فرهنگ زندان: تفاوت بین نسخهها
سطر ۱۴۴: | سطر ۱۴۴: | ||
'''نازک''' - چاقو | '''نازک''' - چاقو | ||
− | + | '''متن پررنگ''' | |
'''اهلی''' - رشوهگیر | '''اهلی''' - رشوهگیر | ||
سطر ۱۵۰: | سطر ۱۵۰: | ||
'''عاقبتبخیر''' - جاسوس | '''عاقبتبخیر''' - جاسوس | ||
+ | |||
+ | '''عمّه''' - جاسوس | ||
+ | |||
+ | '''قوچ''' - جاسوس | ||
+ | |||
+ | '''دکتر''' - دلال محبت | ||
+ | |||
+ | '''ابن زیاد''' - دکتر | ||
+ | |||
+ | '''کمکدنده''' - پزشکیار، کمک پزشک | ||
+ | |||
+ | '''باغ قیچی''' - همخوابگی )فلانی با فلانی باغ قیچی بود( | ||
+ | |||
+ | '''جلد''' - زندانی سنگین محکومیت | ||
+ | |||
+ | '''ابزار''' - قیچی | ||
+ | |||
+ | '''مُرده مال''' - کسی که طاقت زندان ندارد | ||
+ | |||
+ | '''علی میخی''' - آدم بیمصرف | ||
+ | |||
+ | '''شوربا''' - سستعنصر | ||
+ | |||
+ | '''کجبیل''' - بیبنه | ||
+ | |||
+ | '''نیمچه''' - خوشگل، بچه خوشگل | ||
+ | |||
+ | '''...رکار''' - حقهباز، کلک | ||
+ | |||
+ | '''چترباز''' - مفتخور | ||
+ | |||
+ | '''پشمک''' - تنبل، بیبخار | ||
+ | |||
+ | '''آشیخ''' - نزولخور | ||
+ | |||
+ | '''ب.پ''' - هر نوع قرص اعصاب یا خواب | ||
+ | |||
+ | '''کلم''' - شیره | ||
+ | |||
+ | '''تلخکی''' - تریاک | ||
+ | |||
+ | '''ترحلوا''' - تریاک | ||
+ | |||
+ | '''زردک''' - تریاک | ||
+ | |||
+ | '''تپه''' - پول | ||
+ | |||
+ | '''تلمبه''' - استمناء | ||
+ | |||
+ | '''خاکه رو خاکه''' - تصفیه حساب، کارسازی | ||
+ | |||
+ | '''سیمکش''' - پاانداز | ||
+ | |||
+ | '''دوالپا''' - همسر | ||
+ | |||
+ | '''بُز''' - معشوقه | ||
+ | |||
+ | '''تهدیگ بوگرفته''' - اشاره به کسی، بمنظور مخفی کردن خودش از چشم مأمورین | ||
+ | |||
+ | '''جاده صافکن''' - مسهل | ||
+ | |||
+ | '''مجتهد''' - اعدامی | ||
+ | |||
+ | '''شازده''' - رئیس بند | ||
+ | |||
+ | '''علمدار عزرائیل''' - قاضی عسگر )غالباً فقط »علمدار« را بکار میبرند( | ||
+ | |||
+ | '''تابین''' - محکوم به جنحه | ||
+ | |||
+ | '''حاج غیرتی''' - کسی که علیه رفیقش اعتراف کند | ||
+ | |||
+ | '''خوشسخن''' - درست مانند »حاج غیرتی« یعنی اعترافکننده علیه دوست | ||
+ | |||
+ | '''قاسمآبادی''' - آدم مشکوک، بیگانه | ||
+ | |||
+ | '''آبدُزدک''' - کاسب گرانفروش | ||
+ | |||
+ | '''دائی''' - پاسبان | ||
+ | |||
+ | '''آلو''' - پاسبان | ||
+ | |||
+ | '''خاندائی''' - افسر ارشد زندان | ||
+ | |||
+ | '''حیدر ابد''' - محکومی که بیشتر از ده سال باید در زندان بماند )حیدر ابد یک زندانی محکوم به حبس ابد بود که همیشه میخوابید و هر وقت که میپرسیدند چند سال دیگر باقی مانده میگفت »نوزده سال« و بالاخره پس از بیستوسه سال آزاد شد( | ||
+ | |||
+ | '''شلغم''' - امربر، پادو، آدمی که فقط کارهای ساده انجام میدهد | ||
+ | |||
+ | '''حُجّت''' - خنگ، نفهم | ||
+ | |||
+ | '''قلاب''' - جیرهخور | ||
+ | |||
+ | '''سالار''' - جاهل، گردنکلفت | ||
+ | |||
+ | '''خولی''' - افسر نگهبان | ||
+ | |||
+ | '''بلبل''' - افسر نگهبان | ||
+ | |||
+ | '''ساچمه''' - زرنگ، زبل، تندوتیز | ||
+ | |||
+ | '''کلید''' - پاسبان مأمور در بندها | ||
+ | |||
+ | '''لامپا''' - پاسبان کشیک داخل زندان | ||
+ | |||
+ | '''هوشنگخان''' - زندانی تر و تمیز، ژیگولو | ||
+ | |||
+ | '''انداز''' - پتو | ||
+ | |||
+ | '''قیفی''' - مأمور حقوحساببگیر | ||
+ | |||
+ | '''زینب''' - کسی که خودش را باخته و طاقت زندان ندارد | ||
+ | |||
+ | تهیهکننده: ب - ع |
نسخهٔ ۹ آوریل ۲۰۱۰، ساعت ۰۷:۳۴
دارم این متن را تایپ میکنم. --پرستو.
