چهار شعر از لئوناردو عالیشان: تفاوت بین نسخهها
جز (ربات: تغییر خودکار متن (-هء +هٔ , -ﻩٴ +هٔ , -ۀ +هٔ , -هٴ +هٔ , -ﻩٔ +هٔ , -هی +هٔ )) |
|||
سطر ۴: | سطر ۴: | ||
[[Image:31-051.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۵۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۵۱]] | [[Image:31-051.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۵۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۵۱]] | ||
− | + | ||
'''چهار شعر از''' | '''چهار شعر از''' | ||
− | لئوناردو عالیشان | + | '''لئوناردو عالیشان''' |
شاعر ایرانی، ساکن یوتا (آمریکا) | شاعر ایرانی، ساکن یوتا (آمریکا) | ||
− | + | ||
+ | ==۱== | ||
'''زمستانی طولانی''' | '''زمستانی طولانی''' | ||
+ | |||
+ | |||
از کشتگاه | از کشتگاه | ||
سطر ۲۱: | سطر ۲۴: | ||
بازمی گردم. | بازمی گردم. | ||
+ | |||
حتّی سگم نیز | حتّی سگم نیز | ||
سطر ۲۶: | سطر ۳۰: | ||
مرا مقصر میداند. | مرا مقصر میداند. | ||
− | + | ||
+ | |||
+ | ==۲== | ||
+ | |||
بچه پولداری که | بچه پولداری که | ||
سطر ۳۴: | سطر ۴۱: | ||
سکّهٔ طلایش را | سکّهٔ طلایش را | ||
− | بهآسمان میفرستد | + | :::بهآسمان میفرستد |
و سقوطش را | و سقوطش را | ||
− | در دستهای صورتی رنگ خود | + | :::در دستهای صورتی رنگ خود |
− | تماشا میکند... | + | ::::تماشا میکند... |
ما میگوئیم | ما میگوئیم | ||
سطر ۴۸: | سطر ۵۵: | ||
و بهخانه باز میگردیم. | و بهخانه باز میگردیم. | ||
− | + | ||
+ | |||
+ | ==۳== | ||
+ | |||
درخت سیبی هست | درخت سیبی هست | ||
سطر ۶۲: | سطر ۷۲: | ||
اگر دهان میگشایم و روی میگردانی | اگر دهان میگشایم و روی میگردانی | ||
− | بگردان، | + | ::::::بگردان، |
اما بهقدمت عشق سوگند | اما بهقدمت عشق سوگند | ||
سطر ۷۲: | سطر ۸۲: | ||
میپوسد | میپوسد | ||
− | آرام آرام... | + | :::آرام آرام... |
+ | |||
+ | |||
+ | |||
+ | ==۴== | ||
− | |||
کودکی خردسال، در دلم | کودکی خردسال، در دلم | ||
− | آواز خواند و خواند | + | ::::::آواز خواند و خواند |
چندان که لبان عنّابش چروکید | چندان که لبان عنّابش چروکید | ||
و صدای سبزش پژمرد. | و صدای سبزش پژمرد. | ||
+ | |||
طنین صدها صدا میگذرد | طنین صدها صدا میگذرد | ||
سطر ۹۰: | سطر ۱۰۴: | ||
چون ارواح پریده رنگ | چون ارواح پریده رنگ | ||
− | با زنگ خاطره، | + | :::::با زنگ خاطره، |
و قناریها | و قناریها | ||
− | خون سرفه میکنند... | + | :::خون سرفه میکنند... |
+ | |||
+ | {{ستاره}} | ||
کودکی خردسال، در دلم | کودکی خردسال، در دلم | ||
− | آواز خواند و خواند | + | :::::آواز خواند و خواند |
و ساکنان تپههای سبز | و ساکنان تپههای سبز | ||
سطر ۱۰۸: | سطر ۱۲۴: | ||
جز ردّ پای سگ گلّه | جز ردّ پای سگ گلّه | ||
− | هیچ نمانده است، | + | :::::هیچ نمانده است، |
و پژواکِ نالهئی | و پژواکِ نالهئی | ||
سطر ۱۱۶: | سطر ۱۳۲: | ||
