بیگانه‌ئی در دهکده: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحهٔ ۱۳.)
سطر ۱۵۱: سطر ۱۵۱:
 
کشیش آدولف بارها واقعاً با خود شیطان روبرو شده و با او دست و پنجه نرم کرده بود. یعنی اینطور شایع بود. خود پدر روحانی چنین می‌گفت. او هرگز این قبیل اتفاقات را که برایش پیش می‌آمد پنهان نمی‌داشت، بلکه فوراً برای مردم نقل می‌کرد. برای صحت قول او هم لااقل در یک مورد دلیل وجود داشت؛ زیرا در آن مورد وی با دشمن حرفش شده و بطریش را به سوی او پرتاب کرده بود؛ و روی دیوار اطاق کارش لکهٔ سرخ‌رنگی وجود داشت که در آنجا بطری به دیوار اصابت کرده و شکسته بود.
 
کشیش آدولف بارها واقعاً با خود شیطان روبرو شده و با او دست و پنجه نرم کرده بود. یعنی اینطور شایع بود. خود پدر روحانی چنین می‌گفت. او هرگز این قبیل اتفاقات را که برایش پیش می‌آمد پنهان نمی‌داشت، بلکه فوراً برای مردم نقل می‌کرد. برای صحت قول او هم لااقل در یک مورد دلیل وجود داشت؛ زیرا در آن مورد وی با دشمن حرفش شده و بطریش را به سوی او پرتاب کرده بود؛ و روی دیوار اطاق کارش لکهٔ سرخ‌رنگی وجود داشت که در آنجا بطری به دیوار اصابت کرده و شکسته بود.
  
اما آن کسی که بیشتر دوستش می‌داشتیم و دلمان برایش می‌سوخت پدر روحانی پطر بود. بعضی او را متهم می‌کردند که ضمن صحبت با این و آن گفته است که خدا خیر محض است و سرانجام راهی برای نجات فرزندان مستمندش که همان ابناء بشر باشند، پیدا خواهد کرد. البته این حرف، حرف بسیار وحشتناکی بود، اما هیچ دلیل قاطعی وجود نداشت که کشیش پطر چنین حرفی زده باشد؛ چنین سخنی ازو انتظار هم نمی‌رفت، چون او همیشه آدم خوب و مهربان و راستگویی بود. اتهامش این نبود که این حرف را پشت میز خطابه، جایی که همه می‌توانستند بشنوند، زده است؛ بلکه می‌گفتند بیرون از محیط کلیسا ضمن صحبت از دهانش پریده است، و البته جعل این موضوع از ناحیهٔ دشمنان کار سهل و ساده‌ای
+
اما آن کسی که بیشتر دوستش می‌داشتیم و دلمان برایش می‌سوخت پدر روحانی پطر بود. بعضی او را متهم می‌کردند که ضمن صحبت با این و آن گفته است که خدا خیر محض است و سرانجام راهی برای نجات فرزندان مستمندش که همان ابناء بشر باشند، پیدا خواهد کرد. البته این حرف، حرف بسیار وحشتناکی بود، اما هیچ دلیل قاطعی وجود نداشت که کشیش پطر چنین حرفی زده باشد؛ چنین سخنی ازو انتظار هم نمی‌رفت، چون او همیشه آدم خوب و مهربان و راستگویی بود. اتهامش این نبود که این حرف را پشت میز خطابه، جایی که همه می‌توانستند بشنوند، زده است؛ بلکه می‌گفتند بیرون از محیط کلیسا ضمن صحبت از دهانش پریده است، و البته جعل این موضوع از ناحیهٔ دشمنان کار سهل و ساده‌ای بود. کشیش پطر یک دشمن داشت که خیلی نیرومند بود. این دشمن همان ستاره‌شناسی بود که در برج ویرانهٔ قدیمی بالای دره زندگی می‌کرد و شب‌ها به مطالعهٔ و رصد ستارگان می‌پرداخت. همه می‌دانستند که او می‌تواند جنگ و قحطی را پیشگویی کند. هرچند این کار چندان دشوار هم نبود، چون همیشه در یک گوشهٔ دنیا جنگ و قحطی وجود داشت. اما این ستاره‌شناس در عین حال می‌توانست از روی حرکات کواکب زندگانی اشخاص را در کتاب بزرگی که داشت بخواند و اموال گمشده را پیدا کند و غیر از کشیش پطر همهٔ مردم دهکده ازو حساب می‌بردند. هنگامی که ستاره‌شناس با کلاه بوقی دراز و جبهٔ گشادی که به نقش ستارگان مزین بود، کتاب بزرگش را زیر بغل و عصایی را که می‌گفتند قدرت جادویی دارد در دست گرفته در کوچه‌های دهکده ظاهر می‌شد، حتی کشیش آدولف نیز درست و حسابی به او احترام می‌گذاشت. می‌گفتند که خود اسقف هم گاهی به حرفهای ستاره‌شناس گوش می‌دهد، زیرا این آدم علاوه بر مطالعهٔ کواکب و پیشگویی به تدین و تقدس هم تظاهر بسیار می‌کرد و البته این امر در اسقف خیلی مؤثر می‌افتاد.
 +
 
