قدیمی‌ترین شعر برای کودکان: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز
 
(۲۱ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱۲: سطر ۱۲:
 
[[Image:23-115.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۳ صفحه ۱۱۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۳ صفحه ۱۱۵]]
 
[[Image:23-115.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۲۳ صفحه ۱۱۵|کتاب جمعه سال اول شماره ۲۳ صفحه ۱۱۵]]
  
{{در حال ویرایش}}
 
  
سیمای کودکان در ادب رسمی ایران، یعنی آنچه در دیوان‌ها و تذکره‌ها و تواریخ مسطور است، مثل زندگی و شرح احوال بسیاری ار بزرگان ادب، سیمائی محو و ناپیدا است. کودکان، هم‌چون پدران و مادران، در آثار فراوان و گونه‌گون شاعران ما حضوری غیرمستقیم دارند. گوئی سخن گفتن از آنان دون‌شأن شاعری‌ست؛
+
<big>فصلی از «جستاری در ادبیات کودکان ایران»</big>
  
سخن از کودکان هست، امّا نه آشکار و روشن، بلکه در جامه‌های کوتاه و بلند و همواره بی‌خریدار پندها و بندها، این که این مباش و آن باش، یا در بانگ پرید در گلوی زاری‌ها و سوگنامه‌ها و مرثیه‌ها. یعنی به‌یاد فرزند بودن، آن دم که زنده نیست؛
 
  
{{وسط چین}}
+
سیمای کودکان در ادب رسمی ایران، یعنی آنچه در دیوان‌ها و تذکره‌ها و تواریخ مسطور است، مثل زندگی و شرح احوال بسیاری از بزرگان ادب، سیمائی محو و ناپیدا است. کودکان، هم‌چون پدران و مادران، در آثار فراوان و گونه‌گون شاعران ما حضوری غیرمستقیم دارند. گوئی سخن گفتن از آنان دون‌شأن شاعری‌ست!
'''صبحگاهی سر خوناب جگر بگشائید'''
 
  
'''ژاله صبحدم ار نرگس تر بگشائید...'''
+
سخن از کودکان هست، امّا نه آشکار و روشن، بلکه در جامه‌های کوتاه و بلند و همواره بی‌خریدار پندها و بندها، این که این مباش و آن باش، یا در بانگ بریده در گلوی زاری‌ها و سوگنامه‌ها و مرثیه‌ها. یعنی به‌یاد فرزند بودن، آن دم که زنده نیست:
  
'''نازنینانِ منا؛ مُرد چراغ دل من'''
 
  
'''همچو شمع از مژه، خونابِ جگر بگشائید'''
+
:::::'''صبحگاهی سر خوناب جگر بگشائید'''
  
'''خبر مرگِ جگر گوشه من گوش کنید'''
+
:::::'''ژاله صبحدم از نرگس تر بگشائید...'''
  
'''شد جگر، چشمه خون، چشم عِبَر بگشائید'''
+
:::::'''نازنینانِ منا! مُرد چراغ دل من'''
  
'''بلبل نغمه‌گر، از باغِ طرب شد به‌سفر'''
+
:::::'''همچو شمع از مژه، خونابِ جگر بگشائید'''
  
'''گوش بر نوحه زاغان به‌حضر بگشائید...''' {{نشان|۱}}
+
:::::'''خبر مرگِ جگر گوشهٔ من گوش کنید'''
{{پایان وسط چین}}
 
  
 +
:::::'''شد جگر، چشمهٔ خون، چشم عِبَر بگشائید'''
  
گذشته از آثاری که از بد حادثه بر جا نمانده است با تاکنون از محبس نسخه‌های خطی راهی به‌بیرون نجسته است، در آثاری که از بیشمار شاعران سرزمین‌مان در دست داریم کم‌تر خطاب روشن و مستقیمی به‌کودک، این کوچک‌تریم فرد خانواده، به‌چشم می‌خورد. به‌ندرت شاعری - گرچه ناشناخته چون «سراج قمری» در اواخر قرن ششم - چنین نمونه پاک و روشنی را در ستایش فرزندش در دیوان خود به ثبت رسانده است:
+
:::::'''بلبل نغمه‌گر، از باغِ طرب شد به‌سفر'''
  
{{وسط  چین}}
+
:::::'''گوش بر نوحهٔ زاغان به‌حضر بگشائید...'''{{نشان|۱}}
  
'''خاصه که ز دهر پیر خودرای'''
 