کودکی خردسال،در دلم | کودکی خردسال،در دلم | ||
− | آواز خواند و خواند | + | :::::آواز خواند و خواند |
و پریان دریائی در سکوت | و پریان دریائی در سکوت | ||
− | گوش فرا دادند | + | :::::گوش فرا دادند |
ماهیان گوشتخوار | ماهیان گوشتخوار | ||
سطر ۱۲۸: | سطر ۱۴۴: | ||
از استخوان و فلس و گیسوان نرم | از استخوان و فلس و گیسوان نرم | ||
− | میگذرند. | + | ::::::میگذرند. |
جزایر | جزایر | ||
− | متروکند | + | :::متروکند |
و مرگ میوههای استوائی | و مرگ میوههای استوائی | ||
بر شاخههاست... | بر شاخههاست... | ||
+ | |||
+ | {{تک ستاره}}{{تک ستاره}}{{تک ستاره}} | ||
کودکی خردسال، در دلم | کودکی خردسال، در دلم | ||
− | آواز خواند و خواند | + | :::::آواز خواند و خواند |
و نوازش نسیمی | و نوازش نسیمی | ||
− | بر چهرهٔ من گذشت. | + | ::::بر چهرهٔ من گذشت. |
بادها را میخوانند | بادها را میخوانند | ||
− | پنجرههای شکسته | + | ::::پنجرههای شکسته |
بهدالانها و تپهها | بهدالانها و تپهها | ||
سطر ۱۶۰: | سطر ۱۷۸: | ||
و سرنوشتش | و سرنوشتش | ||
− | در سفرنامهٔ باد. | + | :::در سفرنامهٔ باد. |
[[رده:کتاب جمعه ۳۱]] | [[رده:کتاب جمعه ۳۱]] | ||
[[رده:کتاب جمعه]] | [[رده:کتاب جمعه]] |
نسخهٔ ۵ نوامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۲:۵۱
چهار شعر از
لئوناردو عالیشان
شاعر ایرانی، ساکن یوتا (آمریکا)
۱
زمستانی طولانی
از کشتگاه
با سری خمیده
بازمی گردم.
حتّی سگم نیز
مرا مقصر میداند.
۲
بچه پولداری که
حوصلهاش سر رفته
سکّهٔ طلایش را
- بهآسمان میفرستد
و سقوطش را
- در دستهای صورتی رنگ خود
- تماشا میکند...
ما میگوئیم
«این هم یک روز دیگر!»
و بهخانه باز میگردیم.
۳
درخت سیبی هست
در گلوگاه من
که از آن
مردی را
آونگ کردهاند.
اگر دهان میگشایم و روی میگردانی
- بگردان،
اما بهقدمت عشق سوگند
که تباهی من از می و افیون نیست.
اوست که در گلوگاهم آویخته است و
میپوسد
- آرام آرام...
۴
کودکی خردسال، در دلم
- آواز خواند و خواند
چندان که لبان عنّابش چروکید
و صدای سبزش پژمرد.
طنین صدها صدا میگذرد
از دالانهای تاریک و تنگ
چون ارواح پریده رنگ
- با زنگ خاطره،
و قناریها
- خون سرفه میکنند...
***
کودکی خردسال، در دلم
- آواز خواند و خواند
و ساکنان تپههای سبز
چوپانان جوان بودند و گوسفندان پیر.
از آنچه بود
جز ردّ پای سگ گلّه
- هیچ نمانده است،
و پژواکِ نالهئی
زوزهٔ گرگ را میشکند...
کودکی خردسال،در دلم
- آواز خواند و خواند
و پریان دریائی در سکوت
- گوش فرا دادند
ماهیان گوشتخوار
در مویرگهای گرم
از استخوان و فلس و گیسوان نرم
- میگذرند.
جزایر
- متروکند
و مرگ میوههای استوائی
بر شاخههاست...
***
کودکی خردسال، در دلم
- آواز خواند و خواند
و نوازش نسیمی
- بر چهرهٔ من گذشت.
بادها را میخوانند
- پنجرههای شکسته
بهدالانها و تپهها
بر جزایر و بر برگ سست پیوند
که همچون سرود کودک خردسال
سرانجامش بر سفرهٔ سرد سنگ است
و سرنوشتش
- در سفرنامهٔ باد.