران و بسیاران | و در چشمهٔ رؤیای یاران و بسیاران | ||
سنگی درافکند! | سنگی درافکند! | ||
+ | |||
پنجره بهپنجره | پنجره بهپنجره | ||
− | نامش | + | ::::نامش |
− | تکرار میشود: | + | :::::تکرار میشود: |
− | «- شورشگرم | + | « - شورشگرم |
− | بگیریدم! | + | ::::بگیریدم! |
قانون را فرمان نمیبرم | قانون را فرمان نمیبرم | ||
سطر ۵۶: | سطر ۵۷: | ||
من غاصبان را | من غاصبان را | ||
− | بر درگاه تسلیم | + | ::::بر درگاه تسلیم |
− | زانو نمیزنم.» | + | ::::::زانو نمیزنم.» |
دروازه بهدروازه برگردانی | دروازه بهدروازه برگردانی | ||
− | آواز میشود: | + | ::::::آواز میشود: |
«قلم در قلب من فرو کن | «قلم در قلب من فرو کن | ||
سطر ۶۸: | سطر ۶۹: | ||
و شعری بنویس | و شعری بنویس | ||
− | که خوشایند ستمگران نباشد.» | + | ::::که خوشایند ستمگران نباشد.» |
میان جادبه و جادو | میان جادبه و جادو | ||
سطر ۷۴: | سطر ۷۵: | ||
بر اسبی زینت بسته و سرخ | بر اسبی زینت بسته و سرخ | ||
− | میآید | + | ::::::میآید |
پس بهناگهان | پس بهناگهان | ||
− | مردانی در کوچهٔ شورش | + | ::::مردانی در کوچهٔ شورش |
− | شمشیر برمیکشند | + | ::::::::شمشیر برمیکشند |
و میدان بهمیدان | و میدان بهمیدان | ||
− | آزادی | + | ::::آزادی |
+ | |||
+ | :::::پرچم سرخش را | ||
− | + | ::::::::بر گردهٔ بادها برمیافرازد. | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | + | ==خطابهٔ نهم== | |
خر پایان | خر پایان | ||
− | با گامهای سنگین | + | :::با گامهای سنگین |
− | بر خاک میروند | + | :::::بر خاک میروند |
و پوزه بر مرواریدهای عشق میچرخانند | و پوزه بر مرواریدهای عشق میچرخانند | ||
سطر ۱۰۷: | سطر ۱۰۷: | ||
بهزشتکاری | بهزشتکاری | ||
− | بر کارفرمایان جهان، سَرَند | + | :::بر کارفرمایان جهان، سَرَند |
هر تنابنده که معبود ایشان را | هر تنابنده که معبود ایشان را | ||
− | زانوی بیعت بر زمین نساید | + | ::::::زانوی بیعت بر زمین نساید |
بهجانب قربانگاه برده میشود | بهجانب قربانگاه برده میشود | ||
سطر ۱۱۹: | سطر ۱۱۹: | ||
در معبد من | در معبد من | ||
− | -کارخانهها- | + | :::- کارخانهها - |
− | آواز مرگ میخوانند | + | ::::::آواز مرگ میخوانند |
{{ستاره}} | {{ستاره}} | ||
سطر ۱۲۹: | سطر ۱۲۹: | ||
بوی مردگان | بوی مردگان | ||
− | با نفسش | + | :::با نفسش |
− | درآمیخته، | + | :::::درآمیخته، |
بهپنجرههای روشن | بهپنجرههای روشن | ||
سطر ۱۳۹: | سطر ۱۳۹: | ||
و سُم در زلالی چشمهٔ خلق | و سُم در زلالی چشمهٔ خلق | ||
− | فرو میکند | + | :::::::فرو میکند |
خرچنگی را ماننده است | خرچنگی را ماننده است | ||
− | این آفرینهٔ بر مخمل عشق غنوده | + | ::::::این آفرینهٔ بر مخمل عشق غنوده |
که ستارهٔ شعور را | که ستارهٔ شعور را | ||
