یادداشت‌های روزانهٔ چه‌گوارا - دسامبر ۱۹۶۶ بولیوی: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۱۲۸: سطر ۱۲۸:
  
 
باز امروز هم بارانی است و هوا انسان را وسوسه نمی‌کند و به‌راهپیمائی فرا نمی‌خواند. برولیو و ناتو خبر آوردند که رودخانه با وجود عمقش هنوز قابل عبور است. وقتی بیرون آمدیم به‌مارکوز و پیشقراول او که تازه وارد شده بود سری زدیم. او در مقام فرماندهی است و بنا‌به‌فرمانی که به‌او داده‌اند می‌بایست سه یا پنج نفر را، البته به‌شرط وجود امکانات، برای ما اعزام دارد. کمی بیش از سه ساعت طول کشید تا به‌مقصد رسیدیم. ریکاردو و کوکو نیمه‌ شب آمدند و آنتونیو و ال‌ردبیو را با خود آوردند (پنجشنبه گذشته نتوانسته بودند عبوری بگیرند) سرانجام آپولین نیز آمد و به‌ما پیوست. ایوان نیز سر رسید تا سلسله اموری را به‌بحث و گفت و گو بگذارد. من تمام شب را بیدار ماندم و خواب به‌چشمم نیامد.
 
باز امروز هم بارانی است و هوا انسان را وسوسه نمی‌کند و به‌راهپیمائی فرا نمی‌خواند. برولیو و ناتو خبر آوردند که رودخانه با وجود عمقش هنوز قابل عبور است. وقتی بیرون آمدیم به‌مارکوز و پیشقراول او که تازه وارد شده بود سری زدیم. او در مقام فرماندهی است و بنا‌به‌فرمانی که به‌او داده‌اند می‌بایست سه یا پنج نفر را، البته به‌شرط وجود امکانات، برای ما اعزام دارد. کمی بیش از سه ساعت طول کشید تا به‌مقصد رسیدیم. ریکاردو و کوکو نیمه‌ شب آمدند و آنتونیو و ال‌ردبیو را با خود آوردند (پنجشنبه گذشته نتوانسته بودند عبوری بگیرند) سرانجام آپولین نیز آمد و به‌ما پیوست. ایوان نیز سر رسید تا سلسله اموری را به‌بحث و گفت و گو بگذارد. من تمام شب را بیدار ماندم و خواب به‌چشمم نیامد.
 +
 +
 +
:::::::::::::::'''۲۰'''
 +
 +
نکات گوناگونی مورد بحث قرار گرفت. همه چیز سر جایش بود. گروهی ازاردوگاه شمارهٔ دو به‌رهبری الخاندرو سر رسیدند و خبر آوردند که آهوی مرده‌ئی را دیده‌اند که به‌پایش نواری بسته شده ونزدیک جاده کنار اردوگاه افتاده است. جواکین یک ساعت پیش از آنجا عبور کرده بود اما گزارشی در این مورد نداده بود. حدس زدیم که الگراندینو آهو را با تیر زده و آن را از بالای تپه به‌پائین پرتاب کرده و بنا به‌دلائلی خودش گریخته است یک قراول در قسمت عقب مستقر شد و دو نفر برای دستگیری شکارچی عازم شدند. ضمناً خبر رسید که آهو مدت‌ها پیش کشته شده چون بدنش کرم‌زده است کوکو و لورو و الگراندینو را به‌محل آوردند و او اعتراف کرد که چندی پیش آهو را با گلوله زده و زخمی‌ کرده. با این بیان جریان فیصله یافت.
 +
 +
قرار شد تماس با مردی که کوکو اورا به‌دست فراموشی سپرده بود برقرار شود و '''مگیا''' رابط بین او و '''ایوان''' باشد و مسئول ادارهٔ اطلاعات با '''مگیا، سانشز''' و '''تانیا''' رابطه برقرار کند و یا یک نفر را از حزب برای برقراری تماس انتخاب کنیم. شاید فردی اهل '''ویلامونتز''' باشد. اما هنوز در این مورد تصمیمی گرفته نشده‌است. از '''مانیل''' تلگرامی دریافت کردیم '''مونجی''' ازراه جنوب عازم شده است آن‌ها یک شبکهٔ تماس برقرارکرده‌اند اما من ازاین جریان راضی نیستم زیرا به‌روشنی نشان می‌دهد که مونجی مورد اعتماد دوستانش نیست. اگر به‌دیدار مونجی رفته باشند از لاپاز در ساعت یک بامداد پیامی خواهند فرستاد.

