در سوگ آن سواران: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (ربات: افزودن رده:کتاب جمعه)
 
(۸ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
 
[[Image:34-013.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۱۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۱۳]]
 
[[Image:34-013.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۱۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۱۳]]
 +
'''سه شعر، به‌یاد چهار شهید ترکمن'''
  
{{ناقص}}
 
  
[[رده:کتاب جمعه ۳۴]]
+
خونشعله سر بر آورد از دشت تا کران‌ها
[[رده:شعر]]
 
  
سه شعر،
+
چندان که ریخت بر خاک گیسوی ارغوان‌ها
به‌یاد چهار شهید ترکمن
 
  
در سوگ آن سواران
+
پیراهنی ز خون کن جان‌های عاشقان را
  
خونشعله سر بر آورد از دشت تا کران‌ها
 
چندان که ریخت بر خاک گیسوی ارغوان‌ها
 
پیراهنی ز خون کن جان‌های عاشقان را
 
 
وانگه بگو بر آرند بر چوب، سرخ جان‌ها
 
وانگه بگو بر آرند بر چوب، سرخ جان‌ها
 +
 
از جوشش درون، باز پر همهمه‌ست دریا
 
از جوشش درون، باز پر همهمه‌ست دریا
 +
 
هان تا گشاده دارند در باد، بادبان‌ها
 
هان تا گشاده دارند در باد، بادبان‌ها
خصم ستاره‌اند این ظلمتزیان فرتوت
+
 
 +
خصم ستاره‌اند این ظلمتزیانِ فرتوت
 +
 
 
گو تا ستاره پنهان دارند آسمان‌ها
 
گو تا ستاره پنهان دارند آسمان‌ها
 +
 
ای آفتاب! برخیز زان پیش‌تر که شویند
 
ای آفتاب! برخیز زان پیش‌تر که شویند
 +
 
در خون روشن تو دستار این و آن‌ها
 
در خون روشن تو دستار این و آن‌ها
 +
 
در سوگ آن سواران نه شگفت اگر بروید
 
در سوگ آن سواران نه شگفت اگر بروید
 +
 
توفانی از شقایق بر خاک ترکمان‌ها
 
توفانی از شقایق بر خاک ترکمان‌ها
 +
 
از واژه‌ها چه جوئی؟ بگذار این سخن را
 
از واژه‌ها چه جوئی؟ بگذار این سخن را
 +
 
باشد که موج آتش برخیزد از زبان‌ها.
 
باشد که موج آتش برخیزد از زبان‌ها.
  
اسفند 58
+
 
عبدالله کوثری
+
::::::::::::اسفند ۵۸
 +
::::::::::::عبدالله کوثری
 +
 
 +
 
 +
{{لایک}}
 +
 
 +
[[رده:کتاب جمعه ۳۴]]
 +
[[رده:شعر]]
 +
[[رده:عبدالله کوثری]]
 +
[[رده:مقالات نهایی‌شده]]
 +
[[رده:کتاب جمعه]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۳ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۰۷:۱۵

کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۱۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۱۳

سه شعر، به‌یاد چهار شهید ترکمن


خونشعله سر بر آورد از دشت تا کران‌ها

چندان که ریخت بر خاک گیسوی ارغوان‌ها

پیراهنی ز خون کن جان‌های عاشقان را

وانگه بگو بر آرند بر چوب، سرخ جان‌ها

از جوشش درون، باز پر همهمه‌ست دریا

هان تا گشاده دارند در باد، بادبان‌ها

خصم ستاره‌اند این ظلمتزیانِ فرتوت

گو تا ستاره پنهان دارند آسمان‌ها

ای آفتاب! برخیز زان پیش‌تر که شویند

در خون روشن تو دستار این و آن‌ها

در سوگ آن سواران نه شگفت اگر بروید

توفانی از شقایق بر خاک ترکمان‌ها

از واژه‌ها چه جوئی؟ بگذار این سخن را

باشد که موج آتش برخیزد از زبان‌ها.


اسفند ۵۸
عبدالله کوثری