رهبران برجسته حزب در میان مردم...: تفاوت بین نسخهها
(تایپ تا پایان صفحهٔ ۶۹.) |
(تایپ صفحهٔ ۷۰.) |
||
سطر ۳۲: | سطر ۳۲: | ||
اما توی دنیا خیلی چیزها هست که به زبان آسان مینماید، و آدم فکرش را که میکند میبیند کردنش کاری ندارد، و فقط وقتی پای عمل به میان میآید، تازه متوجه میشود که بله – کار، کار حضرت فیل است! | اما توی دنیا خیلی چیزها هست که به زبان آسان مینماید، و آدم فکرش را که میکند میبیند کردنش کاری ندارد، و فقط وقتی پای عمل به میان میآید، تازه متوجه میشود که بله – کار، کار حضرت فیل است! | ||
− | این هم یکی از آن کارها بود. بله رفتن بالای کرسی خطابه، و ایراد نطقهای آتشین از روی اوراق ماشینشده و پاک و تمیز، کار سختی نیست، اما... مگر میشود که آدم همین جوری راه بیفتد برود توی «مردم» – با دهاتیها و آدمهای بیسوادی که اسم خودشان | + | این هم یکی از آن کارها بود. بله رفتن بالای کرسی خطابه، و ایراد نطقهای آتشین از روی اوراق ماشینشده و پاک و تمیز، کار سختی نیست، اما... مگر میشود که آدم همین جوری راه بیفتد برود توی «مردم» – با دهاتیها و آدمهای بیسوادی که اسم خودشان را هم بلد نیستند درست تلفظ کنند «تماس» بگیرد و «معضلات امور جهانی» را به «زبان ساده» برای آنها «تحلیل» کند و با «برنامهها و هدفها»ی حزبی «تطبیق» بدهد و وای! وای! مگر همچو چیزی ممکن است؟ |
+ | |||
+ | ماها، معمولاً «دهاتی» را آدم حساب نمیکنیم. وقتی با او طرف میشویم، تو دلمان میگوئیم که: «خوب، ولش هر چی باشه باز بالاخره یارو دهاتیه!» | ||
+ | |||
+ | اما... اما اگر پاش بیفتد، همین «دهاتی» چنان سئوال پیچت میکند، چنان اشتباهاتت را تو صورتت برمیگرداند و چنان سر بزنگاه خرخرهات را میچسبد که مثل خر توی گل بمانی و راه پس و پیشت را گم کنی.... چنان بهجا ازت میپرسد «چرا؟» و چنان بهموقع بهات میگوید که «این حرفها را اون حزب دیگه هم به ما گفته»، که اعتبار و حیثیت هرچه حزب و حزبی است از یک پول سیاه هم بیقیمتتر میشود. | ||
+ | |||
+ | خوب. | ||
+ | |||
+ | با در نظر گرفتن نکات فوق بود که یک هیأت پنج نفری از اعضای کاردان و چیزفهم حزبی، برای تشریح برنامههای حزب و «تماس گرفتن» با دهاتیها و پاسخ گفتن به سؤالهایشان از طرف کمیته مرکزی انتخاب شد. | ||
+ | |||
+ | این هیئت تشکیل شده بود از: یک دکتر اقتصاد، یک پروفسور حقوق، یک متخصص و کارشناس دارائی، یک مهندس کشاورزی و یک دکتر طب که تحصیلات عالی خودش را در آمریکا گذرانده بود. | ||
+ | |||
+ | بله. این است. حالا اگه مردند بیایند سؤال بکنند و جواب بستانند. این پنج نفر رجل روشنفکر حزبی، موضوعی روی دنیا نبود که نتوانند آن را از جنبههای مختلف و بر اساس مرام و برنامه حزب خود، تحلیل و تجزیهاش کنند و به آن جواب بگویند دهاتی که سهل است، بگو برود اربابش را بیاورد! | ||
+ | |||
+ | باری – حزب، به تمام دهات و قصباتی که در آنها شعبه داشت بخشنامهئی فرستاد و اعلام کرد که هیأت بزودی با سلام و صلوات وارد خواهد شد. | ||
+ | |||
+ | این اقدام، اهالی قصبهٔ «م» را نگرفت! میمیها، نسبت به این موضوع ابراز احساساتی نکردند و گفتند: | ||
+ | |||
+ | «- ای بابا! سؤال و جواب دیگه چه صیغهئییه؟ این تخم لق را دیگه کدوم شیر پاک خوردهئی تو دهن اینا شیکونده؟ | ||
+ | |||
+ | مسئول تشکیلات قرقرکنان گفته بود: | ||
+ | |||
نسخهٔ ۳۰ ژوئن ۲۰۲۱، ساعت ۲۲:۲۶
این مقاله در حال تایپ است. اگر میخواهید این مقاله را تایپ یا ویرایش کنید، لطفاً دست نگه دارید تا این پیغام حذف شود. |
عزیز نسین
ترجمه: ثمین باغچهبان – احمد شاملو
اهالی، به انتظار ورود رهبران و سخنگویان حزبی، این پا و آن پا میکردند.
روش این حزب، با روش احزاب دیگر زمین تا آسمان فرق داشت. چون که اینها، ده به ده، قصبه به قصبه، ایالت به ایالت سفر میکردند و از نزدیک با مردم تماس میگرفتند.
رجال، پیش از اینکه مرکز را به عزم سفر تبلیغاتی ترک کنند، یک «جلسه فوقالعاده» تشکیل دادند و بر سر «پارهئی مسائل اساسی» مفصلاً گفتگو کردند.