 +
اما کشیش پطر برای ستاره‌شناس تره هم خرد نمی‌کرد، بلکه او را علناً به عنوان یک نفر کلاش کلاهبردار محکوم می‌ساخت. می‌گفت که این آدم حقه‌بازی است که هیچ نوع علم و دانشی که به پشیزی بیرزد در چنته ندارد و جز قوای یک انسان عادی - و حتی پست - هیچ قوه‌ای در ید اختیارش نیست. این امر طبعاً باعث می‌شد که ستاره‌شناس از پدر روحانی پطر متنفر و خواهان خانه خرابی او باشد. و ما همه بر این عقیده بودیم که جاعل آن حرف کذایی از قول کشیش پطر همین ستاره‌شناس بوده و نیز همو آنرا به گوش اسقف رسانده است. گفته بودند که کشیش پطر این حرف را به برادرزاده‌اش مارگت{{نشان|۲}} زده است؛ و هرچند مارگت منکر شد و از پیشگاه اسقف استدعا کرد که گفته ستاره‌شناس را باور نکند و عمویش را از ورطهٔ فقر و رسوایی نجات دهد، معهذا اسقف حاضر به قبول او نشد، و کشیش پطر را مدت نامحدودی از منصبش معلق ساخت. چیزی که بود، دیگر به صرف شهادت یک نفر تک و تنها او را تکفیر نکرد. اکنون دو سال بود که پدر روحانی پطر از منصب خود منفصل شده و کشیش آدولف جای او را گرفته بود.
 +
 
 +
این سالها بر آن کشیش پیر و مارگت سخت گذشته بود. آنها سابقاً مورد علاقهٔ خاص مردم بودند، ولی البته از وقتی که مورد
 +
 
 +
 
  
  
سطر ۱۵۸: سطر ۱۶۴:
  
