کتابهای درسی جدید: تفاوت بین نسخهها
(تایپ تا پایانِ صفحهٔ ۳۳.) |
|||
سطر ۴۸: | سطر ۴۸: | ||
در کتاب فارسی سوّم ابتدائی، در درسِ '''انتخاب نمایندهٔ کلاس،''' اسامی دختران بهپسران تبدیل شده. '''پروین''' شده است '''محمد، هما''' شده است '''علی، نسرین''' شده است '''حسن، زری''' شده است '''سعید، فرخنده''' شده است '''رضا!''' - چنین است که از همان کودکی، حق انتخاب و قضاوت از جنس مؤنث سلب میشود. | در کتاب فارسی سوّم ابتدائی، در درسِ '''انتخاب نمایندهٔ کلاس،''' اسامی دختران بهپسران تبدیل شده. '''پروین''' شده است '''محمد، هما''' شده است '''علی، نسرین''' شده است '''حسن، زری''' شده است '''سعید، فرخنده''' شده است '''رضا!''' - چنین است که از همان کودکی، حق انتخاب و قضاوت از جنس مؤنث سلب میشود. | ||
{{چپچین}}[صفحهٔ ۱۷ کتاب]{{پایان چپچین}} | {{چپچین}}[صفحهٔ ۱۷ کتاب]{{پایان چپچین}} | ||
+ | |||
+ | در متنِ «طاغوتی»، '''بهروز''' برای دوستش '''ناهید''' نامهئی مینوشت. هزار بار شکر که مصلحین جامعه آسیمهسر فرا رسیدند و پیش از آن که بلای نازله کار دستِ خلق خدا بدهد، '''ناهید''' را به'''سعید''' تبدیل کردند. | ||
+ | |||
+ | امّا اخلاقسازان جدید توجه نفرمودهاند که این «جداسازی» از کودکی، یعنی حریص کردن جنس مذکر نسبت بهجنس مؤنث. یعنی توجه دادن بهاو که تو با او فرق میکنی و دزدانه بپرس «چرا؟» و دزدانه بهدنبال مکاشفه باش. - من میگویم: آقایان! این نگاه، اگر نظرگاهی آریامهری ندارد، باری از نظرگاهی بهتر از آن نیز افکنده نشده است. | ||
+ | {{چپچین}}[صفحهٔ ۱۲۶ کتاب]{{پایان چپچین}} | ||
+ | |||
+ | در درسِ '''نامهئی از پدر''' که بهدختر و پسرش مینویسد، فقط تصویر پدر و پسر در حال گزاردنِ نماز نقاشی شده است. میبینیم که در نماز هم مردان و پسران مقدمند: | ||
+ | {{چپچین}}[صفحهٔ ۱۱۸ کتاب]{{پایان چپچین}} | ||
+ | |||
+ | در درسِ '''خواهر مهربان و برادر پشیمان،''' پدر برای پسرش کتاب و جوراب میخرد و برای دخترش گلِ سر. میبینیم که در کوچکترین نکتهها نیز جهت دادنِ بهدختران فراموش نشده: برای پسر کتاب و جوراب میخرند که ضرور است، و برای دختر گلِ سر میخرند که تزئینی است؛ لابد دُرُست مانند خودش که در جامعه جز حضوری تزئینی نباید داشته باشد؛ برادر که حسود است گلِ سرِ خواهر را میخواهد و برای گرفتن آن بهزور متوسّل میشود، و پدر برایش کتابی میخرد که در اثر خواندن آن و برخوردِ مهربانِ خواهر، میفهمد که باید «مهربان» بود نه «حسود». - قابل توجه کارشناسانِ تعلیم و تربیت! - البته بر هر فرد از افرادِ انقلابی کاملاً معلوم و مبرهن است که چه طور در یک خانه، پسر مهاجم است و برتریطلب، و دختر با گذشت: مگر این همه خود زمینهٔ خانوادگی ندارد؟ - پسر همیشه خود را شبیهِ پدرش میبیند و خواهرش را شبیه مادرش. مگر نه؟ باید اینها را از خُردی بیاموزد! و آیا مگر نفسِ امر – یعنی خودِ انتخاب کتاب و جوراب برای پسر و گلِ سر برای دختر – انتخابی آگاهانه و رهنمودی از سرِ «بصیرت» نیست؟... و تازه دنبالهٔ حادثه را نگاه کنید. کار از محکمکاری عیب نمیکند: برادر برای قدردانی از مهربانی خواهر (اگر مینوشتند '''باجی''' بهتر نبود؟) یک کیفِ سفید (!) بهاو هدیه میکند و ... یک گلِ سرِ دیگر! ملاحظه میفرمائید که چه طور «جهانبینی» پدر بهپسر تحویل میشود و آقازاده چه طور پا جای پای | ||
نسخهٔ ۴ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۰:۲۹
این مقاله در حال تایپ است. اگر میخواهید این مقاله را تایپ یا ویرایش کنید، لطفاً دست نگه دارید تا این پیغام حذف شود. |
قدسی قاضینور
جا داشت که مسألهٔ کتابهای درسی در هفتهٔ صمد مطرح شود. اما هفتهٔ صمد برگزار نشد، و چه غم؟ که هر روزِ هفته در خاطرِ کودکان ما روز صمد است. مسألهٔ کتابهای درسی یکی از دردهائی بود که سالها بر سینهٔ صمد سنگینی کرد و درمانی نیافت.
امید آن بود که امروز روزی باشد برای مقایسهٔ کتابهائی پرثمر با کتابهای منحط سابق؛ امّا جای تأسف است که کتابهای درسی جدید در مقایسه با فرهنگِ منحطِ گذشته هم مقامی ندارد.
در آغاز کتاب مقدمهئیست مزیّن بهشعر مولانا:
- ماهی از سر گَنده گردد نی ز دُم
با این مقدمه انتظار میرود که در سراسر کتابها با یک جور گَندزدائیِ اساسی روبهرو شویم. امّا کتاب را که ورق میزنیم، میبینیم مطالبْ مو بهمو همان مطالبِ سابق است با کمی اصلاح و حذف مطالبی که آشکارا از چشم مأموران ضدفرهنگ پهلوی در رفته بود و این بار از نظر بررسانِ کتابهای درسی جدید پنهان نمانده است!
بحث کامل دربارهٔ کتابهای درسی بهتجزیه و تحلیل مفصلی در فرصتی مناسب نیاز دارد. من در اینجا تنها با اشارهئی کوتاه بهمحتوای کتابهای فارسی و تعلیماتِ اجتماعی دورهٔ ابتدائی میپردازم.
***
از کتاب فارسی اول ابتدائی شروع میکنم:
همه جا بابا است که بخشنده است. فقط بابا است که نان میدهد. فقط بابا است که آب میدهد. فقط بابا است که کتاب میخواند. انگار بچه بهجای بابا و مادر (ننه؟) احتمالاً دو تا بابا دارد. و تازه هرگز از گرفتاری بابا و اینکه همین یکلقمه نان را با چه مصیبتی در میآورد صحبتی نمیشود. از غمهای بابا سخنی بهمیان نمیآید. این بابا، بابای همهٔ بچهها نیست.
مادر همه جا فقط و فقط آش میپزد یا سبزی پاک میکند. مادر هرگز نان نمیدهد، آب نمیدهد، هیچ وقت دلش نمیخواهد بیشتر بداند. و تازه از مادرانی هم که مدام با دستهای ترک خورده کار میکنند و مثلاً رخت میشویند تا لقمهٔ نانی وصلهٔ شکم بچههایشان کنند یا آنها را بههر بدبختی که هست بهمدرسه بفرستند سخنی بهمیان نمیآید. این مادر هم مادرِ همهٔ بچهها نیست.
هر جا که خطائی پیش میآید، گلدانی از بیآبی و بیتوجهی بخشکد یا کتابی در اثر بیدقتی و ولنگاری زیر باران بماند و خراب شود، خطاکارِ بیچاره حتماً دختر است!