نسخهٔ ‏۱۱ ژوئیهٔ ۲۰۱۱، ساعت ۲۳:۱۰

کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۱۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۱۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۱۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۱۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۱۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۱۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۱۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۱۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۱۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۱۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۱۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۱۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۱۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۱۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۱۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۱۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۱۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۱۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۱۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۱۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۲۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۵ صفحه ۱۲۰


در شمارهٔ ۱۰ کتاب جمعه فصلی از «دفتر خاطرات چه‌گوارا» را خوانده‌اید. اینک فصلی دیگر از آن دفتر.


دسامبر ۱۹۶۶

بولیوی


۱

امروز بی‌هیچ حادثه‌ئی سپری شد. شب هنگام مارکوز و رفقایش سر رسیدند. بیش از حد معمول راه پیموده و میان بر از سوی تپه‌ها گذر کرده بودند. ساعت دو بامداد اطلاع دادند که کوکو و دیگر رفقا آمده‌اند. جریان به‌روز دیگر موکول شد.


۲

چینو پگاه با وضعی که بوی تظاهر می‌داد وارد شد. روز را به‌گپ زدن گذراندیم او به کوبا می‌رود و شخصاً وضع را گزارش می‌دهد. تا دو ماه دیگر پنج نفر از اهالی پرو می‌توانند به‌ما بپیوندند تا آن زمان عملیات شروع خواهد شد. درحال حاضر یک تکنسین رادیو و یک پزشک به‌ما پیوسته‌اند و تا مدتی نزد ما خواهند بود. تقاضای اسلحه کردند و من به ‌آن‌ها یک «بی‌زی» و چند تا «موزر» و نارنجک دادم و گفتم یک تفنگ ام‌یک برای‌شان بخرند. قرار شد کمک کنیم تا پنج نفر از اهالی پرودا برای‌ایجاد ارتباط به‌منظور ارسال اسلحه از آن سوی تی‌تی‌ کا‌کا به‌ناحیه‌ئی نزدیک پونو اعزام دارند. مشکلات کار در پرو مطرح شد و سخن از حملهٔ جسورانه برای آزادی کالیکستو به‌میان آمد . به‌نظرم شگفت‌آور می‌نمود. گویا گروهی از بقایای چریک‌ها در منطقه سرگرم عملیات‌اند ولی نمی‌توانند به‌قلب منطقه راه یابند. بقیهٔ روز را به‌داستان‌گوئی گذراندیم. با همان شور و شوق رخصت خواست و به‌لاپاز رفت و عکس‌های ما را هم با خود برد. کوکو ماموریت داشت مقدمات تماس با سانشز را فراهم کند (باید او را بعداً ملاقات کند) و هم چنین با رئیس اطلاعات ریاست‌جمهوری که خودش پیشنهاد کمک کرده است تماس بگیرد او شوهر خواهر اینتی است. شبکه‌ها هنوز بسیار ابتدائی است.


۳

خبر تازه‌ئی نیست. کسی برای شناسائی نرفته است چون امروز روز شنبه است سه تن ازکارگران مزرعه عازم لگن ایلاز شده‌اند. آن‌ها به ماموریتی رفته‌اند.


۴

خبر تازه‌ئی نیست. همه چیز آرام است. روز یکشنبه است. سخنرانی کوتاهی درباره نبرد ایراد کردم و نظر خود را دربارهٔ رفقای بولیوی که بزودی نزد ما می‌آیند بیان داشتم.


۵

تازه‌ئی نیست. امروز قرار است بیرون برویم اما باران سخت می‌بارد لورو بی‌‌آن که اطلاع دهد تیراندازی کرد و در نتیجه آژیر و زنگ خطر به‌صدا درآمد.


۶

آپولینر، اینتی، اوربانو، میگوئل و من حفر دومین نقب را آغاز کردیم. نقب دوم به‌نهر اول نزدیک است. میگوئل به‌جای توما آمده بود چون هنوز حالش به‌جا نیامده بود. آپولینر می‌گفت که به‌سازمان چریکی می‌پیوندد اما می‌خواهد لاپاز برود و به‌کارهای شخصی خود سر و سامان بدهد. به‌او اجازه داده شد اما گفته شد که کمی صبر کند. اندکی قبل از ساعت یازده به‌نهر رسیدیم ردپاها را پوشاندیم و تحقیق و شناسائی برای یافتن جای مناسبی جهت حفر نقب انجام گرفت. اما همه جا زمین سنگلاخ بود. از رگه‌های سنگ قطره قطره آب نشت می‌کند تا وقتی رودخانه خشک شود شناسائی محل را به‌فردا موکول کردیم. اینتی و اوربانو به‌شکار رفتند تا در شکار آهو بخت خود را بیازمایند. غذا کم داریم و باید تا جمعه در مصرف خوراک صرفه‌جوئی کنیم.