آنچه میآید بخشی از اصطلاحات و لغاتی است که زندانیان کیفری عادی در طول ایام حبس میان خود بکار میبرند و عادتاً غریبهها و بخصوص مأموران زندان از فحوای حرفها بطور دقیق سردرنمیآورند.
دَمی - یک استکان چای
دستگاه - یک قوری چای
درْ چوبی - دادگاه مواد مخدر جنب زندان قصر
بالا - دادرسی ارتش
ساندویچ پدر - نان مخصوص زندان
خیطه - خبر کردن زندانیها همدیگر را که مأمور یا پاسبانی بطرفشان در حرکت است
روانی - قرصی مخصوص اعصاب که برای معالجه بیماران معتاد مصرف میشود
مایهدار - زندانی که پول یا وضع مناسبی دارد
اولی، دومی، سومی - سؤالی با صدای بلند برای اینکه بدانند مستراح خالی است یا نه.
چراغ خانه - محل گرم کردن غذا یا چای
هشت - محوطه داخلی جلو زندان که اطاق رئیس زندان در آن قرار دارد
زیر هشت - ایستادن در محوطه داخلی جلو زندان
مجرد - زندان مجرد و تنها
غیرقانون - لایحه تشدید مجازات
حبس - مدتی که زندانی از نظر جزائی زندانی میشود
جرم - مدتی که زندانی از نظر حقوقی باید زندانی شود
غیرقابلمه - غیرقانون، لایحه تشدید مجازات
کِتْ - قوری
دو و سه)۲و۳( - اوضاع خراب است )در محاوره یا اطلاع( مثلاً برای اینکه به همدیگر خبری از خرابی اوضاع بدهند میگویند دو و سه است
بند - سالنی که اطاق زندانیها در آن قرار دارد
شربتخوری - دوره ترک اعتیاد در زندان
درمان - ساعت
قپان - کیف بغلی
شوت - آدم خل وضع
ملا - میله بلند برای شکستن قفل
بالاپائین - باز کردن کشوی در با ملا
قرصی - آدم معتاد به قرص و تریاک
گرفتن - کسی را مسخره کردن و دستانداختن
حَسَنه - )حسن است( کار خراب است )شبیه دو و سه یا خیطه(
آویز - از نظر خرج سربار کسی شدن
لجنبازی - کاری خلاف روش و اصول انجام دادن
روی دود سیگار ریم زدن - مشترکاً یک سیگار را کشیدن
صندوق بلدیه - کسی که ته سیگار نصیبش میشود
سوخته جوشانی - همجنسبازی
سوخته - مفعول
زیلوخوری - دوران بعد از ترک اعتیاد )اشتهای کاذب(
دوا - هروئین
سینیکشی - حمل غذای زندانیها با سینیهای بزرگ
بشکهکشی - حمل زبالهدان با بشکه
خیکی - آدم بیعرضه و بیدستوپا
برزوگوزو - کسی که هیکل درشت دارد ولی معمولاً هنگام دعوا کتک میخورد
قالپاق - باسن، نشیمنگاه
لگد زدن به قالپاق - اردنگی
موتور عقب - سیگار فیلتردار
ژو - کلمهی مهمله به معنی »زکی«
ویژ - جوابی برای ژو
تکی - غذا برای یک نفر
جفتی - غذا برای دو نفر
جفتی بهداری - غذای خوب و مأکول
علفپلو - سبزیپلو
ساچمهپلو - عدسپلو
لنگهکفشپلو - پلو با گوشت )البته بیگوشت(
پلوی اکبرکش - لوبیاپلو
دُل - غذای دولتی
تو نوبت - منتظر نوبت برای کشیدن سیگار
