کمیتهٔ استقبال: تفاوت بین نسخهها
(در حال بازنگری.) |
(در حال بازنگری.) |
||
سطر ۵: | سطر ۵: | ||
[[Image:KHN001P101.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره یک صفحه ۱۰۱|کتاب هفته شماره یک صفحه ۱۰۱]] | [[Image:KHN001P101.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره یک صفحه ۱۰۱|کتاب هفته شماره یک صفحه ۱۰۱]] | ||
[[Image:KHN001P102.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره یک صفحه ۱۰۲|کتاب هفته شماره یک صفحه ۱۰۲]] | [[Image:KHN001P102.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره یک صفحه ۱۰۲|کتاب هفته شماره یک صفحه ۱۰۲]] | ||
− | |||
+ | [[رده:کتاب هفته]] | ||
[[رده:کتاب هفته ۱]] | [[رده:کتاب هفته ۱]] | ||
+ | [[رده:قصه]] | ||
[[رده:برانیسلاو نوشیچ]] | [[رده:برانیسلاو نوشیچ]] | ||
− | |||
روزی شخصی نزد من آمد و تقاضا کرد در جلسه کمیتهٔ استقبال که قرار بود شب همان روز تشکیل شود، شرکت کنم. | روزی شخصی نزد من آمد و تقاضا کرد در جلسه کمیتهٔ استقبال که قرار بود شب همان روز تشکیل شود، شرکت کنم. | ||
− | این دعوت بهیچوجه باعث تعجب من نشد، زیرا از بدو کودکی عادت داشتم عضو لاینفک و | + | این دعوت بهیچوجه باعث تعجب من نشد، زیرا از بدو کودکی عادت داشتم عضو لاینفک و دائمی کمیتههای استقبال باشم. یگانه موردی که باعث شد در یکی از این کمیتهها حضور نیابم، روز تولدم بود، (بهمین مناسبت پدرم، قابله و خانم همسایهمان به عضویت کمیته برگزیده شدند)، جز این مورد، هرگز اتفاق نیفتاده بود که حضور نداشته باشم وهرگز هم چنین موردی پیش نخواهد آمد. |
− | |||
− | |||
− | نتوان حتی | + | علت این امر آن است که اولا من «استعداد خاصی» برای اینکار دارم، کاریکه بنظر میرسد چنانچه قرار میبود برای انجام آن مزدی پرداخته شود فاقد این «استعداد خاص» میشدم و ثانیاً تصور میکنم نتوان حتی یکنفر از اهالی صربستان را پیدا کرد که لااقل یکبار عضو یکی از این کمیتهها نشده باشد. البته همهٔ شما مسبوقید که استقبال و مشایعت کردن، محبوبترین مشغلهٔ ما است. ما حتی برنامهٔ مدون و متداولی هم برای استقبال داریم که چنانچه چاپخانهٔ دولتی آن را با تیراژ زیاد منتشر کند و در انحصار خود قرار دهد، ممکن است درآمد جدیدی بر عواید دولت بفزاید. |
− | این برنامه | + | این برنامه تغییرناپذیر بشرح زیر است: |
− | ۱ | + | '''۱- مراسم استقبال در ایستگاه.''' خیرمقدم آقای رئیس. (فریاد «هورا!»). |
− | ۲ | + | '''۲- ضیافت.''' (پس از چاق سلامتیهای پرطمطراق میهمانها و میزبانها یکدیگر را میبوسند). |
− | ۳ | + | '''۳- کنسرت.''' (با برنامه دائمی کنسرتهای ما). |
− | ۴ | + | '''۴- پیک نیک.''' (صورت غذا: پنیر تازه با پیاز، بره سرخکرده و کباب، تیراندازی و آشامیدنی مشروب توأم با «بسلامتی». |
− | چون | + | چون برنامهٔ بالا را از حفظ میدانم و ضمنا متقاعدم میکردند که «استعداد خاصی برای اینکار دارم» عضویت کمیته را پذیرفتم و عصر همانروز در جلسه کمیته حضور یافتم. |
− | + | پرواضح است که یک زنگ رومیزی در برابر مقام ریاست قرار داشت و تمام اعضای کمیته نیز مدادهای تراشیدهٔ خود را بیرون آورده بودند. به این ترتیب جلسهٔ پراهمیت افتتاح شد. | |
نخست یکی از اعضای کمیته اجازه سخن خواست و گفت: | نخست یکی از اعضای کمیته اجازه سخن خواست و گفت: | ||