  
'''وز گردش چرخ حادثه‌زای'''
+
گذشته از آثاری که از بد حادثه بر جا نمانده است یا تاکنون از محبس نسخه‌های خطی راهی به‌بیرون نجسته است، در آثاری که از بیشمار شاعران سرزمین‌مان در دست داریم کم‌تر خطاب روشن و مستقیمی به‌کودک، این کوچک‌ترین فرد خانواده، به‌چشم می‌خورد. به‌ندرت شاعری - گرچه ناشناخته چون «سراج قمری» در اواخر قرن ششم - چنین نمونهٔ پاک و روشنی را در ستایش فرزندش در دیوان خود به‌ثبت رسانده است:
  
'''دارم پسری به‌کام و ناکام'''
 
  
'''چون ذکر جمیل تو «حسن» نام.'''
+
:::::'''خاصه که ز دهر پیر خودرای'''
  
'''پسته دهن و نبات پاره'''
+
:::::'''وز گردش چرخ حادثه‌زای'''
  
'''همچون خرماست شیرخواره،'''
+
:::::'''دارم پسری به‌کام و ناکام'''
  
'''یک ساعت اگر رخش نبینم'''
+
:::::'''چون ذکر جمیل تو «حسن» نام.'''
  
'''پیشانی فرخش نبینم،'''
+
:::::'''پسته دهن و نبات پاره'''
  
'''بیمست که جان من برآید'''
+
:::::'''همچون خرماست شیرخواره،'''
  
'''عیش من و لهو من سرآید ...'''{{نشان|۲}}
+
:::::'''یک ساعت اگر رخش نبینم'''
  
{{پایان وسط چین}}
+
:::::'''پیشانی فرخش نبینم،'''
  
جز قله‌ها و کوه‌های ادب فارسی، حافظ و مولوی و ناصرخسرو...، همه آن بزرگمردانی که حرمت «در لفظ دری» رو می‌شناختند و هر عقوبتی را در راه آن به‌جان می‌خریدند، گوئی در صف طویل شاعران ما انجام وظیفه بیرونی شاعری، مدح و مرثیه و تهنیت و تملق گفتن، چندان وقتگیر بود که کم‌تر فرصت رسیدگی به‌امور خودی و زندگی درونی پیش می‌آمد...
+
:::::'''بیمست که جان من برآید'''
  
باری، بگذریم و به زمان و زمانه خود نزدیک‌تر شویم.
+
:::::'''عیش من و لهو من سرآید ...'''{{نشان|۲}}
  
رسم بر این است که سرفصل و سرآغاز بسیاری از پدیده‌های تازه ادبی و اجتماعی را انقلاب مشروطیت و آغاز دوره بیداری و آشنائی با رسم و راه ادب فرنگیان بشماریم. به‌این ترتیب نخستین سازندگان شعرهای مستقلی برای کودکان ایران، ایرج میرزا و حاجی میرزا یحیی دولت‌آبادی و مهدیقلی خان هدایت (مخبرالسلطنه) و محمد تقی بهار، و یا به‌اعتبار مفاهیم امروزی شعر، نیمایوشیج شمرده‌می‌شوند. تا کمی بعد، نوبت به‌جبار باغچه‌بان برسد که به‌دلیل تداوم کارش و پیوستگی کار و زندگیش، که بلند‌ترین و پرثمرترین شعرها بود، به حق می‌توان او را نخستین شاعر کودکان ایرانی دانست.
 
  
اما در این جست‌وجو ما به‌سندی دورتر از این تاریخ و زندگی این شاعران دست‌یافته‌ئی که آن را در پی ذکری از آثار این شاعران معرفی می‌کنیم.
+
جز قله‌ها و کوه‌های ادب فارسی، حافظ و مولوی و ناصرخسرو...، همهٔ آن بزرگمردانی که حرمت «در لفظ دری» را می‌شناختند و هر عقوبتی را در راه آن به‌جان می‌خریدند، گوئی در صف طویل شاعران ما انجام وظیفه بیرونی شاعری، مدح و مرثیه و تهنیت و تملق گفتن، چندان وقتگیر بود که کم‌تر فرصت رسیدگی به‌امور خودی و زندگی درونی پیش می‌آمد...
  