پختهترینشان گفته بود که: «هممسلکان عزیز! متأسفانه باید به این حقیقت تلخ اعتراف کنیم که تماس مراکز رهبری حزب با مردم، آنطوری نیست که باید باشد... ما به این شهر و آن شهر سفر میکنیم و در میدانها میرویم بالای کرسی خطابه، صدامان را میاندازیم به سرمان و هرچه به ذهنمان رسید بر زبان میآوریم و دیگر هیچ توجهی به این نکته اساسی که شنوندههای ما چیزی از حرفهایمان دستگیرشان میشود یا نه، نداریم... این، یکی از اشتباهات بزرگ ماست، و باعث میشود که میان مردم و مراکز رهبری حزب، تفاهم لازم به وجود نیاید... ما باید از نزدیک با مردم تماس بگیریم و برای صحبت کردن با آنها زبان خودشان را به کار ببریم و هدفهای حزب را به زبان خود آنها برایشان تشریح و تحلیل بکنیم تا بتوانند بفهمند که در صورت به دست آوردن قدرت، چه میخواهیم بکنیم و باصطلاح «برنامه عملیات ما» چه خواهد بود... با زبان ساده، رفقا! با زبان بسیار بسیار ساده باید این مطالب را برای مردم توضیح بدهیم. ما باید از خیلی خیلی نزدیک با محرومیتها و خواستهای جوربهجور مردم آشنائی پیدا کنیم. باید توی آنها گردش کنیم، به حرفها و به درددلهای آنها گوش بدهیم و دردهایشان را آنطور که لازم است بفهمیم و درک کنیم تا در جستوجوی راه چاره این دردها و محرومیتها به اشکال برنخوریم...»
فریاد «صحیح است، صحیح است» و «احسنت احسنت» به آسمان رفت و این عقیده، سخت مورد پسند افتاد. هیچکس مخالف نبود و همه، با اکثریت آراء، مطالب سخنران را تأیید کردند و قرار شد که از آن به بعد، سخنگویان و مبلغین حزبی، به جای رفتن بالای کرسی خطابه و ایراد نطقهای «زیبا» و «ادبی» بروند قاطی مردم، از نزدیک با آنها تماس بگیرند، به حرف دانهدانهشان گوش بدهند و به یکی یکی سؤالهایشان جواب بگویند، با دردهای آنها خوب آشنا بشوند و هدفها و برنامههای حزبی را حسابی برایشان تشریح کنند تا خوب «ملکهشان» بشود و نقطه تاریکی برایشان باقی نماند.
اما...
اما توی دنیا خیلی چیزها هست که به زبان آسان مینماید، و آدم فکرش را که میکند میبیند کردنش کاری ندارد، و فقط وقتی پای عمل به میان میآید، تازه متوجه میشود که بله – کار، کار حضرت فیل است!
این هم یکی از آن کارها بود. بله رفتن بالای کرسی خطابه، و ایراد نطقهای آتشین از روی اوراق ماشینشده و پاک و تمیز، کار سختی نیست، اما... مگر میشود که آدم همین جوری راه بیفتد برود توی «مردم» – با دهاتیها و آدمهای بیسوادی که اسم خودشان را هم بلد نیستند درست تلفظ کنند «تماس» بگیرد و «معضلات امور جهانی» را به «زبان ساده» برای آنها «تحلیل» کند و با «برنامهها و هدفها»ی حزبی «تطبیق» بدهد و وای! وای! مگر همچو چیزی ممکن است؟
ماها، معمولاً «دهاتی» را آدم حساب نمیکنیم. وقتی با او طرف میشویم، تو دلمان میگوئیم که: «خوب، ولش هر چی باشه باز بالاخره یارو دهاتیه!»
اما... اما اگر پاش بیفتد، همین «دهاتی» چنان سئوال پیچت میکند، چنان اشتباهاتت را تو صورتت برمیگرداند و چنان سر بزنگاه خرخرهات را میچسبد که مثل خر توی گل بمانی و راه پس و پیشت را گم کنی.... چنان بهجا ازت میپرسد «چرا؟» و چنان بهموقع بهات میگوید که «این حرفها را اون حزب دیگه هم به ما گفته»، که اعتبار و حیثیت هرچه حزب و حزبی است از یک پول سیاه هم بیقیمتتر میشود.
خوب.
با در نظر گرفتن نکات فوق بود که یک هیأت پنج نفری از اعضای کاردان و چیزفهم حزبی، برای تشریح برنامههای حزب و «تماس گرفتن» با دهاتیها و پاسخ گفتن به سؤالهایشان از طرف کمیته مرکزی انتخاب شد.
این هیئت تشکیل شده بود از: یک دکتر اقتصاد، یک پروفسور حقوق، یک متخصص و کارشناس دارائی، یک مهندس کشاورزی و یک دکتر طب که تحصیلات عالی خودش را در آمریکا گذرانده بود.
بله. این است. حالا اگه مردند بیایند سؤال بکنند و جواب بستانند. این پنج نفر رجل روشنفکر حزبی، موضوعی روی دنیا نبود که نتوانند آن را از جنبههای مختلف و بر اساس مرام و برنامه حزب خود، تحلیل و تجزیهاش کنند و به آن جواب بگویند دهاتی که سهل است، بگو برود اربابش را بیاورد!
باری – حزب، به تمام دهات و قصباتی که در آنها شعبه داشت بخشنامهئی فرستاد و اعلام کرد که هیأت بزودی با سلام و صلوات وارد خواهد شد.
این اقدام، اهالی قصبهٔ «م» را نگرفت! میمیها، نسبت به این موضوع ابراز احساساتی نکردند و گفتند:
«- ای بابا! سؤال و جواب دیگه چه صیغهئییه؟ این تخم لق را دیگه کدوم شیر پاک خوردهئی تو دهن اینا شیکونده؟
مسئول تشکیلات قرقرکنان گفته بود: