دو شعر از کوبا: تفاوت بین نسخهها
جز (ربات: تغییر خودکار متن (-ۀ +هٔ )) |
جز (ربات: تغییر خودکار متن (- به + به)) |
||
سطر ۱۰۷: | سطر ۱۰۷: | ||
باری، امّا تو و من میدانیم | باری، امّا تو و من میدانیم | ||
− | که من و تو | + | که من و تو بهکجا رهسپریم... |
من ندانم ز چه رو پنداری، | من ندانم ز چه رو پنداری، |
نسخهٔ ۱۳ مهٔ ۲۰۱۱، ساعت ۱۵:۱۱
تایپ این مقاله تمام شده و آمادهٔ بازنگری است. اگر شما همان کسی نیستید که مقاله را تایپ کرده، لطفاً قبل از شروع به بازنگری صفحهٔ راهنمای بازنگری را ببینید (پیشنویس)، و پس از اینکه تمام متن را با تصاویر صفحات مقابله کردید و اشکالات را اصلاح کردید یا به بحث گذاشتید، این پیغام را حذف کنید. |
برگردان فرهاد غبرائی
ربرتو فرناندز رتامار Roberto Fernandez Retamar
ربرتو فرناندز رتامار (متولد 1930) از موفقترین شاعران کوبا است. پس از تحصیل در کوبا، پاریس، و لندن، در کشورش بهامر تدریس مشغول است. وی پس از انقلاب در زندگی فرهنگی کشورش نقش مهمی ایفا کرده است.
وطن
اکنون دیگر میدانم: تو شب نیستی
آن یقین سخت و هر روزهای
تو آن خشمی، تو آن غضبی
که ما را در برابر دشمن
برمیخیزاند.
انبوه ما را که در نور تو رشد کردهایم
تو آن زبان تفاهمی.
تو زمین حقیقتی، و آن هوا
که سینه هماره مشتاق تنفُس توست.
تو آن حیاتی که دیروز مُرده بود
فر مردگانی را که در بطن تو خفتهاند.
تو مکان عشق بیانتها
شادی و شهامت
و انتظار بایستهٔ مرگی.
تو هیئت وجود مائی.
تو آن سنگی که بر تو استوار ایستادهایم،
تو آن کفن زیبا و بیکرانی
که در آن، استخوانهای ما خواهد شکست
تا تو ساختنِ سیمایت را ادامه دهی.
نیکلاس گویلِن Nicolas Guillen
نیکلاس گویلن (متولد 1902) است. محبوبیت او در کوبا منحصر بهفرد است. و اشعارش را همه حتی کسانی که سواد خواندن ندارند میشناسند.
من ندانم ز چه رو پنداری...
من ندانم ز چه رو پنداری
کز تو من بیزارم ای سرباز،
زان که ما یک چیزیم
من و
تو.
دردناک است که گهگاه تو از یاد بری
چه کسی هستم من.
عجبا، زیرا من هستم تو
به همان گونه که تو هستی من.
باری امّا نه بهاین خاطر من
کینهای از تو بهدل میگیرم،
زان که ما یک چیزیم
من و
تو،
من ندانم ز چه رو پنداری،
کز تو من بیزارم ای سرباز.
یکدگر را من و تو میبینیم
در خیابانی واحد با هم،
من و تو دوش بهدوش
نفرتی نه در من یا در تو.
باری، امّا تو و من میدانیم
که من و تو بهکجا رهسپریم...
من ندانم ز چه رو پنداری،
کز تو من بیزارم ای سرباز