ایراح میرزا (ولادت ۱۲۹۱ ه.ق. - وفات ۱۳۴۳ ه.ق.) به جز داستان‌های کوتاهی که اکثراً ترجمه از منابع بیگانه{{نشان|۳}} عربی یا فرانسه است، و آن‌‌ها را می‌توان به‌زحمت از مقوله مواد خواندنی برای کودکان محسوب داشت، آثاری را هم به‌طور مستقیم برای فرزند خود خسرو، یا عموم کودکان ساخته است.
+
باری، بگذریم و به‌زمان و زمانهٔ خود نزدیک‌تر شویم.
  
از مقوله اول، این آثار در دیوان ایرج{{نشان|۴}} ثبت است:
+
رسم بر این است که سرفصل و سرآغاز بسیاری از پدیده‌های تازهٔ ادبی و اجتماعی را انقلاب مشروطیت و آغاز دورهٔ بیداری و آشنائی با رسم و راه ادب فرنگیان بشماریم. به‌این ترتیب نخستین سازندگان شعرهای مستقلی برای کودکان ایران، ایرج میرزا و حاجی میرزا یحیی دولت‌آبادی و مهدیقلی خان هدایت (مخبرالسلطنه) و محمد تقی بهار، و یا به‌اعتبار مفاهیم امروزی شعر، نیمایوشیج شمرده‌می‌شوند. تا کمی بعد، نوبت به‌جبار باغچه‌بان برسد که به‌دلیل تداوم کارش و پیوستگی کار و زندگیش، که بلند‌ترین و پرثمرترین شعرها بود، به‌حق می‌توان او را نخستین شاعر کودکان ایرانی دانست.
 +
 
 +
اما در این جست‌وجو ما به‌سندی دورتر از این تاریخ و زندگی این شاعران دست یافته‌ئی که آن را در پی ذکری از آثار این شاعران معرفی می‌کنیم.
 +
 
 +
ایراح میرزا (ولادت ۱۲۹۱ ه. ق. - وفات ۱۳۴۳ ه. ق.) به‌جز داستان‌های کوتاهی که اکثراً ترجمه از منابع بیگانه{{نشان|۳}} عربی یا فرانسه است، و آن‌‌ها را می‌توان به‌زحمت از مقولهٔ مواد خواندنی برای کودکان محسوب داشت، آثاری را هم به‌طور مستقیم برای فرزند خود خسرو، یا عموم کودکان ساخته است.
 +
 
 +
از مقولهٔ اول، این آثار در دیوان ایرج{{نشان|۴}} ثبت است:
  
 
داستان دو موش (۱۴۱)، خرس و صیادان (۱۴۳)، شیر و موش (۱۴۵)، کلاغ و روباه (۱۵۳)، طوطی(۱۵۷)، آروزی خر دم بریده (۱۱۸) و مهرمادر (۱۸۷).
 
داستان دو موش (۱۴۱)، خرس و صیادان (۱۴۳)، شیر و موش (۱۴۵)، کلاغ و روباه (۱۵۳)، طوطی(۱۵۷)، آروزی خر دم بریده (۱۱۸) و مهرمادر (۱۸۷).
سطر ۸۳: سطر ۸۲:
 
که این نمونه‌ئی‌ست از این دست آثار ایرج با نام بامداد:
 
که این نمونه‌ئی‌ست از این دست آثار ایرج با نام بامداد:
  
{{وسط چین}}
 
  
'''صبحدم کاین مرغ کیهان آشیان'''
+
:::::'''صبحدم کاین مرغ کیهان آشیان
 +
 
 +
:::::'''بال بگشاید فراز کوهسار
 +
 
 +
:::::'''پنجه و منقار نورافشان او
  
'''بال بگشاید فراز کوهسار'''
+
:::::'''پردهٔ شب را نماید تار و مار،
  
'''پنجه و منقار نورافشان او'''
+
:::::'''در چمن، پروانهٔ عاشق منش
  
'''پرده شب را نماید تار و مار،'''
+
:::::'''- آن گل جاندار خوش نقش و نگار -
  
'''در چمن، پروانه عاشق منش'''
+
:::::'''از غلاف پیرهن آید برون،
  
'''- آن گل جاندار خوش نقش و نگار -'''
+
:::::'''پیرهن بر تن درد از عشق یار؛
  
'''از غلاف پیرهن اید برون.'''
+
:::::'''برپرد زین گل به‌آن گل، شادمان،
  
'''پیرهن بر تن درد از عشق یار؛'''
+
:::::'''بوسد این را غبغب و آن را عذار.
  
