از روبه‌رو، با شلاق ۱۳: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (ربات: افزودن رده:کتاب_جمعه_۱۳)
سطر ۴: سطر ۴:
 
[[Image:13-121.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۲۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۲۱]]
 
[[Image:13-121.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۲۱|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۲۱]]
  
{{ناقص}}
+
{{در حال ویرایش}}
 +
 
 +
نجیب بودن یک ملت به اندازه روشنفکر بودن یک اسب غم‌انگیز است.
 +
 
 +
{{ستاره}}
 +
 
 +
خواندن نمایشنامه، خوردن زنبور عسل اسن (البته کارگردان‌ها و عنکبوت‌ها مختارند).
 +
 
 +
تبصره: تنها وجه شباهت کارگردان‌ها و عنکبوت‌ها این است که هر دو دام را پهن می‌کنند و آمدن شکار را به‌انتظار می‌نشینند.
 +
 
 +
تعریف: تآتر، استعمار تماشاگرانی است که خواب‌شان نمی‌برد.
 +
 
 +
پرانتز: هیچ کارگردانی نیست که کار خود را موفق نداند، اگر نه چرا پول بلیت را آخرکار از تماشاچی نمی‌گیرند؟
 +
 
 +
{{ستاره}}
 +
 
 +
برای رسیدن به صدسالگی تنها یک کار می‌شود: صبر.
 +
 
 +
تبصره: البته صدسالگان برای صدساله بودن خود دلائل افتخارآمیزی دارند که فقط به‌درد یک صدسالهٔ احمق می‌خورد.
 +
 
 +
توضیح: برای پذیرفتن این دلائل، صدساله بودن و احمق بودن به‌تنهائی کافی نیست (می‌گوئید نه، امتحان کنید).
 +
 
 +
اشتراط: برای ورود به‌این امتحان کافی است آدم صدساله بشود (اون وقت دیگه خود به‌خود روشاخشه).
 +
 
 +
{{ستاره}}
 +
 
 +
یک مصنف جوان قطعه‌ئر را برای اظهارنظر بتهوون نوشت. پیرمرد علی‌رغم ضعف شنوائی به‌آن گوش داد و چون ان را بسیار مزخرف یافته بود به‌جوان گفت «برای شنیدن نشظر من پنج سال دیگر تشریف بیاورید». جوان پرسید: «صبح خدمت برسم یا عصر؟».
 +
 
 +
توضیح: پُشتکار خوب است ولی برای ورزشکار، نه برای هنرمند. (همچنان که شیرخر خوب است، ولی نه برای بچهٔ آدمیزاد).
 +
 
 +
تأسف و پوزش: می‌دانم که این حرف ممکن است به‌بعضی‌ها بربخورد، ولی نمی‌دانم از کی باید پوزش بخواهم، از ورزشکارها، هنرمندان، یا شیرخر؟
 +
 
 +
{{ستاره}}
 +
 
 +
برخی از شاعران جوان بدین علت شعرهای بد خود را خوب مب‌پندارند که روزهای درازی را بر سر نوشتن آن از دست داده‌اند.
 +
 
 +
تمثیل: «سروانتس» گفته است دیوانه‌‌ئی عادت داشت که سگی را روز همه روز باد کند، و چون علت را می‌پرسیدند می‌گفت: حضرات خیال می‌کنند باد کردن سگ کار ساده‌ئی است!
 +
 
 +
نتیجهٔ اخلاقی: شاعر حوان از جراح پیر خطرناک‌تر است.
 +
 
 +
{{ستاره}}
 +
 
 +
یونانی‌ها گفته‌اند: «بعضی کشیش را دوست می‌دارند، برخی‌ها زن کشیش را».
 +
 
 +
توضیح: البته این ضرب‌المثل تا زمان راسپوتین بیش‌تر اعتبار نداشت (چون آن جانور زن کشیش و خود کشیش را به‌یک چشم نگاه می‌کرد).
 +
 
 +
پرانتز: غرب به‌این جور آدم‌ها می‌گوید «دمکرات».
 +
 
 +
پرانتز در پرانتز: نابغه کسی‌ت که از تجربیات کسی که قرار است بعدها به‌دنیا بیاید استفاده کند (مثل هنریک ایبسن که با توجه به‌تجربیات دمکراتیک راسپوتین گفته بود: اگر به‌خاط دمکراسی از خانه بیرون می‌شوی بهترین شلوارت را مپوش.
 +
 
