سلامی از آذربایجان: تفاوت بین نسخهها
(اصلاح فاصلهی حرف اضافهی «به» با کلمهی بعد.) |
(استفاده از الگوی چپچین.) |
||
(۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۱۴: | سطر ۱۴: | ||
شعر طبعاً از نیکوترینِ احساسات زاده میشود، امّا، این نیکوئی همراه تابناکی و ملایمت نیست: میتواند تیره و خشمآهنگ باشد. نیکوئی شعر در بیتابیِ شاعر است بهعناد با بدی در تمامی نمودهایش. انسانیت شعر در نفی قاطع تجاوز، اختناق و ددمنشی است. تنها کسی شایستهٔ نام شاعر است که سراسر عمر خویش را علیه بیعدالتی و بهسود انسانسالاری پیکار کند. تو این چنین هستی ناظم. ما از تو سپاسگزاریم. | شعر طبعاً از نیکوترینِ احساسات زاده میشود، امّا، این نیکوئی همراه تابناکی و ملایمت نیست: میتواند تیره و خشمآهنگ باشد. نیکوئی شعر در بیتابیِ شاعر است بهعناد با بدی در تمامی نمودهایش. انسانیت شعر در نفی قاطع تجاوز، اختناق و ددمنشی است. تنها کسی شایستهٔ نام شاعر است که سراسر عمر خویش را علیه بیعدالتی و بهسود انسانسالاری پیکار کند. تو این چنین هستی ناظم. ما از تو سپاسگزاریم. | ||
− | '''رسول رضا''' (شاعر آذربایجان شوروی) | + | {{چپچین}}'''رسول رضا''' (شاعر آذربایجان شوروی) |
'''مه ۱۹۷۸''' | '''مه ۱۹۷۸''' | ||
+ | {{پایان چپچین}} | ||
+ | |||
+ | [[رده:کتاب جمعه]] | ||
+ | [[رده:کتاب جمعه ۲]] | ||
+ | [[رده:ناظم حکمت]] | ||
+ | [[رده:رسول رضا]] | ||
+ | [[رده:مقالات نهاییشده]] | ||
+ | |||
+ | {{لایک}} |
نسخهٔ کنونی تا ۲۹ اکتبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۲:۵۹
ناظم عزیزم
من و تو نمیتوانیم بهعللی متفاوت در برابر هم قرار گیریم: من از این رو که بهخاطر اجرای وظایفی حساس در کشورم ماندهام، تو از آن رو که جایی هستی که بازگشتی ندارد.
امّا من صدایم را بهصدای تمامی یارانی که با دلی سرشار از تو بهپاریس آمدهاند میپیوندم. بهصدای همه آن کسان که تو زندگیت را، سرشار از جدال و پیروزی، وقف ایشان کردی. امروز در پاریس – در شهر کمونارهای پرافتخار، اصحاب فرزانهٔ دائرةالمعارف، عقد ثریای سخنوران و نقاشان، و نیز شهر قهرمانان جاودان نهضت مقاومت – صداهای پرشور نمایندگان مردم گوناگون باز میتابد. میان همه نامها، نامی هست که با احساس ویژهئی از غرور و حقشناسی بهزبان میآید: نام ناظم حکمت!
کاش سخنانی که در آن اندوه است و همه رنجهای مردمان و ایمان بهزندگی بهتر و خشم علیه تیره بختی و بیعدالتی و ستایش فروغ خرد و استحکام پولاد و نرمیِ قلبی مهربان، کاش سخنانی که در صف نبرد از شعرهائی چکش خورده رده بستهاند در آینده نیز برای مردم بیآلایش سیارهٔ ما سلاحی کارآیند باشد: مشعلی که همواره سلوک بهسوی صلح و نیکبختی را بر پهنهٔ خاک روشنی بخشد.
تو انسان بودی، تو انسان را در نیکوترین و نجیبانهترین مظاهرش دوست میداشتی. تو جنگیدی از برای زیباترینِ صفات، و علیه همه چیزهائی که میتوانست آدمی را بیالاید جنگیدی.
شعر طبعاً از نیکوترینِ احساسات زاده میشود، امّا، این نیکوئی همراه تابناکی و ملایمت نیست: میتواند تیره و خشمآهنگ باشد. نیکوئی شعر در بیتابیِ شاعر است بهعناد با بدی در تمامی نمودهایش. انسانیت شعر در نفی قاطع تجاوز، اختناق و ددمنشی است. تنها کسی شایستهٔ نام شاعر است که سراسر عمر خویش را علیه بیعدالتی و بهسود انسانسالاری پیکار کند. تو این چنین هستی ناظم. ما از تو سپاسگزاریم.
مه ۱۹۷۸