 
# {{پاورقی|۱}}Eseldorf
 
# {{پاورقی|۱}}Eseldorf
 +
# {{پاورقی|۲}}Marget

نسخهٔ ‏۲۰ ژوئن ۲۰۱۲، ساعت ۰۷:۲۲

کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۷
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۷
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۹
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۹
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۰
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۰
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۱
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۱
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۲
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۲
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۳
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۳
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۴
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۴
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۵
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۵
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۶
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۶
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۷
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۷
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۸
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۸
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۹
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۹
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۲۰
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۲۰
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۲۱
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۲۱
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۲۲
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۲۲
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۲۳
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۲۳
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۲۴
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۲۴
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۲۵
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۲۵
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۲۶
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۲۶
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۲۷
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۲۷
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۲۸
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۲۸
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۲۹
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۲۹
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۳۰
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۳۰
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۳۱
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۳۱
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۳۲
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۳۲
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۳۳
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۳۳
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۳۴
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۳۴
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۳۵
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۳۵
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۳۶
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۳۶
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۳۷
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۳۷
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۳۸
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۳۸
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۳۹
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۳۹
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۴۰
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۴۰
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۴۱
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۴۱
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۴۲
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۴۲
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۴۳
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۴۳
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۴۴
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۴۴
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۴۵
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۴۵
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۴۶
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۴۶
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۴۷
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۴۷
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۴۸
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۴۸
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۴۹
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۴۹
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۵۰
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۵۰
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۵۱
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۵۱
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۵۲
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۵۲
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۵۳
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۵۳
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۵۴
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۵۴
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۵۵
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۵۵
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۵۶
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۵۶
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۵۷
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۵۷
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۵۸
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۵۸
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۵۹
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۵۹
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۶۰
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۶۰
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۶۱
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۶۱
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۶۲
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۶۲
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۶۳
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۶۳
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۶۴
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۶۴
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۶۵
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۶۵
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۶۶
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۶۶
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۶۷
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۶۷
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۶۸
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۶۸
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۶۹
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۶۹
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۷۰
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۷۰
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۷۱
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۷۱
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۷۲
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۷۲
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۷۳
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۷۳
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۷۴
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۷۴
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۷۵
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۷۵
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۷۶
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۷۶
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۷۷
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۷۷
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۷۸
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۷۸
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۷۹
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۷۹
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۸۰
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۸۰
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۸۱
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۸۱
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۸۲
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۸۲
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۸۳
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۸۳
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۸۴
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۸۴
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۸۵
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۸۵
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۸۶
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۸۶
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۸۷
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۸۷
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۸۸
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۸۸
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۸۹
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۸۹
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۹۰
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۹۰
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۹۱
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۹۱
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۹۲
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۹۲
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۹۳
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۹۳
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۹۴
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۹۴
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۹۵
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۹۵
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۹۶
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۹۶
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۹۷
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۹۷
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۹۸
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۹۸
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۹۹
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۹۹
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۰۰
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۰۰
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۰۱
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۰۱
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۰۲
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۰۲
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۰۳
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۰۳
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۰۴
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۰۴
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۰۵
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۰۵
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۰۶
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۰۶
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۰۷
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۰۷
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۰۸
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۰۸
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۰۹
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۰۹
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۱۰
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۱۰
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۱۱
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۱۱
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۱۲
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۱۲
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۱۳
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۱۳
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۱۴
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۱۴
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۱۵
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۱۵
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۱۶
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۱۶
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۱۷
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۱۷
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۱۸
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۱۸
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۱۹
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۱۹
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۲۰
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۲۰
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۲۱
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۲۱
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۲۲
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۲۲
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۲۳
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۲۳
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۲۴
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۲۴
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۲۵
کتاب هفته شماره ۳ صفحه ۱۲۵



مارک تواین
نویسندهٔ امریکائی

ترجمه:
نجف دریابندری

تصویرها از:
مرتضا ممیز


۱

زمستان سال ۱۵۹۰ بود. جهان و جهانیان در خواب غفلت فرو رفته بود، قرون وسطی هنوز در آن سرزمین ادامه داشت و آنطور که معلوم می‌شد خیال داشت تا ابدالدهر نیز ادامه یابد. بعضی حتی عقربهٔ زمان را قرنها به عقب برمی‌گرداندند؛ می‌گفتند که اگر وضع فکری و روحی مردم را ملاک قضاوت قرار دهیم اطریش هنوز در «عصر اعتقاد» زیست می‌کند. البته غرض از این سخن تعریف بود نه بدگویی، و مردم نیز این گفته را همانطور که منظور آنها بود تلقی می‌کردند و همهٔ ما از این تعریف به خود می‌بالیدیم.

من، هرچند پسربچه‌ای بیش نبودم، این موضوع و همچنین لذتی را که از آن می‌بردم خوب بیاد می‌آورم.

آری، اطریش فرسنگها دور از جهان و جهانیان در خواب غفلت فرو رفته بود و دهکدهٔ ما نیز چون در قلب اطریش قرار داشت، درست در قلب آن خواب به سر می‌برد. این دهکده در جای پرت و خلوتی که هیچ خبری از دنیا و مافیها سکوت تپه‌ها و جنگلهای اطراف آن را به هم نمی‌زد، با رضایت خاطر و خرسندی تمام و در صلح و صفای محض مشغول چرت زدن بود. رودخانهٔ آرامی از جلو آن می‌گذشت که سطح آن به نقوش ابرها و انعکاس شکل کشتیها و قایقها مزین بود. پشت آن سربالایی پردرختی بود که تا پای پرتگاه بلندی ادامه می‌یافت. بر فراز آن پرتگاه قلعهٔ بزرگی چهره درهم کشیده بود که برج و باروهای طویل آن گویی زرهی از شاخ و برگ مو، به تن داشتند. آن سوی رودخانه، یک فرسنگ به طرف چپ، تپه‌های پرفراز و نشیب پوشیده از جنگل قرار داشت. تنگه‌های پرپیچ و خمی که هرگز نور آفتاب بدانجا نفوذ نمی‌کرد، این تپه‌ها را از یکدیگر جدا می‌کرد. در طرف راست پرتگاهی بود مشرف بر رودخانه و بین این پرتگاه و تپه‌ساری که هم اکنون گفتیم، جلگهٔ وسیعی واقع بود که در آن، جابه‌جا، خانه‌های محقری لابلای باغهای میوه و درختهای سایه‌دار خود را جا کرده بودند.

