دیدگاه‌های شولوخُف دربارهٔ: ادبیات و زندگی، نوشتهٔ خلاق و نقد ادبی: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز
(صفحهٔ ۵۳.)
سطر ۳۴: سطر ۳۴:
 
زندگی از دیدگاه شولوخُف، سرچشمهٔ زاینده و پایان‌ناپذیر آفرینش و خلاقیت هنری است؛ و شولوخُف خود حتی برای یک لحظه نیز نمی‌تواند کارش را بدون تماس و رابطهٔ مداوم با مردم، مردمی که بعدها در آثارش تجلّی می‌کنند، تصور کند. همین جا اشاره کنیم که برای شولوخُف در این راه هیچ اجبار و تحمیلی در میان نیست: این ارتباط، یعنی رابطهٔ زندگی و مردم، برای شولوخُف یک نیاز درونی است و نه امری تحمیلی که وظیفهٔ اجتماعیش آن را ایجاب کند.
 
زندگی از دیدگاه شولوخُف، سرچشمهٔ زاینده و پایان‌ناپذیر آفرینش و خلاقیت هنری است؛ و شولوخُف خود حتی برای یک لحظه نیز نمی‌تواند کارش را بدون تماس و رابطهٔ مداوم با مردم، مردمی که بعدها در آثارش تجلّی می‌کنند، تصور کند. همین جا اشاره کنیم که برای شولوخُف در این راه هیچ اجبار و تحمیلی در میان نیست: این ارتباط، یعنی رابطهٔ زندگی و مردم، برای شولوخُف یک نیاز درونی است و نه امری تحمیلی که وظیفهٔ اجتماعیش آن را ایجاب کند.
  
شولوخُف همیشه و در همه حال با زندگی و مردم تماس و ارتباط دارد: خواه هنگامی که می‌نویسد، و خواه هنگامی که به‌اردوگاه یک کالخوز سفر می‌کند و شبهنگام با رانندگان تراکتور، کنار آتش اردوگاه‌شان، به‌حرف می‌نشیند. خواه هنگامی که در خیابان به‌یک آشنای قدیمی برمی‌خورد و سر سخن را با او باز می‌کند، و خواه هنگامی که به‌ماهیگیری یا شکار می‌رود، همه جا و در همه حال مردم در اندیشهٔ او حضور دارند. شولوخُف هر جا که باشد همواره با مردم و در میان مردمی است که شیفته‌وار دوست‌شان دارد و دوستش دارند. مردم همیشه و در همه حال در نظر او رسمیت دارند. این دوست
+
شولوخُف همیشه و در همه حال با زندگی و مردم تماس و ارتباط دارد: خواه هنگامی که می‌نویسد، و خواه هنگامی که به‌اردوگاه یک کالخوز سفر می‌کند و شبهنگام با رانندگان تراکتور، کنار آتش اردوگاه‌شان، به‌حرف می‌نشیند. خواه هنگامی که در خیابان به‌یک آشنای قدیمی برمی‌خورد و سر سخن را با او باز می‌کند، و خواه هنگامی که به‌ماهیگیری یا شکار می‌رود، همه جا و در همه حال مردم در اندیشهٔ او حضور دارند. شولوخُف هر جا که باشد همواره با مردم و در میان مردمی است که شیفته‌وار دوست‌شان دارد و دوستش دارند. مردم همیشه و در همه حال در نظر او رسمیت دارند. این دوست داشتن و این در میان مردم بودن نه به‌خاطر آن است که شولوخُف روزی از آن‌ها سخن خواهد گفت، بلکه به‌خاطر حقیقت و اصالت زندگی‌شان، آرمان‌ها و امیدهای‌شان، رؤیاها و آرزوهای‌شان و غم‌ها و شادی‌های آن‌ها است.
 +
 
 +
همین ویژگی‌ها است که به‌آثار شولوخُف لحن خاصی می‌بخشد و آثارش را از دیگران متمایز می‌کند. لحن آثار شولوخُف محبت و عشقی فرزندوار و صادقانه را با خردی پدرانه درهم می‌آمیزد و از پیوند این دو احساسی می‌آفریند که سال‌ها است آزمون خود را داده و سربلند درآمده است.
 +
 
 +
از این رو است که شولوخُف همواره بر این نکته تأکید می‌ورزد که ممکن نیست نویسنده بتواند بدون برخورد روزمره و مداوم با مردم، آثاری ارزشمند که از خون زندگی برخوردار باشد بیافریند.
 +
 
