نظریهٔ هراس: تفاوت بین نسخهها
سطر ۱۱۸: | سطر ۱۱۸: | ||
وقتی کسی در کوچه بهدنبالت راه میآید، | وقتی کسی در کوچه بهدنبالت راه میآید، | ||
− | و این که محال است بر | + | و این که محال است بر حیات خود دلیلی قانع کننده بیاوری. |
{{چپچین}} | {{چپچین}} | ||
ترجمه احمدرضا روانبخش | ترجمه احمدرضا روانبخش | ||
{{پایان چپچین}} | {{پایان چپچین}} | ||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
==پاورقی== | ==پاورقی== | ||
<nowiki> * احتمالاً شعر در همین سال سروده شده. | <nowiki> * احتمالاً شعر در همین سال سروده شده. |
نسخهٔ ۱۳ ژوئیهٔ ۲۰۱۱، ساعت ۲۰:۵۹
این مقاله در حال تایپ است. اگر میخواهید این مقاله را تایپ یا ویرایش کنید، لطفاً دست نگه دارید تا این پیغام حذف شود. |
در امان نیستم من
نمیتوانم باشم، هیچکس نمیتواند باشد.
همه گِرداگِرد خود را میپایند
هنگامی که سخن میگویند، زمزمه میکنند، یا میاندیشند.
همه سر بهسوی دری میگردانند
هرگاه کسی بهدرون میآید.
همه لبخندی ساختگی میزنند، از یکدیگر میپرهیزند، و میلرزند.
کم و بیش همه، بهخاطر جرائم خویش
تقاضای رحم و بخشایش میکنند.
جرم ناس کشیدن
در کوچه قدم زدن
دوباره نان خوردن
و بهسال ۱۹۶۱ زیستن! *
در این سرزمین
بر پهنهی این خاک، در این مکان، جهان امروز
تنابندهای نیست که راحت سر بر بالین بتواند نهاد
بیآن که نخست پنجره را ببندد
بیآن که پس و پشت قفسهها را باز رسد
بیآن که دوبار کلید قلبش را بچرخاند
تنابندهای نیست که بیهراس از ناتمام ماندن بشقابش
بر سفره تواند نشست
چرا که دور نیست
با نخستین لقمه کوبهی در بهصدا آید،
که دو ِمَرد
به طلب رئیس خانواده بهخانه آیند،
که او را با خود به کوچه کشند
همچنان که کودکان بهنگاهی ممنوع در حادثه مینگرند
همچنان که مادر به اقناع آنان میکوشد
که «چیز مهمی نیست،
پدر، با دوستان خویش
انجام کاری فوری را از خانه بیرون رفته است».
اما پدر هیچگاه باز نمیگردد،
و چنانچه باز گردد، با دیدگان آسیب دیده باز خواهد گشت
خسته از گریستن بسیار باز خواهد گشت
پریده رنگ باز خواهد گشت و خمیده، همچون میمونی هراسان،
با قدمهای لرزان و دندانهای شکسته
با دندانهای فرو ریخته باز خواهد گشت
با تبسم ساختگیِ خونآلودهای بر لبانش.
در بازگشت از زمانی سخن خواهد گفت که در «دستور زبان» نیست،
از «گذشته-آینده» و از «آینده درونی» سخن خواهد گفت،
و از زمان حالی که تا ابدالآباد باقی میماند.
آن که منم، که توئی، که آن فلان و بهمان کسی است
که کتابهایش را عاشقانه ورق میزد
که جاده میساخت
و حلزونها را خوراک میداد،
باز میگردد تا زندگیش را بهدنبال خود بکشد-
و بدین خاطر است که مَردم، امروز میلرزند
هنگامی که سخن میگویند یا بهسخنی گوش میدهند،
هنگامی که زنگ به صدا در میآید،
وقتی کسی ساعت را از تو میپرسد،
وقتی کسی در کوچه بهدنبالت راه میآید،
و این که محال است بر حیات خود دلیلی قانع کننده بیاوری.
ترجمه احمدرضا روانبخش
پاورقی
<nowiki> * احتمالاً شعر در همین سال سروده شده.