هر جا که کلاسی دایر است، هر جا که آموختنْ حرفهئی و فنّی است، هر جا که سؤالی منطقی مطرح شود، جمعْ بیگمان جمعِ پسران است.
در درسِ نوروز، عدهئی مهمان بهخانهئی وارد شده گردِ هم نشستهاند. پدر هم نشسته است، حتّی کودکان هم نشستهاند. تنها مادر است که در کنج اتاق، تنها و مظلوم و گوش بهفرمان و آماده بهخدمت ایستاده.
این نمونهها چه چیز بهکودکان میآموزد؟ - که زن همیشه مظلوم، همیشه محروم، و همیشه بهرهده باید بماند؟
در کتاب فارسی سوّم ابتدائی، در درسِ انتخاب نمایندهٔ کلاس، اسامی دختران بهپسران تبدیل شده. پروین شده است محمد، هما شده است علی، نسرین شده است حسن، زری شده است سعید، فرخنده شده است رضا! - چنین است که از همان کودکی، حق انتخاب و قضاوت از جنس مؤنث سلب میشود.
در متنِ «طاغوتی»، بهروز برای دوستش ناهید نامهئی مینوشت. هزار بار شکر که مصلحین جامعه آسیمهسر فرا رسیدند و پیش از آن که بلای نازله کار دستِ خلق خدا بدهد، ناهید را بهسعید تبدیل کردند.
امّا اخلاقسازان جدید توجه نفرمودهاند که این «جداسازی» از کودکی، یعنی حریص کردن جنس مذکر نسبت بهجنس مؤنث. یعنی توجه دادن بهاو که تو با او فرق میکنی و دزدانه بپرس «چرا؟» و دزدانه بهدنبال مکاشفه باش. - من میگویم: آقایان! این نگاه، اگر نظرگاهی آریامهری ندارد، باری از نظرگاهی بهتر از آن نیز افکنده نشده است.
در درسِ نامهئی از پدر که بهدختر و پسرش مینویسد، فقط تصویر پدر و پسر در حال گزاردنِ نماز نقاشی شده است. میبینیم که در نماز هم مردان و پسران مقدمند:
در درسِ خواهر مهربان و برادر پشیمان، پدر برای پسرش کتاب و جوراب میخرد و برای دخترش گلِ سر. میبینیم که در کوچکترین نکتهها نیز جهت دادنِ بهدختران فراموش نشده: برای پسر کتاب و جوراب میخرند که ضرور است، و برای دختر گلِ سر میخرند که تزئینی است؛ لابد دُرُست مانند خودش که در جامعه جز حضوری تزئینی نباید داشته باشد؛ برادر که حسود است گلِ سرِ خواهر را میخواهد و برای گرفتن آن بهزور متوسّل میشود، و پدر برایش کتابی میخرد که در اثر خواندن آن و برخوردِ مهربانِ خواهر، میفهمد که باید «مهربان» بود نه «حسود». - قابل توجه کارشناسانِ تعلیم و تربیت! - البته بر هر فرد از افرادِ انقلابی کاملاً معلوم و مبرهن است که چه طور در یک خانه، پسر مهاجم است و برتریطلب، و دختر با گذشت: مگر این همه خود زمینهٔ خانوادگی ندارد؟ - پسر همیشه خود را شبیهِ پدرش میبیند و خواهرش را شبیه مادرش. مگر نه؟ باید اینها را از خُردی بیاموزد! و آیا مگر نفسِ امر – یعنی خودِ انتخاب کتاب و جوراب برای پسر و گلِ سر برای دختر – انتخابی آگاهانه و رهنمودی از سرِ «بصیرت» نیست؟... و تازه دنبالهٔ حادثه را نگاه کنید. کار از محکمکاری عیب نمیکند: برادر برای قدردانی از مهربانی خواهر (اگر مینوشتند باجی بهتر نبود؟) یک کیفِ سفید (!) بهاو هدیه میکند و ... یک گلِ سرِ دیگر! ملاحظه میفرمائید که چه طور «جهانبینی» پدر بهپسر تحویل میشود و آقازاده چه طور پا جای پای