تمام این ناحیه و تا فرسنگها اطراف آن ملک آباء و اجدادی شاهزاده‌ای بود که نوکرانش همیشه قلعهٔ او را به بهترین وجهی مهیای اقامت نگهداری می‌کردند؛ اما نه خود شاهزاده و نه خانواده‌اش بیش از پنج سال یک بار سری به آن قلعه نمی‌زدند. لیکن هرگاه پیدایشان می‌شد مثل این بود که مالک‌الرقاب سراسر ملک جهان نزول اجلال فرموده و همهٔ شکوه و جلال ممالک تحت فرمانش را با خود آورده است. و هنگامی که شاهزاده و کسانش آنجا را ترک می‌گفتند، پشت سرشان چنان سکوت و آرامشی برقرار می‌شد که گویی پس از یک شب عیش و نوش خواب عمیقی به آن سرزمین دست داده است.

دهکدهٔ ازل‌دورف[۱] برای بچه‌ها بهشت بود. درس و مکتب زیاد مزاحم اوقات ما نمی‌شد. هدف عمده از تربیت ما این بود که مسیحیان خوبی بار بیاییم و بیش از هر چیز به حضرت مریم و کلیسا و قدیسین حرمت بگذاریم. از اینها که بگذریم دیگر کسی از ما نمی‌خواست که چندان چیزی بدانیم. و حقیقت اینکه اجازه‌اش را هم نداشتیم. علم و دانش به مزاج مردم عوام سازگار نبود و ممکن بود آنها را از نصیب و قسمت خداوندی ناراضی سازد، و خداوند هم کسی نبود که نارضائی از مشیت خود را تحمل کند. ما دو کشیش داشتیم یکی از این دو، یعنی پدر روحانی آدولف، کشیش بسیار مؤمن و مقدس و زحمت‌کشی بود که مردم خیلی ملاحظه‌اش را داشتند.

شاید در گذشته کشیش‌هایی هم وجود داشته‌اند که از پاره‌ای جهات از کشیش آدولف بهتر بوده‌اند، اما در جامعهٔ ما هرگز کشیشی وجود نداشته که عزت و احترامش بیش از او بوده باشد. علت این بود که این کشیش مطلقاً ترس و باکی از شیطان نداشت. در میان مسیحیانی که من تا کنون دیده‌ام، او تنها فردی بود که آنچه گفتم در حقش صدق می‌کرد. به همین جهت مردم ازو وحشت داشتند؛ زیرا می‌پنداشتند که این آدم باید یک چیز خارق‌العاده داشته باشد، وگرنه نمی‌توانست این‌قدر جسور و به اعمال خود مطمئن باشد. مردم همه با شیطان سخت مخالف بودند، اما نام او را به‌احترام می‌بردند، و با سبکی و جسارت ازو یاد نمی‌کردند؛ حال آنکه کشیش آدولف شیوه‌اش بکلی با دیگران متفاوت بود. او هر دشنام و ناسزایی که بر زبانش جاری می‌شد به شیطان نثار می‌کرد و از شنیدن آن لرزه بر اندام مردم می‌افتاد. حتی غالباً اتفاق می‌افتاد که او با خشم و ریشخند از شیطان اسم می‌برد. در این طور مواقع، مردم بر سینهٔ خود صلیب می‌کشیدند و به سرعت ازو دور می‌شدند، مبادا واقعهٔ ترسناکی رخ نماید.

کشیش آدولف بارها واقعاً با خود شیطان روبرو شده و با او دست و پنجه نرم کرده بود. یعنی اینطور شایع بود. خود پدر روحانی چنین می‌گفت. او هرگز این قبیل اتفاقات را که برایش پیش می‌آمد پنهان نمی‌داشت، بلکه فوراً برای مردم نقل می‌کرد. برای صحت قول او هم لااقل در یک مورد دلیل وجود داشت؛ زیرا در آن مورد وی با دشمن حرفش شده و بطریش را به سوی او پرتاب کرده بود؛ و روی دیوار اطاق کارش لکهٔ سرخ‌رنگی وجود داشت که در آنجا بطری به دیوار اصابت کرده و شکسته بود.

