در باب هنر و جامعه: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۳۲: سطر ۳۲:
 
قلمروی مستقل باشد، اما این استقلال مشروط بودنش را نفی نمی‌کند.
 
قلمروی مستقل باشد، اما این استقلال مشروط بودنش را نفی نمی‌کند.
 
نمی‌توان رابطه‌ی میان هنر و جامعه را نادیده گرفت، زیرا که هنر، خود یک پدیده‌ی اجتماعی است: اول آن‌که هنرمند، هرچند تجربه‌ی اولیه‌اش تجربه‌ئی منحصر به‌خود او بوده باشد، باز موجودی اجتماعی است؛ دوم آن‌که اثرش ، هراندازه هم که عمیقا با تجربه‌ی اولیه‌اش مشخص شود و هر اندازه هم که عینیت دادن این تجربه یا صورت آن یکه و تکرار ناپذیر که باشد، باز آن اثر همیشه پلی و حلقه‌ی اتصالی است میان او و اعضای دیگر آن جامعه؛ سوم آن‌که اثر هنری در دیگران موثر می‌افتد - یعنی در این نکته سهمی دارد که بر اندیشه‌ها، هدف‌ها، یا ارزش‌ها‌ی‌شان مهر تایید می‌زنند یا آن‌ها را بی سکه می‌کند- پس، یک نیروی راستین هنری کسی را عمیقا به‌حرکت در‌آورد، دیگر این شخص همانی نخواهد بود که پیش از این بوده است.
 
نمی‌توان رابطه‌ی میان هنر و جامعه را نادیده گرفت، زیرا که هنر، خود یک پدیده‌ی اجتماعی است: اول آن‌که هنرمند، هرچند تجربه‌ی اولیه‌اش تجربه‌ئی منحصر به‌خود او بوده باشد، باز موجودی اجتماعی است؛ دوم آن‌که اثرش ، هراندازه هم که عمیقا با تجربه‌ی اولیه‌اش مشخص شود و هر اندازه هم که عینیت دادن این تجربه یا صورت آن یکه و تکرار ناپذیر که باشد، باز آن اثر همیشه پلی و حلقه‌ی اتصالی است میان او و اعضای دیگر آن جامعه؛ سوم آن‌که اثر هنری در دیگران موثر می‌افتد - یعنی در این نکته سهمی دارد که بر اندیشه‌ها، هدف‌ها، یا ارزش‌ها‌ی‌شان مهر تایید می‌زنند یا آن‌ها را بی سکه می‌کند- پس، یک نیروی راستین هنری کسی را عمیقا به‌حرکت در‌آورد، دیگر این شخص همانی نخواهد بود که پیش از این بوده است.
 +
اما بیایید به رابطه‌ی هنر و جامعه دقیق‌تر توجه کنیم، و از دیدگاه هنرمند به این دو نگاه کنیم. در آن‌صورت خواهیم دید که هنرمند تا زمانی که آ« نیاز انسانیِ به‌آفرینش آزاد را درخود حس می‌کند، به‌طزیقی که دیگران شاید در ثمرات آفرینش او سهیم باشند، نمی‌تواند به ماهیت مناسبات اجتماعی بی‌اعتنا باشد، چه در چارچوب همین مناسبات است که او به‌آفرینش آثار هنری می‌پردازد، خواه این مناسبات مطلوب آفرینش هنری باشد و خواه دشمن آن. همچنین خواهیم دید که چگونه پیوند‌های اجتماعیِ غالب به‌طرز یگانه‌ای از هنرمند سردرمی‌آورد. کارهنرمند، چه بخواهد و چه نخواهد، ناگزیر بازتاب احساسات او در باره‌ی خود اوست، یعنی در باره‌ی یک انسان ملومس که در یک نظام اجتماعی معینی زندگی می‌کند.
  
  

نسخهٔ ‏۱۳ ژوئیهٔ ۲۰۱۰، ساعت ۰۲:۱۵

کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۹۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۹۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۹۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۹۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۹۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۹۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۹۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۹۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۹۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۹۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۹۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۹۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۹۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۹۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۹۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۹۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۰۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۰۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۰۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۰۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۰۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۰۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۰۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۰۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۰۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۰۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۰۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۴ صفحه ۱۰۵

الگو:درحال تایپ


درباب هنر و جامعه

Adolf Sanchez Vazquez

ع. پاشایی


آدولف سانشز واسکز در 1915 در الجزیراس (Algecires ،الجزیره الخضرا). در اسپانیا متولد شد، و در پایان جنگ داخلی اسپانیا به مکزیک پناهنده شد. واسکز اکنون استاد استتیک( زیبایی شناسی) و فلسفه‌ی معاصر است. این فیلسوف در فلسفه، به‌ویژه در زمینه‌ی استتیک مارکسیستی، آثار با ارزشی دارد، چون (( اندیشه‌های استتسکی مارکس؛ گفتارهائی در باره‌ی استتیک مارکسیستی، (1965) ( که در 1973 با نام هنر و جامعه به انگلیسی درآمده است)،و استتیک و مارکسیسم (1970) . در باب هنر و جامعه فصلی از کتاب هنر و جامعه است. فصول دیگری از این کتاب را در شماره‌های آینده‌ی کتاب جمعه خواهید خواند.