 +
توضیح: این بار هم سرتان کلاه تاریخی گذاشتم.
 +
 
 +
اخطار: کلاه تاریخی مهم نیست مواظب باشید کلاه جغرافیایی سرتان نرود (در آن صورت دیگر نقشهٔ ایران به‌شکل گُربه نخواهد بود).
 +
 
 +
{{ستاره}}
 +
 
 +
زیباترین اثر آرتور میلر ازدواج با مارلین مونرو است.
 +
 
 +
{{ستاره}}
 +
 
  
 
[[رده:کتاب جمعه ۱۳]]
 
[[رده:کتاب جمعه ۱۳]]

نسخهٔ ‏۱۴ ژوئن ۲۰۱۱، ساعت ۰۳:۲۱

کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۱۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۱۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۱۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۱۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۲۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۲۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۲۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۳ صفحه ۱۲۱

نجیب بودن یک ملت به اندازه روشنفکر بودن یک اسب غم‌انگیز است.

***

خواندن نمایشنامه، خوردن زنبور عسل اسن (البته کارگردان‌ها و عنکبوت‌ها مختارند).

تبصره: تنها وجه شباهت کارگردان‌ها و عنکبوت‌ها این است که هر دو دام را پهن می‌کنند و آمدن شکار را به‌انتظار می‌نشینند.

تعریف: تآتر، استعمار تماشاگرانی است که خواب‌شان نمی‌برد.

پرانتز: هیچ کارگردانی نیست که کار خود را موفق نداند، اگر نه چرا پول بلیت را آخرکار از تماشاچی نمی‌گیرند؟

***

برای رسیدن به صدسالگی تنها یک کار می‌شود: صبر.

تبصره: البته صدسالگان برای صدساله بودن خود دلائل افتخارآمیزی دارند که فقط به‌درد یک صدسالهٔ احمق می‌خورد.

توضیح: برای پذیرفتن این دلائل، صدساله بودن و احمق بودن به‌تنهائی کافی نیست (می‌گوئید نه، امتحان کنید).

اشتراط: برای ورود به‌این امتحان کافی است آدم صدساله بشود (اون وقت دیگه خود به‌خود روشاخشه).

***

یک مصنف جوان قطعه‌ئر را برای اظهارنظر بتهوون نوشت. پیرمرد علی‌رغم ضعف شنوائی به‌آن گوش داد و چون ان را بسیار مزخرف یافته بود به‌جوان گفت «برای شنیدن نشظر من پنج سال دیگر تشریف بیاورید». جوان پرسید: «صبح خدمت برسم یا عصر؟».

توضیح: پُشتکار خوب است ولی برای ورزشکار، نه برای هنرمند. (همچنان که شیرخر خوب است، ولی نه برای بچهٔ آدمیزاد).

تأسف و پوزش: می‌دانم که این حرف ممکن است به‌بعضی‌ها بربخورد، ولی نمی‌دانم از کی باید پوزش بخواهم، از ورزشکارها، هنرمندان، یا شیرخر؟

***

برخی از شاعران جوان بدین علت شعرهای بد خود را خوب مب‌پندارند که روزهای درازی را بر سر نوشتن آن از دست داده‌اند.

تمثیل: «سروانتس» گفته است دیوانه‌‌ئی عادت داشت که سگی را روز همه روز باد کند، و چون علت را می‌پرسیدند می‌گفت: حضرات خیال می‌کنند باد کردن سگ کار ساده‌ئی است!

نتیجهٔ اخلاقی: شاعر حوان از جراح پیر خطرناک‌تر است.

***

یونانی‌ها گفته‌اند: «بعضی کشیش را دوست می‌دارند، برخی‌ها زن کشیش را».

توضیح: البته این ضرب‌المثل تا زمان راسپوتین بیش‌تر اعتبار نداشت (چون آن جانور زن کشیش و خود کشیش را به‌یک چشم نگاه می‌کرد).

پرانتز: غرب به‌این جور آدم‌ها می‌گوید «دمکرات».

پرانتز در پرانتز: نابغه کسی‌ت که از تجربیات کسی که قرار است بعدها به‌دنیا بیاید استفاده کند (مثل هنریک ایبسن که با توجه به‌تجربیات دمکراتیک راسپوتین گفته بود: اگر به‌خاط دمکراسی از خانه بیرون می‌شوی بهترین شلوارت را مپوش.

توضیح: این بار هم سرتان کلاه تاریخی گذاشتم.

اخطار: کلاه تاریخی مهم نیست مواظب باشید کلاه جغرافیایی سرتان نرود (در آن صورت دیگر نقشهٔ ایران به‌شکل گُربه نخواهد بود).

***

زیباترین اثر آرتور میلر ازدواج با مارلین مونرو است.

***