 +
شولوخُف به‌چند نویسندهٔ دانمارکی و گرجی، که در '''وشنسکایا''' میهمانش بودند، می‌گوید: «شاید میهمانان من تصور کنند که با این همه آدمی که مدام اینجا رفت و آمد می‌کنند و من به‌عنوان یک نمایندهٔ رسمی وظیفه دارم با آنان دیدار کنم، دیگر وقتی برای کار اصلی من یعنی نوشتن، باقی نمی‌ماند. البته این دیدارها وقت زیادی می‌گیرد، اما اگر من گوشه‌نشینی اختیار کنم و در برج عاجم بنشینم؛ اگر خود را به‌انزوا تبعید کنم و در زیر محفظهٔ شیشه‌ئی مخفی شوم، آنگاه قهرمانان آثار من نیز موجوداتی شیشه‌ئی، بی‌روح و باسمه‌ئی خواهند شد؛ یعنی موجوداتی پلاستیکی و بی‌خون، و نه مردان و زنانی واقعی، با گوشت و خون واقعی که همواره در متن واقعیت حضور دارند و حرکت می‌کنند.»{{نشان|۲}}
 +
 
 +
از نظر شولوخُف، رابطهٔ میان زندگی و ادبیات، قبل از هر چیز ارتباط میان '''نویسنده''' و '''زندگی''' است.
 +
 
 +
یکی از بنیادی‌ترین '''اصول زیبائی‌شناسی شولوخُف''' این است: '''چون مردم زیستن و در میان مردم زیستن؛''' و این اصلی است که او همواره بر ارزش و اهمیت ویژهٔ آن تأکید می‌ورزد.
 +
 
 +
نویسنده نمی‌تواند – و نباید – چون '''میهمان''' مردمی باشد که دربارهٔ آنان می‌نویسد و یا قصد نوشتن دارد. شناخت اصیل و درست از زندگی، که تصور هنر هرگز بدون آن ممکن نیست، از تجربه‌های مشترک نویسنده و مردم حاصل
  
  
سطر ۴۱: سطر ۵۳:
  
 
# {{پاورقی|۱}}Literatura i zhizn
 
# {{پاورقی|۱}}Literatura i zhizn
 +
# {{پاورقی|۲}}{{چپ به راست}} V. Kosov, “At Michail Sholokhov's House,” Literatura i zhizn, Sep. 24, 1961.‎ {{پایان چپ به راست}}
  
  
 
[[رده:کتاب جمعه]]
 
[[رده:کتاب جمعه]]
 
[[رده:کتاب جمعه ۱۹]]
 
[[رده:کتاب جمعه ۱۹]]

نسخهٔ ‏۱۶ دسامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۰:۴۵

کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۵۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۵۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۵۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۵۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۵۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۵۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۵۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۵۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۵۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۵۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۵۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۵۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۵۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۵۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۵۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۵۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۵۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۵۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۵۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۵۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۶۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۶۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۶۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۶۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۶۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۶۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۶۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۶۳


نوشتهٔ: ل. یاکیمنکو

ترجمهٔ م. ساغرنیا


نویسندگان بزرگ همیشه میراثی بیش از آثارشان از خود به‌جا می‌گذارند. اینان، هر کدام تصوّر خود را از ماهیت هنر، روان‌شناسی نوشتهٔ خلاق، ساخت هنری و سایر مقولات هنر به‌شیوه‌ئی خاص و متفاوت از دیگران بیان می‌کنند، و بدین ترتیب از طریق برخوردی ویژه با جهان هستی، زیر نهاد و فرضیهٔ هنر را می‌سازند.

هرگز خارج از این مقولات ساخت نظام کلی و کامل مفاهیم زیبائی‌شناسی هنری که از جامعیت برخوردار باشد، امکان‌پذیر نیست. این مفاهیم، شناخت ما را از آثار نویسنده و استعداد و خلاقیت هنری او گسترش می‌بخشد؛ و درک‌مان را از مفهوم و ماهیت هنر غنی‌تر می‌کند.

شولوخُف به‌ندرت، و آن هم با اکراه از فرایند حقیقی نوشتهٔ خلاق سخن می‌گوید. از نظر شولوخُف، این فرایند و پویش تجربه‌ئی است شخصی و خاص هر نویسنده، و از این رو است که او کم‌تر به‌تأکید از آن سخن گفته است. اما در گفته‌های شولوخُف و سخنانی که این جا و آن جا به‌میان آورده است، سخنانی که اغلب هم بحث انگیز بوده است، اشاره‌هائی می‌توان یافت که در آن، با تأکیدی خاص، مسائل و مفاهیم اساسی زیبائی‌شناسی را مورد بحث قرار داده است.

یکی از مهم‌ترین و عمده‌ترین مسائلی که در پایگاه اندیشهٔ شولوخُف همواره جائی ویژه و اهمیتی بسزا داشته است، رابطهٔ میان ادبیات و زندگی است.

شولوخُف در پیامی به‌مناسبت انتشار روزنامهٔ ادبیات و زندگی[۱]، که اوّلین شماره‌اش در ۱۹۵۸ منتشر شد، می‌نویسد: «نام روزنامه خود نشان‌دهندهٔ هدف و شیوه‌ئی است که در پیش دارد. دیگر هنگام آن رسیده است که ادبیات را با زندگی آشتی دهید.»