به یک معنا، هر جامعه لایق همان هنری است که دارد. یکی به‌این دلیل که آن هنر را دوست می‌دارد یا تحمل می‌کند، و دیگر به‌این دلیل که هنرمندان، که اعضای همان جامعه‌اند، آثارشان را مطابق بانوع خاص مناسباتی که با آن جامعه دارند خلق می‌کنند. معنای این سخن آن است که رابطه‌ی هنر و جامعه نمی‌تواند چنین باشد که آن دو با هم بیگانه باشند یا بی‌اعتنا، و این دو یا یکدیگر را می‌جویند یا از یکدیگر پرهیز می‌کنند، به‌هم می‌رسند یا ازهم جدا می‌شوند، با این همه، هرگز نمی‌توانند یکباره به‌یکدیگر پشت کنند. کسانی که در هنر به‌چشم یک فعالیت کاملا بی‌دلیل یا بازی‌وار نگاه می‌کنند، یاکسانی که هنر را تجلی نهادی ترین فردیت هنرمند می‌دانند، و نیز کسانی که می‌پندارند هنر قلمرویی است مطلقا مستقل که از هرگونه مشروط بودن شانه خالی می‌کند، آنان اهمیت رابطه‌ی میان هنر و جامعه را انکار خواهند کرد، یا دست‌کم آن‌را بسیار ناچیز جلوه خواهند داد. باآن‌که هنر ارزش ذاتی دارد، اما این را نباید به معنای بی‌دلیل بودن آن گرفت؛ درحالی که هنر را می‌توان بیان ژرف‌ترین فردیت هنرمند دانست، اما این فردیت، فردیتی واقعی و ملموس است، نه چیزی مجرد که در حاشیه‌ی اجتماع پنداشته شود؛ و در عین حال که هنر می‌تواند قلمروی مستقل باشد، اما این استقلال مشروط بودنش را نفی نمی‌کند. نمی‌توان رابطه‌ی میان هنر و جامعه را نادیده گرفت، زیرا که هنر، خود یک پدیده‌ی اجتماعی است: اول آن‌که هنرمند، هرچند تجربه‌ی اولیه‌اش تجربه‌ئی منحصر به‌خود او بوده باشد، باز موجودی اجتماعی است؛ دوم آن‌که اثرش ، هراندازه هم که عمیقا با تجربه‌ی اولیه‌اش مشخص شود و هر اندازه هم که عینیت دادن این تجربه یا صورت آن یکه و تکرار ناپذیر که باشد، باز آن اثر همیشه پلی و حلقه‌ی اتصالی است میان او و اعضای دیگر آن جامعه؛ سوم آن‌که اثر هنری در دیگران موثر می‌افتد - یعنی در این نکته سهمی دارد که بر اندیشه‌ها، هدف‌ها، یا ارزش‌ها‌ی‌شان مهر تایید می‌زنند یا آن‌ها را بی سکه می‌کند- پس، یک نیروی راستین هنری کسی را عمیقا به‌حرکت در‌آورد، دیگر این شخص همانی نخواهد بود که پیش از این بوده است. اما بیایید به رابطه‌ی هنر و جامعه دقیق‌تر توجه کنیم، و از دیدگاه هنرمند به این دو نگاه کنیم. در آن‌صورت خواهیم دید که هنرمند تا زمانی که آ« نیاز انسانیِ به‌آفرینش آزاد را درخود حس می‌کند، به‌طزیقی که دیگران شاید در ثمرات آفرینش او سهیم باشند، نمی‌تواند به ماهیت مناسبات اجتماعی بی‌اعتنا باشد، چه در چارچوب همین مناسبات است که او به‌آفرینش آثار هنری می‌پردازد، خواه این مناسبات مطلوب آفرینش هنری باشد و خواه دشمن آن. همچنین خواهیم دید که چگونه پیوند‌های اجتماعیِ غالب به‌طرز یگانه‌ای از هنرمند سردرمی‌آورد. کارهنرمند، چه بخواهد و چه نخواهد، ناگزیر بازتاب احساسات او در باره‌ی خود اوست، یعنی در باره‌ی یک انسان ملومس که در یک نظام اجتماعی معینی زندگی می‌کند.



' تایپ ادامه دارد'