− | - آقایان، بنده معتقدم که قبل از هر کاری لازم است یکی از مهمترین مسائل را حل کنیم. بلا شک ما بایستی از | + | - آقایان، بنده معتقدم که قبل از هر کاری لازم است یکی از مهمترین مسائل را حل کنیم. بلا شک ما بایستی از میهمانان خود استقبال بعمل آوریم، ولی برای اینکار داشتن نشان مخصوص برای ما ضرور است. |
یکی از حاضرین گفت: | یکی از حاضرین گفت: | ||
سطر ۴۷: | سطر ۴۵: | ||
یکی دیگر از اعضای کمیته رشته سخن را بدست گرفت و گفت: | یکی دیگر از اعضای کمیته رشته سخن را بدست گرفت و گفت: | ||
− | ـ آقایان، | + | ـ آقایان، بعقیده من تنظیم برنامه در رأس مسائل دیگر قرار دارد. خود برنامه راهنما خواهد بود. |
همه یکصدا گفتند: | همه یکصدا گفتند: | ||
− | - صحیح است | + | - صحیح است. |
همان عضو کمیته ادامه داد: | همان عضو کمیته ادامه داد: | ||
− | - پیشنهاد | + | - پیشنهاد میکنم تنظیم برنامه استقبال را به بنحکیب{{نشان|۱}} محول کنیم. |
− | + | همهٔ اعضای کمیته موافقت خود را با جملهٔ: «صحیح است! تصویب میشود!» اعلام کردند. به این ترتیب من نیز موافقت کردم که برنامه استقبال را تنظیم کنم. | |
− | + | برنامهٔ من چنین بود: | |
1- مراسم استقبال در ایستگاه. در ایستگاه سه لحظهء معین پیشبینی می شود: الف- فرستادن درود، ب- شلیک تیر و ج- غریو وحشتناک: «زنده باد! هورا!». | 1- مراسم استقبال در ایستگاه. در ایستگاه سه لحظهء معین پیشبینی می شود: الف- فرستادن درود، ب- شلیک تیر و ج- غریو وحشتناک: «زنده باد! هورا!». |
نسخهٔ ۹ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۰۷:۴۳
روزی شخصی نزد من آمد و تقاضا کرد در جلسه کمیتهٔ استقبال که قرار بود شب همان روز تشکیل شود، شرکت کنم.
این دعوت بهیچوجه باعث تعجب من نشد، زیرا از بدو کودکی عادت داشتم عضو لاینفک و دائمی کمیتههای استقبال باشم. یگانه موردی که باعث شد در یکی از این کمیتهها حضور نیابم، روز تولدم بود، (بهمین مناسبت پدرم، قابله و خانم همسایهمان به عضویت کمیته برگزیده شدند)، جز این مورد، هرگز اتفاق نیفتاده بود که حضور نداشته باشم وهرگز هم چنین موردی پیش نخواهد آمد.
علت این امر آن است که اولا من «استعداد خاصی» برای اینکار دارم، کاریکه بنظر میرسد چنانچه قرار میبود برای انجام آن مزدی پرداخته شود فاقد این «استعداد خاص» میشدم و ثانیاً تصور میکنم نتوان حتی یکنفر از اهالی صربستان را پیدا کرد که لااقل یکبار عضو یکی از این کمیتهها نشده باشد. البته همهٔ شما مسبوقید که استقبال و مشایعت کردن، محبوبترین مشغلهٔ ما است. ما حتی برنامهٔ مدون و متداولی هم برای استقبال داریم که چنانچه چاپخانهٔ دولتی آن را با تیراژ زیاد منتشر کند و در انحصار خود قرار دهد، ممکن است درآمد جدیدی بر عواید دولت بفزاید.
این برنامه تغییرناپذیر بشرح زیر است:
۱- مراسم استقبال در ایستگاه. خیرمقدم آقای رئیس. (فریاد «هورا!»).
۲- ضیافت. (پس از چاق سلامتیهای پرطمطراق میهمانها و میزبانها یکدیگر را میبوسند).
۳- کنسرت. (با برنامه دائمی کنسرتهای ما).
۴- پیک نیک. (صورت غذا: پنیر تازه با پیاز، بره سرخکرده و کباب، تیراندازی و آشامیدنی مشروب توأم با «بسلامتی».
چون برنامهٔ بالا را از حفظ میدانم و ضمنا متقاعدم میکردند که «استعداد خاصی برای اینکار دارم» عضویت کمیته را پذیرفتم و عصر همانروز در جلسه کمیته حضور یافتم.