آژدان خطرناک - مأمور ابلاغ احکام خطرناک به زندانیها
لحاف - اسکناس صدتومانی
شِرْ - رختخواب
قرهمایه - بیپول، ناچیز
کرایه یورقان - کسی که وسایل خواب ندارد
نخ ندادن - مدرک به کسی ندادن
یهلو - یارو، فلان کس
یهبیل - شخص مورد نظر
انباری - موادمخدری که در مقعد حمل شده است
پرچمدار - مأمور رسیدگی به انباری و مدفوع زندانیها )از خود زندانیها تعیین میشود(
سر سکو رفتن - کنترل زندانی که مشکوک به حمل مواد مخدر به طریق انباری است
سکوی افتخار - سکوی بلندی که زندانیان را روی آن میبرند و مدفوعشان را کنترل میکنند
تیزی - چاقو، کارد، یا حلبی تیزی که به جای چاقو بکار رود
نازک - چاقو متن پررنگ اهلی - رشوهگیر
خوشنشین - شخصی که مرتباً زندانی شود
عاقبتبخیر - جاسوس
عمّه - جاسوس
قوچ - جاسوس
دکتر - دلال محبت
ابن زیاد - دکتر
کمکدنده - پزشکیار، کمک پزشک
باغ قیچی - همخوابگی )فلانی با فلانی باغ قیچی بود(
جلد - زندانی سنگین محکومیت
ابزار - قیچی
مُرده مال - کسی که طاقت زندان ندارد
علی میخی - آدم بیمصرف
شوربا - سستعنصر
کجبیل - بیبنه
نیمچه - خوشگل، بچه خوشگل
...رکار - حقهباز، کلک
چترباز - مفتخور
پشمک - تنبل، بیبخار
آشیخ - نزولخور
ب.پ - هر نوع قرص اعصاب یا خواب
کلم - شیره
تلخکی - تریاک
ترحلوا - تریاک
زردک - تریاک
تپه - پول
تلمبه - استمناء
خاکه رو خاکه - تصفیه حساب، کارسازی
سیمکش - پاانداز
دوالپا - همسر
بُز - معشوقه
تهدیگ بوگرفته - اشاره به کسی، بمنظور مخفی کردن خودش از چشم مأمورین
جاده صافکن - مسهل
مجتهد - اعدامی
شازده - رئیس بند
علمدار عزرائیل - قاضی عسگر )غالباً فقط »علمدار« را بکار میبرند(
تابین - محکوم به جنحه
حاج غیرتی - کسی که علیه رفیقش اعتراف کند
خوشسخن - درست مانند »حاج غیرتی« یعنی اعترافکننده علیه دوست
قاسمآبادی - آدم مشکوک، بیگانه
آبدُزدک - کاسب گرانفروش
دائی - پاسبان
آلو - پاسبان
خاندائی - افسر ارشد زندان
حیدر ابد - محکومی که بیشتر از ده سال باید در زندان بماند )حیدر ابد یک زندانی محکوم به حبس ابد بود که همیشه میخوابید و هر وقت که میپرسیدند چند سال دیگر باقی مانده میگفت »نوزده سال« و بالاخره پس از بیستوسه سال آزاد شد(
شلغم - امربر، پادو، آدمی که فقط کارهای ساده انجام میدهد
حُجّت - خنگ، نفهم
قلاب - جیرهخور
سالار - جاهل، گردنکلفت
خولی - افسر نگهبان
بلبل - افسر نگهبان
ساچمه - زرنگ، زبل، تندوتیز
کلید - پاسبان مأمور در بندها
لامپا - پاسبان کشیک داخل زندان
هوشنگخان - زندانی تر و تمیز، ژیگولو
انداز - پتو
قیفی - مأمور حقوحساببگیر
زینب - کسی که خودش را باخته و طاقت زندان ندارد
تهیهکننده: ب - ع