دل فولادم: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز
 
(۱۱ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۳: سطر ۳:
 
[[Image:KHN009P131.JPG|thumb|alt= کتاب هفته شماره ۹ صفحه ۱۳۱|کتاب هفته شماره ۹ صفحه ۱۳۱]]
 
[[Image:KHN009P131.JPG|thumb|alt= کتاب هفته شماره ۹ صفحه ۱۳۱|کتاب هفته شماره ۹ صفحه ۱۳۱]]
  
{{در حال ویرایش}}
 
  
 
'''نیمایوشیج'''
 
'''نیمایوشیج'''
سطر ۱۰: سطر ۹:
 
ول کنید اسب مرا
 
ول کنید اسب مرا
  
راه توشه‌ی سفرم را، نمد زینم را
+
راه‌توشه‌ی سفرم را، نمد زینم را
  
 
و مرا، هرزه درا
 
و مرا، هرزه درا
سطر ۱۶: سطر ۱۵:
 
که خیالی سرکش
 
که خیالی سرکش
  
به‌در‌خانه کشانده‌ست مرا.
+
به در‌ خانه کشانده‌ست مرا.
  
میرسم من از
+
 
 +
می‌رسم من از
  
 
سرزمین‌های دوری،  
 
سرزمین‌های دوری،  
سطر ۲۶: سطر ۲۶:
 
کارشان کشتی‌ و کشتار که از هر طرف و گوشهٔ آن
 
کارشان کشتی‌ و کشتار که از هر طرف و گوشهٔ آن
  
می‌ نشانید بهارش گل با زخم جسدهای کسان.
+
می‌نشانید بهارش گل با زخم جسدهای کسان.
  
فکر میکردم در راه عبث،  
+
 
 +
فکر می‌کردم در راه عبث،  
  
 
که ازین جای بیابان هلاک
 
که ازین جای بیابان هلاک
  
می‌ تواند گذرش باشد هر راهگذر
+
می‌تواند گذرش باشد هر راهگذر
  
 
باشد او را دل فولاد اگر
 
باشد او را دل فولاد اگر
سطر ۴۷: سطر ۴۸:
  
 
و خراب و خذلان
 
و خراب و خذلان
 +
  
 
ولی‌ اکنون به‌‌ همان جای بیابان هلاک
 
ولی‌ اکنون به‌‌ همان جای بیابان هلاک
سطر ۵۷: سطر ۵۹:
  
 
هستی‌ام را همه در آتش برپاشده‌اش می‌‌سوزد.
 
هستی‌ام را همه در آتش برپاشده‌اش می‌‌سوزد.
 +
  
 
از برای من ویران سفر گشته مجال دمی استادن نیست
 
از برای من ویران سفر گشته مجال دمی استادن نیست
سطر ۶۲: سطر ۶۵:
 
منم از هر که در این ساعت، غارت‌زده‌تر
 
منم از هر که در این ساعت، غارت‌زده‌تر
  
همه چیز از کف من رفته بدر
+
همه چیز از کف من رفته به در
  
 
دل فولادم با من نیست
 
دل فولادم با من نیست
سطر ۶۸: سطر ۷۱:
 
همه چیزم دل من بود و کنون می‌‌بینم
 
همه چیزم دل من بود و کنون می‌‌بینم
  
دل فولادم را بی‌شکی انداخته ست
+
دل فولادم را بی‌شکی انداخته است
  
 
دست آن قوم بداندیش در آغوش بهاری که گلش گفتم از خون و ز زخم
 
دست آن قوم بداندیش در آغوش بهاری که گلش گفتم از خون و ز زخم
سطر ۷۴: سطر ۷۷:
 
وین زمان فکرم اینست که در خون برادر‌هایم  
 
وین زمان فکرم اینست که در خون برادر‌هایم  
  
ناروا در خون بیجان،
+
ناروا در خون بی‌جان،
  
 
بی‌گنه غلطان در خون،  
 
بی‌گنه غلطان در خون،  
سطر ۸۰: سطر ۸۳:
 
دل فولادم را زنگ کند دیگرگون.
 
دل فولادم را زنگ کند دیگرگون.
  
{{چپ‌چین}}
 
  
{{کوچک}}  
+
{{وسط‌چین}}  
  
 
یوش، تابستان ۱۳۳۱
 
یوش، تابستان ۱۳۳۱
  
{{پایان کوچک}}  
+
{{پایان وسط‌چین}}
 +
 
  
{{پایان چپ‌چین}}
 
  
 
[[رده:کتاب هفته]]
 
[[رده:کتاب هفته]]
سطر ۹۴: سطر ۹۶:
 
[[رده:شعر]]
 
[[رده:شعر]]
 
[[رده:نیما یوشیج]]
 
[[رده:نیما یوشیج]]
 +
[[رده:مرتضا ممیز]]
 +
[[رده:مقالات نهایی‌شده]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۸ ژانویهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۰۰:۱۰

کتاب هفته شماره ۹ صفحه ۱۲۹
کتاب هفته شماره ۹ صفحه ۱۲۹
کتاب هفته شماره ۹ صفحه ۱۳۰
کتاب هفته شماره ۹ صفحه ۱۳۰
کتاب هفته شماره ۹ صفحه ۱۳۱
کتاب هفته شماره ۹ صفحه ۱۳۱


نیمایوشیج


ول کنید اسب مرا

راه‌توشه‌ی سفرم را، نمد زینم را

و مرا، هرزه درا

که خیالی سرکش

به در‌ خانه کشانده‌ست مرا.


می‌رسم من از

سرزمین‌های دوری،

جای آشوب‌کنانی

کارشان کشتی‌ و کشتار که از هر طرف و گوشهٔ آن

می‌نشانید بهارش گل با زخم جسدهای کسان.


فکر می‌کردم در راه عبث،

که ازین جای بیابان هلاک

می‌تواند گذرش باشد هر راهگذر

باشد او را دل فولاد اگر

و برد سهل نظر

در بد و خوب که هست

و بگیرد مشکل، آسان

و جهان را داند

جای کین و کشتار

و خراب و خذلان


ولی‌ اکنون به‌‌ همان جای بیابان هلاک

بازگشت من می‌‌باید با زیرکی من که بکار

خواب پر هول و تکانی که ر‌ه‌آورد من از این سفرم هست و، هنوز

چشم بیدارم هر لحظه بر آن می‌‌دوزد

هستی‌ام را همه در آتش برپاشده‌اش می‌‌سوزد.


از برای من ویران سفر گشته مجال دمی استادن نیست

منم از هر که در این ساعت، غارت‌زده‌تر

همه چیز از کف من رفته به در

دل فولادم با من نیست

همه چیزم دل من بود و کنون می‌‌بینم

دل فولادم را بی‌شکی انداخته است

دست آن قوم بداندیش در آغوش بهاری که گلش گفتم از خون و ز زخم

وین زمان فکرم اینست که در خون برادر‌هایم

ناروا در خون بی‌جان،

بی‌گنه غلطان در خون،

دل فولادم را زنگ کند دیگرگون.


یوش، تابستان ۱۳۳۱