دروغ: تفاوت بین نسخهها
جز (ربات: افزودن رده:کتاب جمعه) |
جز (ربات: افزودن رده:کتاب هفته ) |
||
سطر ۴۹: | سطر ۴۹: | ||
[[رده:برانیسلاو نوشیچ]] | [[رده:برانیسلاو نوشیچ]] | ||
[[رده:کتاب جمعه]] | [[رده:کتاب جمعه]] | ||
+ | [[رده:کتاب هفته]] |
نسخهٔ ۳ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۱۰:۰۶
تایپ این مقاله ناقص است. لطفاً قبل از شروع به تایپ صفحهٔ راهنما را ببینید. |
جریان رودخانه ها، نیروی مغناطیس، نیروی بخار، نیروی الکتریسیته، نیروی امواج رادیوئی... باری، این نیروهای عظیم طبیعت بمراتب از نیروی بشر قویترند. این نیروها همه چیز را بحرکت وامیدارند، همه چیز را بدنبال خود میکشند، همه چیز را میتوانند بعرش اعلا برسانند و یا بحضیض ذلت بنشانند.
ولی با همهٔ اینها نیروی دیگری وجود دارد که زائیدهٔ فکر انسان است و نیرومندتر از همهٔ قدرتهای طبیعی است. این نیرو «دروغ» نام دارد.
هیچیک از قوای مذکور قادر نیست مانند دروغ منهدم کند، خرد کند، بسوزاند و خاکستر کند. هیچیک از نیروهای طبیعت نمیتواند مانند دروغ اینقدر ناپیدا و در عین حال تا این اندازه سرسخت باشد.
«دروغ» بدون لهیب میسوزاند، بیصدا منهدم میکند و بدون مبارزه پیروز میگردد.
«دروغ» خصوصیت دیگری هم دارد که قدرتهای یاد شده فاقد آن هستند، بهاین معنی که تمام این نیروها به نسبت مصرف کاهش مییابند، اما دروغ هر چه بیشتر بکار رود بزرگتر و نیرومندتر میگردد.
اظهارات بنده، ادعای صرف نیست. قبل از اعلام این نظریه تجربه های زیادی بعمل آوردم و اکنون میل دارم نتایج تجربه هایم را بعرض شما برسانم.
کسی که به تحقیقات خاصی اشتغال میورزد، نباید منتظر این باشد که دست تصادف حقیقتی را بر او مکشوف سازد، بلکه لازم است خود محققدر جستجوی این تصادفات باشد آنها را بوجود بیاورد و شخصاً دست بیک رشته آزمایش و تجربه بزند. چنین است سبک کار شیمیدانها و فیزیکدانها و خلاصه همهٔ محققان بنابراین من نیز ناچار بودن همین راه را انتخاب کنم.
دو مسأله توجهم را به خود جلب کرده بود: اولا در طی چه مدتی ممکن است یک خبر دروغ سرتاسر شهر بلگراد را بپیماید و ثانیاً تا چه حد تحریف خواهد شد و مجدداً بهسمع ناشر آن خواهد رسید. برای روشن شدن این این مسائل بشکل زیر اقدام کردم.
پریروز درست ساعت ده و هفده دقیقه صبح خانم ویدا[۱] را در کنار فواره میدان «ترازیه» ملاقات کردم، بهاو نزدیک شدم و همانطوریکه مرسوم است جویای سلامتش گشتم و بعد انگار که ناگهان بیادم آمده باشد، گفتم:
-لابد شما موضوع آقای میرکویچ[۲] را شنیدهاید؟
یکه خورد و پرسید:
- کدام موضوع را؟
میگویند او از زنش جدا میشود...
با تعجب گفت:
- ممکن نیست! اصلا با عقل جور در نمیآید! آخر آنها آنقدر با یکدیگر خوب میزیستند... راستی علت جدائیشان چیست؟
معلوم نیست، شاید هم علتی در کار نباشد. خیلی ساده است، از یکدیگر سیر شدهاند و زندگی برایشان ملال آور شده است.
خانم ویدا با عجله خداحافظی میکند و ده قدم آنطرفتر با خانم پرسیدا[۳] روبرو میشود.
- عزیزم چقدر خوب شد شما را دیدم. خدایا، خبر تازه را شنیدهاید؟