۷

میگوئل و آپولینر جای مناسبی پیدا کردند و وظیفه حفر نقب را به‌عهده گرفتند. ابزارکار نارسا بود. اینتی و اوربانو با دست خالی برگشتند. پسین در هوای گرگ و میش روبرتو با یک بوقلمون که با «ام یک» شکار کرده بود وارد شد. چون غذا خورده بودیم بوقلمون را برای چاشت فردا آماده کردیم. امروز به‌پایان نخستین ماه اقامت‌مان در اینجا می‌رسیم اما از نظر راحتی کار تحلیل و نتیجه‌گیری را در پایان هر ماه می‌نویسم.


۸

همراه اینتی به‌ارتفاعات رفتیم و بر فراز نهر قرار گرفتیم. میگوئل و اوربانو به‌حفر چاه ادامه دادند. پسین آپولینر جای میگوئل را گرفت. مارکوز، پمبو و پاچو در هوای گرگ و میش وارد شدند اما پاچو خیلی دیرتر آمد و بسیار خسته بود. مارکوز از من تقاضا کرد که در صورت عدم فعالیت و پیشرفت او را ازمقام پیشقراولی معزول کنم. من کوره راهی را که به‌نقب منتهی می‌شد علامت‌گذاری کردم. آن را از روی طرح شمارهٔ دو می‌توان یافت. وظائف سنگین و مهمی به‌عهدهٔ آن‌ها گذاشتم. میگوئل با آن‌ها خواهد ماند و ما فردا مراجعت می‌کنیم.


۹

بامداد آهسته آهسته راه افتادیم و نزدیکی‌های ساعت دوازده به‌محل وارد شدیم. پاچو بر طبق فرمان می‌بایست با مراجعت گروه آنجا بماند. کوشیدیم با اردوگاه شمارهٔ دو تماس برقرار کنیم ولی موفق نشدیم. خبر تازه‌ئی نبود.


۱۰
[افتاده است]


۱۱

امروز هم بی‌هیچ خبری سپری شد. اما شبهنگام کوکو همراه پاپی ازراه رسیدند الخاندرو، آرثورو و یکنفر دیگر اهل بولوی به‌نام کارلوس به‌اینجا آمدند. مثل همیشه جبپ دیگر در جاده مانده بود. سپس پزشکی به‌نام مورو و بن‌اینگو و دو نفر از اهالی بولیوی که ساکن شرق بودند و در مزرعه کاراناوی کار می‌کردند نزد ما آمدند. شب با گفتگوهای مرسوم دربارهٔ سفر و درباره غیبت آنتونیو و فلیکس که می‌بایستی تا به‌حال آمده باشند گذشت. قرار شد پاپی دو سفر دیگر هم برود و رِنان و تانّی را بیاورد.

خانه و انبار مرتب خواهد شد و مبلغ هزار دلار به‌عنوان کمک در اختیار سانشز قرار خواهد گرفت. او کامیون کوچکی خواهد داشت و ما یک جیپ را به‌تانّی می‌فروشیم و دومی را برای خودمان نگهمیداریم. باید یک سفر دیگر برای آوردن اسلحه انجام شود. دستور دادم که فقط با یک جیپ وسائل را بیاورند تا مورد بد گمانی قرار نگیرد و کسی به‌سادگی نتواند جریان را کشف کند چینو ما را به‌قصد کوبا ترک کرد البته با شور و شوق بسیار و آن هم ‌به‌امیدی که در بازگشت از کوبا نزد ما بیاید. کوکو اینجا ماند تا به‌کامیری برود و برای‌مان غذا به‌دست آورد و پاپی به‌سوی لاپاز راه افتاد.

