حالت: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
جز
 
(۶ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۴: سطر ۴:
  
  
{{ناقص}}
+
 
 +
آفاق پوشیده از فر بی‌خویشی است و نوازش،
 +
 
 +
ای لحظه‌های گریزان صفای شما باد.
 +
 
 +
دمتان و ناز قدمتان گرامی، سلام! اندر آئید.
 +
 
 +
این شهر خاموش در دورست فراموش،
 +
 
 +
جاوید جای شما باد.
 +
 
 +
<br>
 +
 
 +
ای لحظه‌های شگفت و گریزان که گاهی، چه کمیاب -
 +
 
 +
این مشت خون و خجل را
 +
 
 +
در بارش نور نوشین خود می‌نوازید،
 +
 
 +
او می‌پرد چون دل پر سرود قناری
 +
 
 +
از شهر بند حصارش فراتر،
 +
 
 +
و می‌پرد چون پر بیمناک کبوتر،
 +
 
 +
تن، شنگی از رقص لبریز
 +
 
 +
سر، چنگی از شوق سرشار،
 +
 
 +
غم دور و اندیشهٔ بیش و کم دور،
 +
 
 +
هستی همه لذت و شور،
 +
 
 +
ای لحظه‌های بدین‌سان شگفت از کجائید؟
 +
 
 +
کی، وز کدامین ره آئید؟
 +
 
 +
از باغ‌های نگارین مستی؟
 +
 
 +
از بودن و تندرستی؟
 +
 
 +
از دیدن و آزمودن؟
 +
 
 +
<br>
 +
 
 +
نه.
 +
 
 +
من
 +
 
 +
بس بودم و آزمودم،
 +
 
 +
حتی
 +
 
 +
گاهی خوشم آمد از خنده و بازی کودکانم
 +
 
 +
اما
 +
 
 +
نه.
 +
 
 +
ای آنچنان لحظه‌ها از کجائید؟
 +
 
 +
از شوق آینده‌های بلورین؟
 +
 
 +
یا یادهای عزیز گذشته؟
 +
 
 +
نه.
 +
 
 +
<br>
 +
 
 +
آینده؟ هوم، حیف، هیهات.
 +
 
 +
و ما گذشته،
 +
 
 +
افسوس
 +
 
 +
<br>
 +
 
 +
باز آن بزرگ اوستادم،
 +
 
 +
یادم،
 +
 
 +
آمد.
 +
 
 +
چون سیلی از آتش آمد،
 +
 
 +
با ابری از دود.
 +
 
 +
بدرود ای لحظه! ای لحظه! بدرود.
 +
 
 +
بدرود
 +
 
 +
 
 +
:::::::::'''مهدی اخوان ثالث'''
 +
 
 +
::::::::::'''(م.امید)'''
 +
 
 +
:::::::::'''تهران خردادماه ۱۳۳۹'''
 +
 
  
  
سطر ۱۱: سطر ۱۰۸:
 
[[رده:کتاب هفته ۱۷]]
 
[[رده:کتاب هفته ۱۷]]
 
[[رده:شعر]]
 
[[رده:شعر]]
[[رده:م. امید]]
+
[[رده:مهدی اخوان‌ثالث]]
 +
[[رده:مرتضا ممیز]]
 +
[[رده:مقالات نهایی‌شده]]
 +
 
 +
 
 +
{{لایک}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۱ ژوئیهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۰۸:۰۸

کتاب هفته شماره ۱۷ صفحه ۱۷۵
کتاب هفته شماره ۱۷ صفحه ۱۷۵
کتاب هفته شماره ۱۷ صفحه ۱۷۶
کتاب هفته شماره ۱۷ صفحه ۱۷۶
کتاب هفته شماره ۱۷ صفحه ۱۷۷
کتاب هفته شماره ۱۷ صفحه ۱۷۷


آفاق پوشیده از فر بی‌خویشی است و نوازش،

ای لحظه‌های گریزان صفای شما باد.

دمتان و ناز قدمتان گرامی، سلام! اندر آئید.

این شهر خاموش در دورست فراموش،

جاوید جای شما باد.


ای لحظه‌های شگفت و گریزان که گاهی، چه کمیاب -

این مشت خون و خجل را

در بارش نور نوشین خود می‌نوازید،

او می‌پرد چون دل پر سرود قناری

از شهر بند حصارش فراتر،

و می‌پرد چون پر بیمناک کبوتر،

تن، شنگی از رقص لبریز

سر، چنگی از شوق سرشار،

غم دور و اندیشهٔ بیش و کم دور،

هستی همه لذت و شور،

ای لحظه‌های بدین‌سان شگفت از کجائید؟

کی، وز کدامین ره آئید؟

از باغ‌های نگارین مستی؟

از بودن و تندرستی؟

از دیدن و آزمودن؟


نه.

من

بس بودم و آزمودم،

حتی

گاهی خوشم آمد از خنده و بازی کودکانم

اما

نه.

ای آنچنان لحظه‌ها از کجائید؟

از شوق آینده‌های بلورین؟

یا یادهای عزیز گذشته؟

نه.


آینده؟ هوم، حیف، هیهات.

و ما گذشته،

افسوس


باز آن بزرگ اوستادم،

یادم،

آمد.

چون سیلی از آتش آمد،

با ابری از دود.

بدرود ای لحظه! ای لحظه! بدرود.

بدرود


مهدی اخوان ثالث
(م.امید)
تهران خردادماه ۱۳۳۹