'''برپرد زین گل به آن گل، شادمان،'''
 
  
'''بوسد این را غبغب و آن را عذار.'''
+
:::::'''همچنان آن طفلک شیرین زبان
  
'''همچنان آن طفلک شیرین زبان'''
+
:::::'''در لطافت آمده چون گل به‌بار
  
'''در لطافت آمده چون گل به بار'''
+
:::::'''سالم و سرخ و سفید و چاق و گرد
  
'''سالم و سرخ و سفید و چاق و گرد'''
+
:::::'''با دو چشم چون ستاره، نوربار
  
'''با دو چشم چون ستاره، نوربار'''
+
:::::'''- همچو گوهر کز صدف آید برون -
  
'''- همچو گوهر کز صدف آید برون -'''
+
:::::'''آید از شادیچه بیرون، شادخوار
  
'''آید از شادیچه بیرون، شادخوار'''
+
:::::'''بنگرد بر گلبنان خانگی،
  
'''بنگرد بر گلبنان خانگی،'''
+
:::::'''بال بگشاید همی پروانه‌وار،
  
'''بال بگشاید همی پروانه‌وار،'''
+
:::::'''دست مادر بوسد و روی پدر،
  
'''دست مادر بوسد و روی پدر،'''
+
:::::'''این در آغوشش کشد، آن در کنار.
  
'''این در آغوشش کشد، آن در کنار.'''
 
{{پایان وسط چین}}
 
  
حاجی میراز یحیی دولت‌آبادی (تولد ۱۲۷۹ ه.ق. درگذشت ۱۳۱۸ ه.ش.) از روشنفکران دوران مشروطه و بنیانگذاران مدارس و مؤسسات فرهنگی و از نخستین نویسندگان کتاب‌های درسی در ایران است.
+
حاجی میراز یحیی دولت‌آبادی (تولد ۱۲۷۹ ه. ق. درگذشت ۱۳۱۸ ه. ش.) از روشنفکران دوران مشروطه و بنیانگذاران مدارس و مؤسسات فرهنگی و از نخستین نویسندگان کتاب‌های درسی در ایران است.
  
 
این نمونه‌ئی از بهترین شعرهای دولت‌آبادی است که در کتاب‌های درسی هم آمده است:
 
این نمونه‌ئی از بهترین شعرهای دولت‌آبادی است که در کتاب‌های درسی هم آمده است:
  
{{وسط چین}}
 
  
'''صبح'''
+
{{وسط‌چین}}'''صبح'''{{پایان وسط‌چین}}
 +
 
  
 
{{شعر}}
 
{{شعر}}
 +
{{ب|'''از افق، صبحدم سفید دمید'''|'''آسمان، همچو نقره گشت سفید'''}}
  
{{ب|'''از افق، صبحدم سفید دمید'''|'''آسمان، همچو نقره گشت سفید'''}}
+
{{ب|'''با شکوه و جلال و جاه رسید'''|'''پادشاه ستارگان خورشید'''}}
 +
{{پایان شعر}}
  
{{ب|'''با شکوه و جلال و راه رسید'''|'''پادشاه ستارگان خورشید'''}}
+
{{وسط‌چین}}'''باز شد دیدگان من از خواب'''
  
{{ب|'''باز شد دیدگان من از خواب'''|'''به‌به از آفتاب عالم تاب'''}}
+
'''به‌به از آفتاب عالم تاب!'''
 +
{{پایان وسط‌چین}}
  
 +
{{شعر}}
 
{{ب|'''شب تاریک رفت و آمد روز'''|'''به چه روزی! چو بخت من فیروز'''}}
 
{{ب|'''شب تاریک رفت و آمد روز'''|'''به چه روزی! چو بخت من فیروز'''}}
  
{{ب|'''پادشاه ستارگان امروز'''|''' از افق سر برون نکرده هنوز'''}}
+
{{ب|'''پادشاه ستارگان امروز'''|'''از افق سر برون نکرده هنوز'''}}
 +
{{پایان شعر}}
  
{{ب|''' باز شد دیدگان من از خواب'''| '''به‌به از آفتاب عالمتاب!'''}}
+
{{وسط‌چین}}
 +
'''باز شد دیدگان من از خواب'''
  
{{ب|'''یک طرف ناله خروس سحر'''|'''از صدای نوازش مادر'''}}
+
'''به‌به از آفتاب عالمتاب!'''
 +
{{پایان وسط‌چین}}
  