− | تا متلاشی کند | + | :::تا متلاشی کند |
− | بهصخرهٔ زشت فرو میکوبد. | + | :::::::بهصخرهٔ زشت فرو میکوبد. |
سپیده را آشفته میکند | سپیده را آشفته میکند | ||
− | این | + | این شبْزی. |
{{ستاره}} | {{ستاره}} | ||
− | از قعر تاریکترین درهّها بهفراز | + | از قعر تاریکترین درهّها بهفراز بَرشدند |
و بر خاکِ پهنهورِ من | و بر خاکِ پهنهورِ من | ||
سطر ۱۶۳: | سطر ۱۶۳: | ||
با گامهای سنگین میروند | با گامهای سنگین میروند | ||
− | خر پایان | + | :::::خر پایان |
− | با هیولائی در پیش | + | :::::::با هیولائی در پیش |
{{ستاره}} | {{ستاره}} | ||
سطر ۱۷۱: | سطر ۱۷۱: | ||
تا آن هنگام | تا آن هنگام | ||
− | که هر دروازه را کلونی اداره میکند | + | :::که هر دروازه را کلونی اداره میکند |
حاشا | حاشا | ||
سطر ۱۷۹: | سطر ۱۷۹: | ||
همچون رؤیای آینده | همچون رؤیای آینده | ||
− | از دریچهٔ من | + | ::::از دریچهٔ من |
− | سرزیر نکند | + | :::::::سرزیر نکند |
تا آن هنگام که شادی هر دریچه را | تا آن هنگام که شادی هر دریچه را | ||
− | + | اندودی از گل اندوده فَراهم دارند | |
حاشا که بر بام بلند | حاشا که بر بام بلند | ||
− | آوازهای خِرد را | + | ::::آوازهای خِرد را |
− | جاری نکنم. | + | :::::::جاری نکنم. |
− | |||
− | |||
− | + | ||
+ | ==خطابهٔ دهم== | ||
سپیدهٔ ناب | سپیدهٔ ناب | ||
− | در من منتشر میشود | + | :::در من منتشر میشود |
و اوزان عروضی | و اوزان عروضی | ||
− | در توفان اندیشه | + | ::::در توفان اندیشه |
− | گم میشوند! | + | ::::::گم میشوند! |
هنگامی که از تو میسرایم. | هنگامی که از تو میسرایم. | ||
سطر ۲۲۰: | سطر ۲۱۹: | ||
در هلهلهٔ حضور تو | در هلهلهٔ حضور تو | ||
− | مردگان | + | ::::مردگان |
− | از اعماق برمیخیزند | + | ::::::از اعماق برمیخیزند |
و برکت بر خرمنگاه خیمی میزند. | و برکت بر خرمنگاه خیمی میزند. | ||
سطر ۲۲۸: | سطر ۲۲۷: | ||
صدایت، هوهویِ خون است در قعر استخوانها | صدایت، هوهویِ خون است در قعر استخوانها | ||
− | و بارانی که ننگِ | + | و بارانی که ننگِ نوموبدان را |
− | از پیراهن جهان میشوید | + | :::::::از پیراهن جهان میشوید |
و تولدی | و تولدی | ||
− | کز دهلیز مرگ میوزد. | + | ::کز دهلیز مرگ میوزد. |
سطر ۲۴۳: | سطر ۲۴۲: | ||
کودکان ایلاتی | کودکان ایلاتی | ||
− | چشم بهراهِ خورجینی از الفبایند- | + | چشم بهراهِ خورجینی از الفبایند - |
بر تَرکِ اسب تو | بر تَرکِ اسب تو | ||
سطر ۲۵۳: | سطر ۲۵۲: | ||
نام تو | نام تو | ||
− | در چشمهٔ فلسفه | + | ::در چشمهٔ فلسفه |
− | ستارهٔ غلتانیست | + | :::::ستارهٔ غلتانیست |
و مرواریدی | و مرواریدی | ||
سطر ۲۶۱: | سطر ۲۶۰: | ||
که در اعماق اقیانوسی از خون | که در اعماق اقیانوسی از خون | ||
