میوههای ملال: تفاوت بین نسخهها
جز |
جز («میوههای ملال» را محافظت کرد: نهایی شده. ([edit=sysop] (بیپایان) [move=sysop] (بیپایان))) |
||
(۲ نسخهٔ میانیِ همین کاربر نمایش داده نشده است) | |||
سطر ۳: | سطر ۳: | ||
− | + | تو میگریزی و من در غبار رؤیاها | |
+ | هزار پنجره را بیشکوه میبندم | ||
− | + | به باغ سبز نوید تو میسپارم خویش | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | به باغ سبز نوید تو | ||
− | هزار وسوسه را در ستوه | + | هزار وسوسه را در ستوه میبندم |
− | تو | + | تو میگریزی و پیوند روزهای دراز |
− | مرا چو | + | مرا چو قافلهٔ سنگ و سرب میگذرد |
− | درنگ | + | درنگ لحظهٔ سنگین انتظار، چو کوه |
− | به چشم | + | به چشم خستهٔ من پای درد میفشرد |
− | تو | + | تو میگریزی چونان که آب از سر سنگ |
ز سنگ لال نخیزد نه شکوه، نه فریاد | ز سنگ لال نخیزد نه شکوه، نه فریاد | ||
− | تو | + | تو میگریزی چونان که از درخت نسیم |
درخت بسته نداند گریختن با باد | درخت بسته نداند گریختن با باد | ||
− | تو | + | تو میگریزی و با من نمیگریزی، لیک |
− | غم گریز تو بال شکیب | + | غم گریز تو بال شکیب میشکند |
− | چو از نیامدنت بیم | + | چو از نیامدنت بیم میکنم، با من |
− | نگاه سبز تو نقش فریب | + | نگاه سبز تو نقش فریب میشکند |
− | بیا که | + | بیا که جلوهٔ بیدار هرچه تنهائی است |
به نوشخند گوارای مهر، خواب کنیم | به نوشخند گوارای مهر، خواب کنیم | ||
سطر ۵۴: | سطر ۴۵: | ||
به روی تشنگی بیگناه لبهامان | به روی تشنگی بیگناه لبهامان | ||
− | هزار | + | هزار بوسهٔ نشکفته را خراب کنیم |
− | تو | + | تو میگریزی اما - دریغ! - میماند |
− | خیال | + | خیال خستهٔ شبها و میوههای ملال |
− | اگر درست بگویم، | + | اگر درست بگویم، نمیتوانم باز |
به دست حوصله بسپارم آرزوی وصال. | به دست حوصله بسپارم آرزوی وصال. | ||
− | + | ||
− | آذرماه ۱۳۴۰ | + | ::::::::::آذرماه ۱۳۴۰ |
− | + | ||
− | + | :::::::::::'''رؤیا''' | |
+ | |||
+ | |||
+ | [[رده:کتاب هفته]] | ||
+ | [[رده:کتاب هفته ۱۲]] | ||
+ | [[رده:شعر]] | ||
+ | [[رده:رؤیا]] | ||
+ | [[رده:مقالات نهاییشده]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۸ مارس ۲۰۱۳، ساعت ۱۵:۲۶
تو میگریزی و من در غبار رؤیاها
هزار پنجره را بیشکوه میبندم
به باغ سبز نوید تو میسپارم خویش
هزار وسوسه را در ستوه میبندم
تو میگریزی و پیوند روزهای دراز
مرا چو قافلهٔ سنگ و سرب میگذرد
درنگ لحظهٔ سنگین انتظار، چو کوه
به چشم خستهٔ من پای درد میفشرد
تو میگریزی چونان که آب از سر سنگ
ز سنگ لال نخیزد نه شکوه، نه فریاد
تو میگریزی چونان که از درخت نسیم
درخت بسته نداند گریختن با باد
تو میگریزی و با من نمیگریزی، لیک
غم گریز تو بال شکیب میشکند
چو از نیامدنت بیم میکنم، با من
نگاه سبز تو نقش فریب میشکند
بیا که جلوهٔ بیدار هرچه تنهائی است
به نوشخند گوارای مهر، خواب کنیم
به روی تشنگی بیگناه لبهامان
هزار بوسهٔ نشکفته را خراب کنیم
تو میگریزی اما - دریغ! - میماند
خیال خستهٔ شبها و میوههای ملال
اگر درست بگویم، نمیتوانم باز
به دست حوصله بسپارم آرزوی وصال.
- آذرماه ۱۳۴۰
- رؤیا