زمان از دست نرفته بود: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(تایپ شد.)
سطر ۲: سطر ۲:
 
[[Image:11-026.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۱ صفحه ۲۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۱ صفحه ۲۶]]
 
[[Image:11-026.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۱ صفحه ۲۶|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۱ صفحه ۲۶]]
  
{{در حال ویرایش}}
+
{{بازنگری}}
  
 
[[رده:پابلو نرودا]]
 
[[رده:پابلو نرودا]]
 
[[رده:شعر]]
 
[[رده:شعر]]
 
[[رده:کتاب جمعه ۱۱]]
 
[[رده:کتاب جمعه ۱۱]]
 +
 +
(آخرین شعر نرودا)
 +
 +
خوش خیالی بیهوده است
 +
 +
چیزی جز دریافت‌هائی تلخ به‌جا نمانده است
 +
 +
حدودی برای محاسبه نیست
 +
 +
محاسبهٔ آنچه نباید بر سر ما آید
 +
 +
چیزی وسوسه‌گر که در گوش‌هامان زمزمه می‌کند
 +
 +
بی‌آن که بتوانیم حساب کنیم
 +
 +
آن چه را که اندک اندک از دست می‌دهیم.
 +
 +
 +
از دست می‌دهیم، حتی زندگی‌مان را
 +
 +
چنین است تجربه زندگی و مرگ
 +
 +
این همه یک روزه و زودگذر نیست
 +
 +
مداوم است و گریزناپذیر
 +
 +
این زندگی جاری است
 +
 +
سکوتی که همه چیزی در آن سرنگون می‌شود
 +
 +
که در آن سرنگون می‌شویم و پایان می‌یابیم.
 +
 +
دریغا! آن چه همین دمِ نزدیک گذشت
 +
 +
و نتوانسته بودیم تمیزش دهیم
 +
 +
آنچه وجودش محال می‌نمود
 +
 +
و با این همه اتفاق افتاد
 +
 +
 +
این همه، آوای تپش بال‌ها بود
 +
 +
گرد بر گردِ کوهستان اندوه
 +
 +
و این همه چرخ‌ها
 +
 +
جادهٔ سرنوشت را درهم کوبید
 +
 +
و دیگر چیزی برای از دست دادن باقی نماند
 +
 +
 +
و زاری‌ها درهم شکستند.

نسخهٔ ‏۶ آوریل ۲۰۱۱، ساعت ۲۰:۳۹

کتاب جمعه سال اول شماره ۱۱ صفحه ۲۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۱ صفحه ۲۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۱ صفحه ۲۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۱ صفحه ۲۶

(آخرین شعر نرودا)

خوش خیالی بیهوده است

چیزی جز دریافت‌هائی تلخ به‌جا نمانده است

حدودی برای محاسبه نیست

محاسبهٔ آنچه نباید بر سر ما آید

چیزی وسوسه‌گر که در گوش‌هامان زمزمه می‌کند

بی‌آن که بتوانیم حساب کنیم

آن چه را که اندک اندک از دست می‌دهیم.


از دست می‌دهیم، حتی زندگی‌مان را

چنین است تجربه زندگی و مرگ

این همه یک روزه و زودگذر نیست

مداوم است و گریزناپذیر

این زندگی جاری است

سکوتی که همه چیزی در آن سرنگون می‌شود

که در آن سرنگون می‌شویم و پایان می‌یابیم.

دریغا! آن چه همین دمِ نزدیک گذشت

و نتوانسته بودیم تمیزش دهیم

آنچه وجودش محال می‌نمود

و با این همه اتفاق افتاد


این همه، آوای تپش بال‌ها بود

گرد بر گردِ کوهستان اندوه

و این همه چرخ‌ها

جادهٔ سرنوشت را درهم کوبید

و دیگر چیزی برای از دست دادن باقی نماند


و زاری‌ها درهم شکستند.