زندگی از دیدگاه شولوخُف، سرچشمهٔ زاینده و پایان‌ناپذیر آفرینش و خلاقیت هنری است؛ و شولوخُف خود حتی برای یک لحظه نیز نمی‌تواند کارش را بدون تماس و رابطهٔ مداوم با مردم، مردمی که بعدها در آثارش تجلّی می‌کنند، تصور کند. همین جا اشاره کنیم که برای شولوخُف در این راه هیچ اجبار و تحمیلی در میان نیست: این ارتباط، یعنی رابطهٔ زندگی و مردم، برای شولوخُف یک نیاز درونی است و نه امری تحمیلی که وظیفهٔ اجتماعیش آن را ایجاب کند.

شولوخُف همیشه و در همه حال با زندگی و مردم تماس و ارتباط دارد: خواه هنگامی که می‌نویسد، و خواه هنگامی که به‌اردوگاه یک کالخوز سفر می‌کند و شبهنگام با رانندگان تراکتور، کنار آتش اردوگاه‌شان، به‌حرف می‌نشیند. خواه هنگامی که در خیابان به‌یک آشنای قدیمی برمی‌خورد و سر سخن را با او باز می‌کند، و خواه هنگامی که به‌ماهیگیری یا شکار می‌رود، همه جا و در همه حال مردم در اندیشهٔ او حضور دارند. شولوخُف هر جا که باشد همواره با مردم و در میان مردمی است که شیفته‌وار دوست‌شان دارد و دوستش دارند. مردم همیشه و در همه حال در نظر او رسمیت دارند. این دوست داشتن و این در میان مردم بودن نه به‌خاطر آن است که شولوخُف روزی از آن‌ها سخن خواهد گفت، بلکه به‌خاطر حقیقت و اصالت زندگی‌شان، آرمان‌ها و امیدهای‌شان، رؤیاها و آرزوهای‌شان و غم‌ها و شادی‌های آن‌ها است.

همین ویژگی‌ها است که به‌آثار شولوخُف لحن خاصی می‌بخشد و آثارش را از دیگران متمایز می‌کند. لحن آثار شولوخُف محبت و عشقی فرزندوار و صادقانه را با خردی پدرانه درهم می‌آمیزد و از پیوند این دو احساسی می‌آفریند که سال‌ها است آزمون خود را داده و سربلند درآمده است.

از این رو است که شولوخُف همواره بر این نکته تأکید می‌ورزد که ممکن نیست نویسنده بتواند بدون برخورد روزمره و مداوم با مردم، آثاری ارزشمند که از خون زندگی برخوردار باشد بیافریند.

شولوخُف به‌چند نویسندهٔ دانمارکی و گرجی، که در وشنسکایا میهمانش بودند، می‌گوید: «شاید میهمانان من تصور کنند که با این همه آدمی که مدام اینجا رفت و آمد می‌کنند و من به‌عنوان یک نمایندهٔ رسمی وظیفه دارم با آنان دیدار کنم، دیگر وقتی برای کار اصلی من یعنی نوشتن، باقی نمی‌ماند. البته این دیدارها وقت زیادی می‌گیرد، اما اگر من گوشه‌نشینی اختیار کنم و در برج عاجم بنشینم؛ اگر خود را به‌انزوا تبعید کنم و در زیر محفظهٔ شیشه‌ئی مخفی شوم، آنگاه قهرمانان آثار من نیز موجوداتی شیشه‌ئی، بی‌روح و باسمه‌ئی خواهند شد؛ یعنی موجوداتی پلاستیکی و بی‌خون، و نه مردان و زنانی واقعی، با گوشت و خون واقعی که همواره در متن واقعیت حضور دارند و حرکت می‌کنند.»[۲]

از نظر شولوخُف، رابطهٔ میان زندگی و ادبیات، قبل از هر چیز ارتباط میان نویسنده و زندگی است.

یکی از بنیادی‌ترین اصول زیبائی‌شناسی شولوخُف این است: چون مردم زیستن و در میان مردم زیستن؛ و این اصلی است که او همواره بر ارزش و اهمیت ویژهٔ آن تأکید می‌ورزد.

نویسنده نمی‌تواند – و نباید – چون میهمان مردمی باشد که دربارهٔ آنان می‌نویسد و یا قصد نوشتن دارد. شناخت اصیل و درست از زندگی، که تصور هنر هرگز بدون آن ممکن نیست، از تجربه‌های مشترک نویسنده و مردم حاصل


پاورقی‌ها

  1. ^ Literatura i zhizn
  2. ^ 
    V. Kosov, “At Michail Sholokhov's House,” Literatura i zhizn, Sep. 24, 1961.‎