پرواضح است که یک زنگ رومیزی در برابر مقام ریاست قرار داشت و تمام اعضای کمیته نیز مدادهای تراشیدهٔ خود را بیرون آورده بودند. به این ترتیب جلسهٔ پراهمیت افتتاح شد.
نخست یکی از اعضای کمیته اجازه سخن خواست و گفت:
- آقایان، بنده معتقدم که قبل از هر کاری لازم است یکی از مهمترین مسائل را حل کنیم. بلا شک ما بایستی از میهمانان خود استقبال بعمل آوریم، ولی برای اینکار داشتن نشان مخصوص برای ما ضرور است.
یکی از حاضرین گفت:
ـ صحیح نیست! اول باید مسکن تهیه کرد.
اولی ادامه داد:
ـ صحیح، اما توجه داشته باشید که برای یافتن مسکن لازم است نشان مخصوص داشته باشیم.
یکی دیگر از اعضای کمیته رشته سخن را بدست گرفت و گفت:
ـ آقایان، بعقیده من تنظیم برنامه در رأس مسائل دیگر قرار دارد. خود برنامه راهنما خواهد بود.
همه یکصدا گفتند:
- صحیح است.
همان عضو کمیته ادامه داد:
- پیشنهاد میکنم تنظیم برنامه استقبال را به بنحکیب[۱] محول کنیم.
همهٔ اعضای کمیته موافقت خود را با جملهٔ: «صحیح است! تصویب میشود!» اعلام کردند. به این ترتیب من نیز موافقت کردم که برنامه استقبال را تنظیم کنم.
برنامهٔ من چنین بود:
1- مراسم استقبال در ایستگاه. در ایستگاه سه لحظهء معین پیشبینی می شود: الف- فرستادن درود، ب- شلیک تیر و ج- غریو وحشتناک: «زنده باد! هورا!».
2- بازدید شهر. خودتان میدانید که بازدید شهر یکی از مواد لاینفک برنامه مسافران خارجی است که در کشورمان سفر میکنند. برای اینکه افراد خارجی مجال یابند که نقاط دیدنی شهر ما را مشاهده کنند و مطبوعترین خاطرات ممکن را از پایتخت ما بهارمغان ببرند، چنین بازدیدی کاملا ضرورت دارد. طبق برنامهام لازم بود آنها شورای قانونگزاری ملی، بنای هنرستان، آرامگاه جورایاکشیچ(2)، ساختمان و سالنهای انجمن کشیشان، پارک واقع در میدان سنمارک(3)، بازار زیبای «تاج سبز» و بالاخره دکه آهنین(4) را که در میدان ترازیه(5) برای منظور معینی ساخته شده است، بهعنوان نقاط دیدنی شهر بازدید کنند.
3- ضیافت. صورت غذای زیر را برای ضیافت پیشنهاد کردم:
پنیر تازه و تربچه.
سلامتی.
ساردین.
سلامتی.
خاویار.
سلامتی.
سوپ کلم ترش.
سلامتی.
بره سرخ کرده.
سلامتی. (در این موقع همه حاضرین از فرط مسرت اشک خواهند ریخت)
سالاد.
سلامتی.
بچه خوک سرخ کرده.
سلامتی. (در این موقع همه ی حاضرین همدیگر را بقل کرده و می بوسند.)
پیراشکی.
سلامتی.
قهوه.
سلامتی.
چنین بود خطوط اساسی برنامه ام. برای اجرای این برنامه، پیشنهاد کردم کمیته ی استقبال را به یک رشته سو کمیته های اصلی و فرعی تقسیم کنیم تا هر کدام از آنها وظیفه ی معینی را انجام دهد.
پیشنهاد کردم سو کمیته های اصلی و فرعی زیر تشکیل شود:
۱- سو کمیته برگزاری ضیافت: لازم بود تذکر مخصوصی مبنی بر خودداری از خوردن خاویار باین سو کمیته داده شود. معلوم نیست به چه علت همیشه در ضیافت ها این وضع پیش می آمد که با اینکه خاویار در صورت غذا پیش بینی می شد، معهذا سر میز شام خبری از آن نبود. بعد معلوم می شد که اعضای کمیته تدارک ضیافت، ضمن جلسات خود برای تعیین محل مدعوین، تدریجا با خاویار ته بندی می کردند. البته من حاضرم اقرار کنم که خاویار ته بندی سبک و مناسبی است و به علت وزن کم خود قادر نیست باری روی وجدان اعضای کمیته باشد، ولیکن بهر حال بهتر بود که در صورت غذا و هم روی میز ضیافت وجود داشته باشد.
