دو شعر از کوبا: تفاوت بین نسخهها
جز (ربات: افزودن رده:کتاب جمعه) |
|||
(۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
[[Image:27-037.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۳۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۳۷]] | [[Image:27-037.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۳۷|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۳۷]] | ||
− | |||
+ | ==ربرتو فرناندز رتامار Roberto Fernandez Retamar == | ||
+ | |||
− | + | ربرتو فرناندز رتامار (متولد ۱۹۳۰) از موفقترین شاعران کوبا است. پس از تحصیل در کوبا، پاریس، و لندن، در کشورش بهامر تدریس مشغول است. وی پس از انقلاب در زندگی فرهنگی کشورش نقش مهمی ایفا کرده است. | |
+ | ===وطن=== | ||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | اکنون دیگر میدانم: تو شب | + | اکنون دیگر میدانم: تو شب نیستی، |
− | آن یقین سخت و هر روزهای | + | آن یقین سخت و هر روزهای. |
− | تو آن خشمی، تو آن | + | تو آن خشمی، تو آن غضبی، |
که ما را در برابر دشمن | که ما را در برابر دشمن | ||
سطر ۲۸: | سطر ۲۴: | ||
تو آن زبان تفاهمی. | تو آن زبان تفاهمی. | ||
− | |||
تو زمین حقیقتی، و آن هوا | تو زمین حقیقتی، و آن هوا | ||
− | که سینه هماره مشتاق | + | که سینه هماره مشتاق تنفـّس توست. |
− | تو آن حیاتی که دیروز | + | تو آن حیاتی که دیروز مژده بود |
− | + | مَر مردگانی را که در بطن تو خفتهاند. | |
تو مکان عشق بیانتها | تو مکان عشق بیانتها | ||
سطر ۴۳: | سطر ۳۸: | ||
شادی و شهامت | شادی و شهامت | ||
− | و | + | و انتظارِ بایستهٔ مرگی. |
− | تو هیئت وجود | + | تو هیئت وجود مائی، |
تو آن سنگی که بر تو استوار ایستادهایم، | تو آن سنگی که بر تو استوار ایستادهایم، | ||
سطر ۵۴: | سطر ۴۹: | ||
تا تو ساختنِ سیمایت را ادامه دهی. | تا تو ساختنِ سیمایت را ادامه دهی. | ||
+ | |||
+ | |||
==نیکلاس گویلِن Nicolas Guillen== | ==نیکلاس گویلِن Nicolas Guillen== | ||
− | نیکلاس گویلن (متولد | + | '''نیکلاس گویلن''' (متولد ۱۹۰۲) است. محبوبیت او در کوبا منحصر بهفرد است، و اشعارش را همه حتی کسانی که سواد خواندن ندارند میشناسند. |
+ | |||
+ | |||
+ | ===من ندانم ز چه رو پنداری...=== | ||
− | |||
من ندانم ز چه رو پنداری | من ندانم ز چه رو پنداری | ||
سطر ۷۰: | سطر ۶۹: | ||
تو. | تو. | ||
+ | |||
+ | تو تهیدستی، من هم چون تو | ||
+ | |||
+ | من ز اعماقم، تو نیز چو من. | ||
+ | |||
+ | این گمانت ز کجا آمده است | ||
+ | |||
+ | کز تو من بیزارم ای سرباز؟ | ||
+ | |||
دردناک است که گهگاه تو از یاد بری | دردناک است که گهگاه تو از یاد بری | ||
سطر ۷۷: | سطر ۸۵: | ||
عجبا، زیرا من هستم تو | عجبا، زیرا من هستم تو | ||
− | + | بههمان گونه که تو هستی من. | |
− | |||
باری امّا نه بهاین خاطر من | باری امّا نه بهاین خاطر من | ||
− | کینهای از تو بهدل | + | کینهای از تو بهدل میگیرم؛ |
زان که ما یک چیزیم | زان که ما یک چیزیم | ||
سطر ۹۴: | سطر ۱۰۱: | ||
کز تو من بیزارم ای سرباز. | کز تو من بیزارم ای سرباز. | ||
− | |||
سطر ۱۰۷: | سطر ۱۱۳: | ||
باری، امّا تو و من میدانیم | باری، امّا تو و من میدانیم | ||
− | که من و تو | + | که من و تو بهکجا رهسپریم... |
من ندانم ز چه رو پنداری، | من ندانم ز چه رو پنداری، | ||
− | کز تو من بیزارم ای سرباز | + | کز تو من بیزارم ای سرباز! |
+ | ::::::::برگردان '''فرهاد غبرائی''' | ||
+ | {{الگو:لایک}} | ||
+ | [[رده:کتاب جمعه ۲۷]] | ||
[[رده:شعر]] | [[رده:شعر]] | ||
− | |||
[[رده:فرهاد غبرائی]] | [[رده:فرهاد غبرائی]] | ||
+ | [[رده:مقالات نهاییشده]] | ||
+ | [[رده:کتاب جمعه]] |
نسخهٔ کنونی تا ۳ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۰۷:۱۷
ربرتو فرناندز رتامار Roberto Fernandez Retamar
ربرتو فرناندز رتامار (متولد ۱۹۳۰) از موفقترین شاعران کوبا است. پس از تحصیل در کوبا، پاریس، و لندن، در کشورش بهامر تدریس مشغول است. وی پس از انقلاب در زندگی فرهنگی کشورش نقش مهمی ایفا کرده است.
وطن
اکنون دیگر میدانم: تو شب نیستی،
آن یقین سخت و هر روزهای.
تو آن خشمی، تو آن غضبی،
که ما را در برابر دشمن
برمیخیزاند.
انبوه ما را که در نور تو رشد کردهایم
تو آن زبان تفاهمی.
تو زمین حقیقتی، و آن هوا
که سینه هماره مشتاق تنفـّس توست.
تو آن حیاتی که دیروز مژده بود
مَر مردگانی را که در بطن تو خفتهاند.
تو مکان عشق بیانتها
شادی و شهامت
و انتظارِ بایستهٔ مرگی.
تو هیئت وجود مائی،
تو آن سنگی که بر تو استوار ایستادهایم،
تو آن کفن زیبا و بیکرانی
که در آن، استخوانهای ما خواهد شکست
تا تو ساختنِ سیمایت را ادامه دهی.
نیکلاس گویلِن Nicolas Guillen
نیکلاس گویلن (متولد ۱۹۰۲) است. محبوبیت او در کوبا منحصر بهفرد است، و اشعارش را همه حتی کسانی که سواد خواندن ندارند میشناسند.
من ندانم ز چه رو پنداری...
من ندانم ز چه رو پنداری
کز تو من بیزارم ای سرباز،
زان که ما یک چیزیم
من و
تو.
تو تهیدستی، من هم چون تو
من ز اعماقم، تو نیز چو من.
این گمانت ز کجا آمده است
کز تو من بیزارم ای سرباز؟
دردناک است که گهگاه تو از یاد بری
چه کسی هستم من.
عجبا، زیرا من هستم تو
بههمان گونه که تو هستی من.
باری امّا نه بهاین خاطر من
کینهای از تو بهدل میگیرم؛
زان که ما یک چیزیم
من و
تو،
من ندانم ز چه رو پنداری،
کز تو من بیزارم ای سرباز.
یکدگر را من و تو میبینیم
در خیابانی واحد با هم،
من و تو دوش بهدوش
نفرتی نه در من یا در تو.
باری، امّا تو و من میدانیم
که من و تو بهکجا رهسپریم...
من ندانم ز چه رو پنداری،
کز تو من بیزارم ای سرباز!
- برگردان فرهاد غبرائی