نیایش: تفاوت بین نسخهها
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
(صفحهای جدید حاوی «thumb|alt= کتاب هفته شماره ۱۲ صفحه ۱۳۹|کتاب هفته شماره ۱۲ صفحه ۱۳۹ {{...» ایجاد کرد) |
Hoomanifest (بحث | مشارکتها) |
||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
[[Image:KHN012P139.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره ۱۲ صفحه ۱۳۹|کتاب هفته شماره ۱۲ صفحه ۱۳۹]] | [[Image:KHN012P139.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره ۱۲ صفحه ۱۳۹|کتاب هفته شماره ۱۲ صفحه ۱۳۹]] | ||
− | {{ | + | {{در حال ویرایش}} |
+ | |||
+ | ==نیایش== | ||
+ | |||
+ | نور را پیمودیم، دشت طلا را در نوشتیم | ||
+ | |||
+ | افسانه را چیدیم، و پلاسیده فکندیم | ||
+ | |||
+ | کنار شنزار، آفتابی سایهبار، ما را نواخت، درنگی کردیم | ||
+ | |||
+ | بر لب رود پهناور رمز، رویاها را سر بریدیم | ||
+ | |||
+ | ابری گذشت، ما دیده فروبستیم | ||
+ | |||
+ | گمشدگی شکافت، زهره را دیدیم، و به ستیغ برآمدیم | ||
+ | |||
+ | آذرخشی فرود آمد، و ما را در نیایش فرو دید | ||
+ | |||
+ | لرزان، گریستیم، خندان، گریستیم | ||
+ | |||
+ | رگباری فروکوفت، از در همدلی بودیم | ||
+ | |||
+ | سیاهی رفت، سر بهآبی آسمان سودیم، در خور آسمانها شدیم | ||
+ | |||
+ | سایه را به درهها رها کردیم، لبخند را به فراخنای تهی فشاندیم | ||
+ | |||
+ | سکوت ما بههم پیوست، و ما، ما شدیم | ||
+ | |||
+ | تنهایی ما تا دشت طلا دامن کشید | ||
+ | |||
+ | آفتاب از چهره ما ترسید | ||
+ | |||
+ | دریافتیم، و خنده زدیم | ||
+ | |||
+ | نهفتیم و سوختیم | ||
+ | |||
+ | هر چه بهم، تنهاتر | ||
+ | |||
+ | از ستیغ جدا شدیم | ||
+ | |||
+ | من بهخاک آمدم، و پرستنده شدم | ||
+ | |||
+ | تو بالا رفتی، و خدا شدی | ||
+ | |||
+ | از کتاب: آوار آفتاب | ||
نسخهٔ ۲۰ ژوئن ۲۰۱۴، ساعت ۲۲:۵۴
این مقاله در حال تایپ است. اگر میخواهید این مقاله را تایپ یا ویرایش کنید، لطفاً دست نگه دارید تا این پیغام حذف شود. |
نیایش
نور را پیمودیم، دشت طلا را در نوشتیم
افسانه را چیدیم، و پلاسیده فکندیم
کنار شنزار، آفتابی سایهبار، ما را نواخت، درنگی کردیم
بر لب رود پهناور رمز، رویاها را سر بریدیم
ابری گذشت، ما دیده فروبستیم
گمشدگی شکافت، زهره را دیدیم، و به ستیغ برآمدیم
آذرخشی فرود آمد، و ما را در نیایش فرو دید
لرزان، گریستیم، خندان، گریستیم
رگباری فروکوفت، از در همدلی بودیم
سیاهی رفت، سر بهآبی آسمان سودیم، در خور آسمانها شدیم
سایه را به درهها رها کردیم، لبخند را به فراخنای تهی فشاندیم
سکوت ما بههم پیوست، و ما، ما شدیم
تنهایی ما تا دشت طلا دامن کشید
آفتاب از چهره ما ترسید
دریافتیم، و خنده زدیم
نهفتیم و سوختیم
هر چه بهم، تنهاتر
از ستیغ جدا شدیم
من بهخاک آمدم، و پرستنده شدم
تو بالا رفتی، و خدا شدی
از کتاب: آوار آفتاب