۲- سو کمیته تزئینات. ما مردم صربستان آنقدر نشان و مدال داریم که وقتی به مناسبت اعیاد، یک نمایشگاه کامل از آنها را بر سینه ی خود می آویزیم، می توانیم خود به خود به عنوان یک کمیته ی تزئینات تلقی شویم. اما منظور من چنین کمیته ای نیست، بلکه کمیته ی دیگری است که باید پرچم بیاویزد و خیابان ها را با گل و سبزه تزئین کند. این سو کمیته ی بسیار مهمی است، زیرا چنانچه سبزه ی بیشتری فراهم و همه جا نصب کند و از هر نقطه ای که ممکن باشد پرچم بیاویزد، موفق خواهد شد عیوب فراوانی را که به خاطر وجود آنها پدران ما مجبور خواهند بود از فرط خجالت سرخ شوند، بپوشاند. مثلا این سو کمیته میتواند با ساختن دیوارهائی از سبزه، مدخل خیابانهائی را که سوارهرو آنها رو به ویرانی نهاده است، مسدود سازد، یا مستخدمین و نگهبانان انجمن شهر را که لباسهای کثیف و مندرس دارند، بطور کلی سرتا پا با سبزه بپوشاند و بهدست هر کدام از آنها پرچمی بدهد، بدین ترتیب این افراد ژندهپوش اهرام متحرکی بهنظر خواهند رسید. مجموع اقدامات مشابه ممکن است شهر ما را زیبا جلوهگر سازد.
3- کمیتهء ابراز احساسات. دو نفر از اعضای شورای شهر و همچنین چندنفر از ناطقان مشهور شهر که با ایراد سخنرانیهای متعدد در مجامع سیاسی حلقومشان را چون پولاد آبدادهاند و به این نحو خود را در برابر امکان گرفتگی سینه بیمه کرده باشند، بایستی بهعضویت این سو کمیته برگزیده شوند. کمیته مذکور موظف است بکوشد با صدای هرچه رساتر فریاد بکشد و وادارد همهء مردم نیز فریاد بکشند تا یکی از برجستهترین خطوط مشخصهء خصلت ملی ما بر میهمانان شهر نمایان شود.
4- سوکمیتهء انتقال مهمانها. نیرومندترین اعضای کمیته استقبال بایستی به عضویت این سو کمیته انتخاب شوند، تا بتوانند به میهمانان خارجی ما عملا نشان دهند که ما مردمی هستیم که قادریم هرگونه بار گران را بر گردهء خود تحمل کنیم. وظیفهای که در برابر سو کمیته قرار میگیرد عبارت از این است که به محض اینکه یکی از مهمانها عبارتی بیان کرد فوراً بلندش کنند، روی شانه سوارش کنند و با کمک و همراهی اعضای سو کمیتهء ابراز احساسات وی را حمل نمایند. 5- کمیسیون آتشبار. منظور از این کمیسیون، آن کمیسیونی نیست که هنوز هم نتوانسته است در باره نوع توپهای مورد نیاز کشورمان تصمیمی اتخاذ کند. بههیچوجه ضرورتی ندارد که کمیسیون ما نیز در سرتاسر اروپا به سفر بپردازد، بلکه کافی است فقط تا کلیسای سن مارک قدم رنجه فرماید و خمپارهاندازهای کهنه و فرسودهء کلیسا را صرفنظر از سیستم و کالیبرشان، بطور عاریه از متولیان کلیسا بگیرد. البته این کمیسیون، خمپارهاندازهای مورد نیازش را بهسهولت بدست خواهد آورد، زیرا اولاً متولیان کلیسای سنمارک آدمهای بسیار مهربانی هستند و ثانیاً تصور نمیکنم این امر منجر به مداخلهء دولت اتریش گردد. کمیسیون آتشبار بهمحض دریافت خمپارهاندازها، سو کمیتهء شلیک نامیده خواهد شد. نمیدانم چرا آخر سر، کمیتهء استقبال زیر بار برنامهء من نرفت
پاورقی صفحه ۱۰۰
1-Ben Hakib
2-Dgoura Yakchitch شاعر و نویسنده نامی صربستان (1878-1832)
3-St Mark
4- منظور از دکهء آهنین، ابریزگاه همگانی است.
5-Terasie میدان مرکزی شهر بلگراد.