زایش: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (ربات: تغییر خودکار متن (- به + به‌‌))
جز (ربات: افزودن رده:کتاب جمعه)
 
(۲ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۱ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۳: سطر ۳:
 
[[Image:34-079.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۷۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۷۹]]
 
[[Image:34-079.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۷۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۷۹]]
  
{{بازنگری}}
+
 
مادیان سرخ یال، تنها می‌ماند
+
مادیان سرخْ یال، تنها می‌ماند
  
 
غروبِ تنش بر سراسر سبزه‌زار گسترده
 
غروبِ تنش بر سراسر سبزه‌زار گسترده
سطر ۱۰: سطر ۱۰:
 
خوشه‌های گندم  
 
خوشه‌های گندم  
  
آخرین شعاعِ آفتابِ خود را به‌‌شب سپرد،
+
آخرین شعاعِ آفتابِ خود را به شب سپرد،
  
 
شبِ بلعنده
 
شبِ بلعنده
سطر ۱۶: سطر ۱۶:
 
جسمِ درد
 
جسمِ درد
  
«کُرّه‌ام چه خوب می‌دود!»
+
«- کُرّه‌ام چه خوب می‌دود!»
  
  
سطر ۲۲: سطر ۲۲:
 
درد، درد، درد...
 
درد، درد، درد...
  
رگهای زن ناله می کنند
+
رگهای زن ناله می‌کنند
  
پیچک‌ها به‌‌شاخه‌های شب می‌پیچند
+
پیچک‌ها به شاخه‌های شب می‌پیچند
  
 
پیشانی زمین از عرق خیس است
 
پیشانی زمین از عرق خیس است
سطر ۳۴: سطر ۳۴:
 
شب را بسوزان!
 
شب را بسوزان!
  
مرا و دردِ مرا به‌‌مرگ بسپار!»
+
مرا و دردِ مرا به مرگ بسپار!»
  
جانداران زمین یک صدا می خوانند
+
جانداران زمین یک صدا می‌خوانند
  
 
زن خسته فریاد می‌زند، بلندتر
 
زن خسته فریاد می‌زند، بلندتر
سطر ۴۸: سطر ۴۸:
 
مادیان می‌نالد
 
مادیان می‌نالد
  
اسب‌ها هنوز برسواحلِ ظهر دوانند
+
اسب‌ها هنوز بر سواحلِ ظهر دوانند
  
 
«دریا، دلِ من است
 
«دریا، دلِ من است
سطر ۵۶: سطر ۵۶:
  
  
زن در فواصل درد به‌‌خواب می‌رود
+
زن در فواصل درد به خواب می‌رود
  
 
خواب بلند، خواب زمین، خواب ستاره‌ها
 
خواب بلند، خواب زمین، خواب ستاره‌ها
  
خواب خونف خواب سنگین نور
+
خواب خون، خواب سنگین نور
  
 
«- آه، خسته‌ام فرزندانِ من.»
 
«- آه، خسته‌ام فرزندانِ من.»
  
که درد ناگهان باز می‌گردد
+
که درد، ناگهان باز می‌گردد
  
 
گَلّهٔ مادیان در تن زن
 
گَلّهٔ مادیان در تن زن
  
به تک بر چهارسوی زمین می تازد
+
به تک بر چهارسوی زمین می‌تازد
  
 
آه، فرزندِ من! رگ‌های آبیِ تُرا از آسمان صبح بیشتر دوست می‌دارم
 
آه، فرزندِ من! رگ‌های آبیِ تُرا از آسمان صبح بیشتر دوست می‌دارم
سطر ۸۰: سطر ۸۰:
 
امواج خشم را می‌خواند
 
امواج خشم را می‌خواند
  
امواج زایش، از درد، کف می کنند
+
امواج زایش، از درد، کف می‌کنند
  
 
«- دریای من بگوئید کی آرام می‌شود
 
«- دریای من بگوئید کی آرام می‌شود
سطر ۹۲: سطر ۹۲:
  
  
شاخه‌ها درد می کشند
+
شاخه‌ها درد می‌کشند
  
پیچک‌ا به‌‌زمین می‌ریزند
+
پیچک‌ها به زمین می‌ریزند
  
 
شاخه‌ها پیچک می‌شوند
 
شاخه‌ها پیچک می‌شوند
سطر ۱۰۸: سطر ۱۰۸:
 
از شکاف پلک‌های مرگ
 
از شکاف پلک‌های مرگ
  
سایهٔ زندگان بی شمار را محو می‌بیند
+
سایهٔ زندگان بی‌شمار را محو می‌بیند
  
 
پسران زمین
 
پسران زمین
سطر ۱۱۴: سطر ۱۱۴:
  
  
دریا کی به‌‌تنِ بسیار خسته و کوچک مادیان آمد؟
+
دریا کی به تنِ بسیار خسته و کوچک مادیان آمد؟
  
 
اسب‌ها بی دریا چه می‌کنند؟
 
اسب‌ها بی دریا چه می‌کنند؟
سطر ۱۲۰: سطر ۱۲۰:
 
موج‌های خون و کف
 
موج‌های خون و کف
  
یال‌ها در چهار سور شب می‌تازند.
+
یال‌ها در چهار سوی شب می‌تازند.
  