− | شکل میگیرد، | + | :::::::شکل میگیرد، |
با این همه | با این همه | ||
سطر ۲۶۷: | سطر ۲۶۶: | ||
نام تو را | نام تو را | ||
− | در رگهایم حمل میکنم | + | :::در رگهایم حمل میکنم |
− | آزادی! | + | :::::::آزادی! |
− | |||
− | |||
− | + | ||
+ | ==خطابهٔ یازدهم== | ||
سردار | سردار | ||
سطر ۲۸۰: | سطر ۲۷۸: | ||
از اعماقِ اندوهش | از اعماقِ اندوهش | ||
− | با پرچمی شکسته میرود | + | ::::با پرچمی شکسته میرود |
غولوارهای فروشکسته را ماننده است. | غولوارهای فروشکسته را ماننده است. | ||
+ | |||
ارمغانش بهتمامی | ارمغانش بهتمامی | ||
سطر ۲۸۸: | سطر ۲۸۷: | ||
نِبِشتاری بهزبان خنجر بود | نِبِشتاری بهزبان خنجر بود | ||
− | بر تختگاهِ سینهٔ کارورزان. | + | ::::::بر تختگاهِ سینهٔ کارورزان. |
او را، گوهرِ مردانگی بهخلل بود | او را، گوهرِ مردانگی بهخلل بود | ||
سطر ۲۹۴: | سطر ۲۹۳: | ||
کلاه گوشهاش اما، بهشوکت | کلاه گوشهاش اما، بهشوکت | ||
− | از آفتاب | + | :::::::از آفتاب |
− | چرخانتر. | + | :::::::::چرخانتر. |
ترکخوردگی طبقهاش را | ترکخوردگی طبقهاش را | ||
− | همواره | + | ::::::همواره |
از نعرهٔ آلوده بهمرگِ چریکان میانباشت | از نعرهٔ آلوده بهمرگِ چریکان میانباشت | ||
سطر ۳۰۸: | سطر ۳۰۷: | ||
با پرچمی پوسیده بر شانه | با پرچمی پوسیده بر شانه | ||
− | میگذرد. | + | ::::::میگذرد. |
طبل عزائی بر او نواخته میشود | طبل عزائی بر او نواخته میشود | ||
سطر ۳۲۲: | سطر ۳۲۱: | ||
که تاجِ شاهوارش | که تاجِ شاهوارش | ||
− | ستارهئی فرو پاشیده را ماند | + | ::::ستارهئی فرو پاشیده را ماند |
− | آه، چه | + | آه، چه تندیسهای مقدسی در کارگاهِ خلق |
− | که فروریخت! | + | :::::::::که فروریخت! |
و چه سرداران دلاوری | و چه سرداران دلاوری | ||
− | که بهزهرچشمی مچاله شدند! | + | ::::::که بهزهرچشمی مچاله شدند! |
بهتماشا بگذارید این عکسِ کهنه را | بهتماشا بگذارید این عکسِ کهنه را | ||
− | در | + | ::::::::در گذرگاهِ تاریخ |
که زیبائیش | که زیبائیش | ||
− | هم در زبونی اوست | + | :::هم در زبونی اوست |
در اعماق اندوهش | در اعماق اندوهش | ||
− | سردار | + | ::::سردار |
از برابر مرگ خویش | از برابر مرگ خویش | ||
− | رژه میرود | + | :::::رژه میرود |
بی که شیپورها | بی که شیپورها | ||
− | بر مقدمش | + | ::::بر مقدمش |
− | آهنگی بیفشانند. | + | ::::::آهنگی بیفشانند. |
− | |||
− | |||
− | + | ||
+ | ==خطابهٔ سیزدهم== | ||
یاغی | یاغی | ||
− | با هلهلهٔ شمشیرش | + | ::با هلهلهٔ شمشیرش |
بر دروازههای بسته | بر دروازههای بسته | ||
− | نعره میکشد | + | :::::نعره میکشد |
در آبگینهٔ پیشانیش | در آبگینهٔ پیشانیش | ||
سطر ۳۷۵: | سطر ۳۷۳: | ||
توفان ستاره | توفان ستاره | ||
− | بر می خیزد، | + | ::::بر می خیزد، |