اما آن کسی که بیشتر دوستش می‌داشتیم و دلمان برایش می‌سوخت پدر روحانی پطر بود. بعضی او را متهم می‌کردند که ضمن صحبت با این و آن گفته است که خدا خیر محض است و سرانجام راهی برای نجات فرزندان مستمندش که همان ابناء بشر باشند، پیدا خواهد کرد. البته این حرف، حرف بسیار وحشتناکی بود، اما هیچ دلیل قاطعی وجود نداشت که کشیش پطر چنین حرفی زده باشد؛ چنین سخنی ازو انتظار هم نمی‌رفت، چون او همیشه آدم خوب و مهربان و راستگویی بود. اتهامش این نبود که این حرف را پشت میز خطابه، جایی که همه می‌توانستند بشنوند، زده است؛ بلکه می‌گفتند بیرون از محیط کلیسا ضمن صحبت از دهانش پریده است، و البته جعل این موضوع از ناحیهٔ دشمنان کار سهل و ساده‌ای بود. کشیش پطر یک دشمن داشت که خیلی نیرومند بود. این دشمن همان ستاره‌شناسی بود که در برج ویرانهٔ قدیمی بالای دره زندگی می‌کرد و شب‌ها به مطالعهٔ و رصد ستارگان می‌پرداخت. همه می‌دانستند که او می‌تواند جنگ و قحطی را پیشگویی کند. هرچند این کار چندان دشوار هم نبود، چون همیشه در یک گوشهٔ دنیا جنگ و قحطی وجود داشت. اما این ستاره‌شناس در عین حال می‌توانست از روی حرکات کواکب زندگانی اشخاص را در کتاب بزرگی که داشت بخواند و اموال گمشده را پیدا کند و غیر از کشیش پطر همهٔ مردم دهکده ازو حساب می‌بردند. هنگامی که ستاره‌شناس با کلاه بوقی دراز و جبهٔ گشادی که به نقش ستارگان مزین بود، کتاب بزرگش را زیر بغل و عصایی را که می‌گفتند قدرت جادویی دارد در دست گرفته در کوچه‌های دهکده ظاهر می‌شد، حتی کشیش آدولف نیز درست و حسابی به او احترام می‌گذاشت. می‌گفتند که خود اسقف هم گاهی به حرفهای ستاره‌شناس گوش می‌دهد، زیرا این آدم علاوه بر مطالعهٔ کواکب و پیشگویی به تدین و تقدس هم تظاهر بسیار می‌کرد و البته این امر در اسقف خیلی مؤثر می‌افتاد.

اما کشیش پطر برای ستاره‌شناس تره هم خرد نمی‌کرد، بلکه او را علناً به عنوان یک نفر کلاش کلاهبردار محکوم می‌ساخت. می‌گفت که این آدم حقه‌بازی است که هیچ نوع علم و دانشی که به پشیزی بیرزد در چنته ندارد و جز قوای یک انسان عادی - و حتی پست - هیچ قوه‌ای در ید اختیارش نیست. این امر طبعاً باعث می‌شد که ستاره‌شناس از پدر روحانی پطر متنفر و خواهان خانه خرابی او باشد. و ما همه بر این عقیده بودیم که جاعل آن حرف کذایی از قول کشیش پطر همین ستاره‌شناس بوده و نیز همو آنرا به گوش اسقف رسانده است. گفته بودند که کشیش پطر این حرف را به برادرزاده‌اش مارگت[۲] زده است؛ و هرچند مارگت منکر شد و از پیشگاه اسقف استدعا کرد که گفته ستاره‌شناس را باور نکند و عمویش را از ورطهٔ فقر و رسوایی نجات دهد، معهذا اسقف حاضر به قبول او نشد، و کشیش پطر را مدت نامحدودی از منصبش معلق ساخت. چیزی که بود، دیگر به صرف شهادت یک نفر تک و تنها او را تکفیر نکرد. اکنون دو سال بود که پدر روحانی پطر از منصب خود منفصل شده و کشیش آدولف جای او را گرفته بود.

این سالها بر آن کشیش پیر و مارگت سخت گذشته بود. آنها سابقاً مورد علاقهٔ خاص مردم بودند، ولی البته از وقتی که مورد



پاورقی‌ها

  1. ^ Eseldorf
  2. ^ Marget