  
سطر ۱۲۶: سطر ۱۲۶:
 
رگ‌ها، پرخون‌تر از همیشه می‌جهند
 
رگ‌ها، پرخون‌تر از همیشه می‌جهند
  
خورشید سرخ، شب را از جرقه پُر می کند
+
خورشید سرخ، شب را از جرقه پُر می‌کند
  
حس عضلات و گوتِ تمامی زندگان زمین
+
حس عضلات و گوشتِ تمامی زندگان زمین
  
زیر پلک های زن
+
زیر پلک‌های زن
  
 
«- چه سنگین است، پلکهایم چه سنگین است!»
 
«- چه سنگین است، پلکهایم چه سنگین است!»
  
فریاد می زند فریاد مرگ
+
فریاد می‌زند فریاد مرگ
  
 
«- دیگر نمی‌توانم خداحافظ!»
 
«- دیگر نمی‌توانم خداحافظ!»
سطر ۱۵۰: سطر ۱۵۰:
  
  
زن به‌‌خواب می‌رود، خواب می‌بیند
+
زن به خواب می‌رود، خواب می‌بیند
  
برتیزپاترین مادیان نشسته است یا سوارِ جوانِ سرخ
+
بر تیزپاترین مادیان نشسته است با سوارِ جوانِ سرخ
  
 
و از پشت یال‌های آفتاب
 
و از پشت یال‌های آفتاب
  
گاهی امواج پر خروش را می‌بینند می‌رانند
+
گاهی امواج پرخروش را می‌بینند می‌رانند.
 +
 
  
{{چپ‌چین}}
+
:::::::::::::فاطمه ابطحی
فاطمه ابطحی
 
{{پایان چپ‌چین}}
 
  
 
[[رده:کتاب جمعه ۳۴]]
 
[[رده:کتاب جمعه ۳۴]]
 +
[[رده:شعر]]
 +
[[رده:فاطمه ابطحی]]
 +
[[رده:مقالات نهایی‌شده]]
 +
[[رده:کتاب جمعه]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۳ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۰۸:۲۰

کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۷۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۷۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۷۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۷۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۷۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۷۹


مادیان سرخْ یال، تنها می‌ماند

غروبِ تنش بر سراسر سبزه‌زار گسترده

خوشه‌های گندم

آخرین شعاعِ آفتابِ خود را به شب سپرد،

شبِ بلعنده

جسمِ درد

«- کُرّه‌ام چه خوب می‌دود!»


درد، درد، درد...

رگهای زن ناله می‌کنند

پیچک‌ها به شاخه‌های شب می‌پیچند

پیشانی زمین از عرق خیس است

زن، تنها نگرانِ خورشید تیرهٔ شب، فریاد می‌زند:

«ای داغ‌تر از همیشه

شب را بسوزان!

مرا و دردِ مرا به مرگ بسپار!»

جانداران زمین یک صدا می‌خوانند

زن خسته فریاد می‌زند، بلندتر

«- شب، مرا بطلب، بسوزان

مرا و درد مرا خاکستر کن!»


مادیان می‌نالد

اسب‌ها هنوز بر سواحلِ ظهر دوانند

«دریا، دلِ من است

و کُرّه‌های من تیزپاترین کُرّه‌های زمینند.»


زن در فواصل درد به خواب می‌رود

خواب بلند، خواب زمین، خواب ستاره‌ها

خواب خون، خواب سنگین نور

«- آه، خسته‌ام فرزندانِ من.»

که درد، ناگهان باز می‌گردد

گَلّهٔ مادیان در تن زن

به تک بر چهارسوی زمین می‌تازد

آه، فرزندِ من! رگ‌های آبیِ تُرا از آسمان صبح بیشتر دوست می‌دارم

شب، صبح شو!»


مادیان از پشتِ شاخه‌های وحشی

امواج خشم را می‌خواند

امواج زایش، از درد، کف می‌کنند

«- دریای من بگوئید کی آرام می‌شود

تا کره‌های تیزپا بر سواحل آفتابی

کنارِ آبِ آرام بدوند؟»

فریادِ مادیان، از دور، بر موج گم شد


شاخه‌ها درد می‌کشند

پیچک‌ها به زمین می‌ریزند

شاخه‌ها پیچک می‌شوند

درخت بر تنِ زن می‌پیچد

درخت که ریشه در قلب خونین زمین دارد.

زن بلندتر از خورشید فریاد می‌زند:

«- رها کنید مرا، می‌میرم!»

از شکاف پلک‌های مرگ

سایهٔ زندگان بی‌شمار را محو می‌بیند

پسران زمین


دریا کی به تنِ بسیار خسته و کوچک مادیان آمد؟

اسب‌ها بی دریا چه می‌کنند؟

موج‌های خون و کف

یال‌ها در چهار سوی شب می‌تازند.


رگ‌ها، پرخون‌تر از همیشه می‌جهند

خورشید سرخ، شب را از جرقه پُر می‌کند

حس عضلات و گوشتِ تمامی زندگان زمین

زیر پلک‌های زن

«- چه سنگین است، پلکهایم چه سنگین است!»

فریاد می‌زند فریاد مرگ

«- دیگر نمی‌توانم خداحافظ!»


سلام!

آرام، ساحلِ روشن روزِ آفتابی

رگ‌های آبی ترا دیدم

دست‌هایت هوای صبح را نوازش کرد.


زن به خواب می‌رود، خواب می‌بیند

بر تیزپاترین مادیان نشسته است با سوارِ جوانِ سرخ

و از پشت یال‌های آفتاب

گاهی امواج پرخروش را می‌بینند می‌رانند.


فاطمه ابطحی