دخمهٔ تاریک را | دخمهٔ تاریک را | ||
− | بهآواز سپیده | + | ::::بهآواز سپیده |
− | پرده برمیگیرد | + | ::::::پرده برمیگیرد |
− | و | + | و نَفَسِ تیرهٔ دریچه را |
فانوسی از کلام میآویزد: | فانوسی از کلام میآویزد: | ||
− | - «تارهائی | + | ::- «تارهائی |
− | از هفت بیابانِ خنجر و نمک | + | :::از هفت بیابانِ خنجر و نمک |
− | با پاهای برهنه میباید گذشت!» | + | :::با پاهای برهنه میباید گذشت!» |
میگوید و از قعر اندام خویش برمیخیزد | میگوید و از قعر اندام خویش برمیخیزد | ||
سطر ۴۰۳: | سطر ۴۰۱: | ||
یاغی | یاغی | ||
− | در مدرسه ایستاده است. | + | ::در مدرسه ایستاده است. |
با پیراهن زلال خونش | با پیراهن زلال خونش | ||
سطر ۴۰۹: | سطر ۴۰۷: | ||
یاغی | یاغی | ||
− | در کارخانه میچرخد، | + | ::در کارخانه میچرخد، |
با اسب شفاف و خورجین ترانهاش | با اسب شفاف و خورجین ترانهاش | ||
سطر ۴۱۵: | سطر ۴۱۳: | ||
یاغی | یاغی | ||
− | از ژرفگاه جنگل و مه برمیآید. | + | ::از ژرفگاه جنگل و مه برمیآید. |
یاغی | یاغی | ||
سطر ۴۲۳: | سطر ۴۲۱: | ||
و با هلهلهٔ شمشیرش | و با هلهلهٔ شمشیرش | ||
− | بر دروازههای بسته | + | ::::بر دروازههای بسته |
− | میخروشد. | + | :::::::میخروشد. |
نسخهٔ ۱۰ نوامبر ۲۰۱۱، ساعت ۰۷:۳۷
از میرزا آقا عسگری
خطابهٔ هشتم
از هفت دریای خون و
از هفت قلعهٔ طلسم
- میآید
در هلهلهٔ جاذبه و جادو
با ترانهئی شگفت.
بر بالهای پریشان باد
و بر یالهای روشن باران میآید
تا بر پردهٔ تاریک
- بهالیاف نور
- شعری بنویسد
و در چشمهٔ رؤیای یاران و بسیاران
سنگی درافکند!
پنجره بهپنجره
- نامش
- تکرار میشود:
« - شورشگرم
- بگیریدم!
قانون را فرمان نمیبرم
تا پذیرای وحشیگری آدمی نباشم.
من غاصبان را
- بر درگاه تسلیم
- زانو نمیزنم.»
دروازه بهدروازه برگردانی
- آواز میشود:
«قلم در قلب من فرو کن
و شعری بنویس
- که خوشایند ستمگران نباشد.»
میان جادبه و جادو
بر اسبی زینت بسته و سرخ
- میآید
پس بهناگهان
- مردانی در کوچهٔ شورش
- شمشیر برمیکشند
و میدان بهمیدان
- آزادی
- پرچم سرخش را
- بر گردهٔ بادها برمیافرازد.
خطابهٔ نهم
خر پایان
- با گامهای سنگین
- بر خاک میروند
و پوزه بر مرواریدهای عشق میچرخانند
آواز دهانشان همه نفرین است و
بهزشتکاری
- بر کارفرمایان جهان، سَرَند
هر تنابنده که معبود ایشان را
- زانوی بیعت بر زمین نساید
بهجانب قربانگاه برده میشود
در زمانمکانِ فروغلتیده بر نطعِ آتشین
در معبد من
- - کارخانهها -
- آواز مرگ میخوانند
***
از کوچهها، هیولائی در گذر است
بوی مردگان
- با نفسش
- درآمیخته،
بهپنجرههای روشن
سنگ میافشاند
و سُم در زلالی چشمهٔ خلق
- فرو میکند
خرچنگی را ماننده است
- این آفرینهٔ بر مخمل عشق غنوده
که ستارهٔ شعور را
- تا متلاشی کند
- بهصخرهٔ زشت فرو میکوبد.
سپیده را آشفته میکند
این شبْزی.