حادثهٔ خطرناکی رخ داد. یک نفر شکارچی به‌نام ال والگراندینو ردّپای یکی ازما را کشف کرده بود و دستکش پومیو را یافته بود. پومیو مدتی پیش دستکش را گم کرده بود. او مسلماً رد ما را دنبال کرده و جریان را با کسی درمیان گذاشته بود. همهٔ نقشه‌های ما به‌هم خورد. ما می‌بایست کاملاً مواظب باشیم. فردا ال والگراندینو همراه آنتونیو خواهد رفت تا محل دام گستردن و هم چنین دام گوزن وحشی را به‌او نشان دهد. اینتی به‌من گفت که به‌کارلوس دانشجو اعتمادندارد چون به‌محض ورود بحث درباره شرکت کوبائی‌ها را در جنبش چریکی بولیوی آغاز کرده است مضافاً قبلاً هم گفته بود که تا حزب در نبرد شرکت نکند اونیز دست به‌جنگ نخواهدزد. رودولفو او را به‌همین علت اعزام داشته بود زیرا معتقد بود که این مسائل و بگومگوها در نتیجهٔ سوء‌تفاهم و سوء‌تفسیر به‌وجود آمده است.


۱۲

با همهٔ افراد گروه گفتگو کردم و درباره حقایق جنگ سخن گفتم. ضرورت انضباط و وحدت فرماندهی را تأکید کردم و به‌رفقای بولیوی هشدار دادم که در انتخاب خط دیگر و سرپیچی از انضباط حزب بار مسئولیت سنگینی را بر دوش کشیده و به‌عهده گرفته‌اند. انتصابات زیر صورت گرفت: جواکین رئیس عملیات نظامی، رونالدو و اینتی کمیسر، الخاندرو رئیس عملیات، پومیو خدمات، اینتی مسئول مالی، نیاتو ذخائر و اسلحه، و درحال حاضر مورو مسئول خدمات پزشکی.

رونالدو و برولیو برای هشدار به‌گروه دیگر رفته بودند تا گروه با آرامش در انتظار باشد تا ال‌والگراندینو همراه آنتونیو به‌شناسائی محل پایان دهد و دام خود را پهن کند. شب هنگام برگشتند. دام در همان نزدیکی‌ها بود. شب او را مست کردند، یک بطر سینگانی در شکمش ریختند و او را ترک گفتند کوکو از کارناوی برگشت و خوار و بار لازم را آورد. اما در لاگونیاس چند نفر او را دیده بودند و از مقدار خوار و باری که خریده بود متحیر شده بودند.

بعد هم مارکوز و پومبو آمدند. مارکوز هنگام بریدن شاخه‌های درخت پیشانیش زخم برداشته بودو دو تا بخیه خورد.


۱۳

جواکین، کارلوس و دکتر راه افتادند تا به‌رولاندو و برولیو بپیوندند. پومبوآنان را همراهی کرد اما طبق فرمان بایستی امروز برگردد. فرمان دادم که ردپاها را بپوشانند و رد دیگری درست کنند. از همانجا آغاز کنند و از حاشیه رودخانه سر در آورند. کار با پیروزی اجرا شد چنان که پومبو و میگوئل و پاچو در بازگشت راه را گم کردند.

آپولینر برای چند روز به‌خانه‌اش در ویاچا خواهد رفت پولی برای خانواده‌اش به‌او داده‌اند. با او صحبت کرده‌اند و گفته‌اند که باید همه چیز در نهایت پنهانکاری صورت گیرد. کوکو به‌هنگام تاریک و روشن رخصت خواست اما در ساعت سه آژیر به‌صدا درآمد زیرا سگی پارس کرد و کسی سوت کشید اما معلوم شد که کوکو است و راهش را در جنگل گم کرده است.


۱۴

روزی بی‌حادثه. والگراندینو ازکنار خانه رد شد می‌خواست تله‌ها را آزمایش کند روز قبل دام‌ها را نهاده بود با وجودی که قبلاً چیزی خلاف آن گفته بود. کوره راه جنگل را درنظر گرفتیم و به‌آنتونیو گفتیم اورا در امتداد همین کوره راه هدایت کند تا سوء‌ظنی پیش نیاید.


۱۵

خبر تازه‌ئی نیست. اقدامی به‌عمل آمد (هشت نفر) دائماً می‌بایست در اردوگاه شمارهً ۲ مستقر باشند.


۱۶

بامداد، پومبو، اوربانو، توما، الخاندرو، مورو، آرتور و اینتی و من با کوله‌بار سنگینی اردوگاه را ترک کردیم. سفر سه ساعت طول کشید. رولاندو نزد ما ماند و جواکین، برولیو، کارلوس و دکتر برگشتند. کارلوس رهرو خوب و کارگر خوبی شد. مورو و توما آبگیری را در رودخانه کشف کردند که پر از ماهی‌های بزرگ بود. هفده ماهی گرفتند که غذای خوبی شد. دست مورو ازخارک نوعی سگ ماهی زخم شد. ما در جست و جوی دومین آبگیر بودیم زیرا نخستین آبگیر از ماهی تهی شد. کار را به‌فردا افکندیم. مورو و اینتی کوشیدند گوزن شکار کنند و شب را در انتظار گذراندند.


۱۷

مورو و اینتی فقط یک بوقلمون شکار کردند و آوردند. ما ـ توما رونالدو و من ـ خود را سرگرم حفر دومین نقب کردیم. می‌بایست فردا آماده شود. آرتورو و پومبو جائی را برای نصب بی‌سیم شناسائی و جاده ورودی را مرتب کردند. شب باران آغاز شد و تا سپیده‌دم بارید.


۱۸

از بامداد تا شامگاه باران می‌بارید اما کار حفر نقب ادامه داشت. به‌عمق دومترونیمی رسیدیم. تپه را شناسائی کردیم تا بی‌سیم را بر آن نصب کنیم. به‌نظر جای مناسبی می‌آمد ولی تا وقتی آزمایش نکنیم نمی‌توانیم اطمینان داشته باشیم.


۱۹

باز امروز هم بارانی است و هوا انسان را وسوسه نمی‌کند و به‌راهپیمائی فرا نمی‌خواند. برولیو و ناتو خبر آوردند که رودخانه با وجود عمقش هنوز قابل عبور است. وقتی بیرون آمدیم به‌مارکوز و پیشقراول او که تازه وارد شده بود سری زدیم. او در مقام فرماندهی است و بنا‌به‌فرمانی که به‌او داده‌اند می‌بایست سه یا پنج نفر را، البته به‌شرط وجود امکانات، برای ما اعزام دارد. کمی بیش از سه ساعت طول کشید تا به‌مقصد رسیدیم. ریکاردو و کوکو نیمه‌ شب آمدند و آنتونیو و ال‌ردبیو را با خود آوردند (پنجشنبه گذشته نتوانسته بودند عبوری بگیرند) سرانجام آپولین نیز آمد و به‌ما پیوست. ایوان نیز سر رسید تا سلسله اموری را به‌بحث و گفت و گو بگذارد. من تمام شب را بیدار ماندم و خواب به‌چشمم نیامد.


۲۰

نکات گوناگونی مورد بحث قرار گرفت. همه چیز سر جایش بود. گروهی ازاردوگاه شمارهٔ دو به‌رهبری الخاندرو سر رسیدند و خبر آوردند که آهوی مرده‌ئی را دیده‌اند که به‌پایش نواری بسته شده ونزدیک جاده کنار اردوگاه افتاده است. جواکین یک ساعت پیش از آنجا عبور کرده بود اما گزارشی در این مورد نداده بود. حدس زدیم که الگراندینو آهو را با تیر زده و آن را از بالای تپه به‌پائین پرتاب کرده و بنا به‌دلائلی خودش گریخته است یک قراول در قسمت عقب مستقر شد و دو نفر برای دستگیری شکارچی عازم شدند. ضمناً خبر رسید که آهو مدت‌ها پیش کشته شده چون بدنش کرم‌زده است کوکو و لورو و الگراندینو را به‌محل آوردند و او اعتراف کرد که چندی پیش آهو را با گلوله زده و زخمی‌ کرده. با این بیان جریان فیصله یافت.

قرار شد تماس با مردی که کوکو اورا به‌دست فراموشی سپرده بود برقرار شود و مگیا رابط بین او و ایوان باشد و مسئول ادارهٔ اطلاعات با مگیا، سانشز و تانیا رابطه برقرار کند و یا یک نفر را از حزب برای برقراری تماس انتخاب کنیم. شاید فردی اهل ویلامونتز باشد. اما هنوز در این مورد تصمیمی گرفته نشده‌است. از مانیل تلگرامی دریافت کردیم مونجی ازراه جنوب عازم شده است آن‌ها یک شبکهٔ تماس برقرارکرده‌اند اما من ازاین جریان راضی نیستم زیرا به‌روشنی نشان می‌دهد که مونجی مورد اعتماد دوستانش نیست. اگر به‌دیدار مونجی رفته باشند از لاپاز در ساعت یک بامداد پیامی خواهند فرستاد.