***
از قعر تاریکترین درهّها بهفراز بَرشدند
و بر خاکِ پهنهورِ من
با گامهای سنگین میروند
- خر پایان
- با هیولائی در پیش
***
تا آن هنگام
- که هر دروازه را کلونی اداره میکند
حاشا
حاشا که عشق
همچون رؤیای آینده
- از دریچهٔ من
- سرزیر نکند
تا آن هنگام که شادی هر دریچه را
اندودی از گل اندوده فَراهم دارند
حاشا که بر بام بلند
- آوازهای خِرد را
- جاری نکنم.
خطابهٔ دهم
سپیدهٔ ناب
- در من منتشر میشود
و اوزان عروضی
- در توفان اندیشه
- گم میشوند!
هنگامی که از تو میسرایم.
هر ترانه، جرعهٔ زلالی از تُست
که علف را بیدار میکند
و بهار را
از رگ گیاه و درخت عبور میدهد.
در هلهلهٔ حضور تو
- مردگان
- از اعماق برمیخیزند
و برکت بر خرمنگاه خیمی میزند.
صدایت، هوهویِ خون است در قعر استخوانها
و بارانی که ننگِ نوموبدان را
- از پیراهن جهان میشوید
و تولدی
- کز دهلیز مرگ میوزد.
***
در دوردست
کودکان ایلاتی
چشم بهراهِ خورجینی از الفبایند -
بر تَرکِ اسب تو
تا انتهای تشنگیِ قبیله خواهم تاخت.
***
نام تو
- در چشمهٔ فلسفه
- ستارهٔ غلتانیست
و مرواریدی
که در اعماق اقیانوسی از خون
- شکل میگیرد،
با این همه
نام تو را
- در رگهایم حمل میکنم
- آزادی!
خطابهٔ یازدهم
سردار
از اعماقِ اندوهش
- با پرچمی شکسته میرود
غولوارهای فروشکسته را ماننده است.
ارمغانش بهتمامی
نِبِشتاری بهزبان خنجر بود
- بر تختگاهِ سینهٔ کارورزان.
او را، گوهرِ مردانگی بهخلل بود
کلاه گوشهاش اما، بهشوکت
- از آفتاب
- چرخانتر.
ترکخوردگی طبقهاش را
- همواره
از نعرهٔ آلوده بهمرگِ چریکان میانباشت
اینک در انتهای شکسته سری
با پرچمی پوسیده بر شانه
- میگذرد.
طبل عزائی بر او نواخته میشود
همه از فرودِ گاموارهاش بر سنگفرش،
پنداری از مراسم تدفین خویش باز میگردد
که چشمانش در کبودی مرگ گریان است.
بهتماشای جهانیان بگذارید این شکسته را
که تاجِ شاهوارش
- ستارهئی فرو پاشیده را ماند
آه، چه تندیسهای مقدسی در کارگاهِ خلق
- که فروریخت!
و چه سرداران دلاوری
- که بهزهرچشمی مچاله شدند!
بهتماشا بگذارید این عکسِ کهنه را
- در گذرگاهِ تاریخ
که زیبائیش
- هم در زبونی اوست
در اعماق اندوهش
- سردار
از برابر مرگ خویش
- رژه میرود
بی که شیپورها
- بر مقدمش
- آهنگی بیفشانند.
خطابهٔ سیزدهم
یاغی
- با هلهلهٔ شمشیرش
بر دروازههای بسته
- نعره میکشد
در آبگینهٔ پیشانیش
قطرات ماه میدود،
و از سر انگشتانش
توفان ستاره
- بر می خیزد،
دخمهٔ تاریک را
- بهآواز سپیده
- پرده برمیگیرد
و نَفَسِ تیرهٔ دریچه را
فانوسی از کلام میآویزد:
- - «تارهائی
- از هفت بیابانِ خنجر و نمک
- با پاهای برهنه میباید گذشت!»
میگوید و از قعر اندام خویش برمیخیزد
از گلوی چنگش
آهنگ نبرد آخرین برون میتراود.
با سبزیِ سرو و سرخیِ زبانش
یاغی
- در مدرسه ایستاده است.
با پیراهن زلال خونش
یاغی
- در کارخانه میچرخد،
با اسب شفاف و خورجین ترانهاش
یاغی
- از ژرفگاه جنگل و مه برمیآید.
یاغی
در اندام شهروندان ایستاده است
و با هلهلهٔ شمشیرش
- بر دروازههای بسته
- میخروشد.