{{ب|'''بانگ الله‌اکبر از یکسر'''|'''وز سخن‌های دلپذیر پدر'''}}
+
{{شعر}}
 +
{{ب|'''یک طرف نالهٔ خروس سحر'''|'''از صدای نوازش مادر'''}}
  
{{ب|'''باز شد دیدگان من از خواب'''|'''به‌به از آفتاب عالمتاب!'''}}
+
{{ب|'''بانگ الـله‌اکبر از یکسر'''|'''وز سخن‌های دلپذیر پدر'''}}
 +
{{پایان شعر}}
  
{{پایان شعر}}
+
{{وسط‌چین}}
 +
'''باز شد دیدگان من از خواب'''
  
{{پایان وسط چین}}
+
'''به‌به از آفتاب عالمتاب!'''
 +
{{پایان وسط‌چین}}
  
  
مهدیقلی خان هدایت (مخبرالسلطنه)، از نویسندگان همین دوره، از طرف «کمیسیون معارف» مأموریت یافته بود که «خواندنی‌های کودکان» را فراهم آورد. جزوه‌ئی جُنگ‌مانند، بدون تاریخ چاپ، با حروف درشت اعراب‌دار و مصور در ۲۴ صفحه با نام «سه فندق، خواندنی برای کودکان» فراهم آورده این نویسنده در دست است که حاوی قطعات کوتاه منثور و منظوم است، اکثراٌ با امضاء م.ق. هدایت و همچنین دو شعر از یحیی دولت‌ابادی و ایرج میرزا.
+
مهدیقلی خان هدایت (مخبرالسلطنه)، از نویسندگان همین دوره، از طرف «کمیسیون معارف» مأموریت یافته بود که «خواندنی‌های کودکان» را فراهم آورد. جزوه‌ئی جُنگ‌مانند، بدون تاریخ چاپ، با حروف درشت اعراب‌دار و مصور در ۲۴ صفحه با نام «سه فندق، خواندنی برای کودکان» فراهم آوردهٔ این نویسنده در دست است که حاوی قطعات کوتاه منثور و منظوم است، اکثراٌ با امضاء م. ق. هدایت و همچنین دو شعر از یحیی دولت‌ابادی و ایرج میرزا.
  
 
این هم نمونه‌ئی‌ست از آثار منظوم این نویسنده، در این جُنگ (ص ۸):
 
این هم نمونه‌ئی‌ست از آثار منظوم این نویسنده، در این جُنگ (ص ۸):
  
{{وسط چین}}
+
{{وسط چین}}'''خروس صبح'''{{پایان وسط‌چین}}
 
 
'''خروس صبح'''
 
  
 
{{شعر}}
 
{{شعر}}
 
 
{{ب|'''خروس صبح گوید قوقیاقای'''|'''هوا روشن شده برخیز از جای'''}}
 
{{ب|'''خروس صبح گوید قوقیاقای'''|'''هوا روشن شده برخیز از جای'''}}
  
 
{{ب|'''بشوئی تا تو دست و روت را پاک'''|'''به‌دندان‌ها زنی پاکیزه مسواک'''}}
 
{{ب|'''بشوئی تا تو دست و روت را پاک'''|'''به‌دندان‌ها زنی پاکیزه مسواک'''}}
  
{{ب|زن'''ی موی سرت را خوب شانه'''|'''بگیری تا وضو بهر دوگانه'''}}
+
{{ب|'''زنی موی سرت را خوب شانه'''|'''بگیری تا وضو بهر دوگانه'''}}
  
 
{{ب|'''نمازت را بخوانی بی‌کم و بیش'''|'''کنی شکر و ثنای خالق خویش'''}}
 
{{ب|'''نمازت را بخوانی بی‌کم و بیش'''|'''کنی شکر و ثنای خالق خویش'''}}
  
{{ب|'''خوری چائی و نان چاشت، آنگاه'''| '''به سوی مدرسه افتی تو در راه'''}}
+
{{ب|'''خوری چائی و نان چاشت، آنگاه'''|'''به‌سوی مدرسه افتی تو در راه'''}}
 
 
{{ب|'''به درست می‌رسی دراولین زنگ'''|''' نداری پیش همشاگردیان ننگ'''}}
 
  
 +
{{ب|'''به‌درست می‌رسی دراولین زنگ'''|'''نداری پیش همشاگردیان ننگ'''}}
 
{{پایان شعر}}
 
{{پایان شعر}}
  
{{پایان وسط چین}}
 
  
محمد تقی بهار (ولادت ۱۲۶۶ ه.ش. - وفات ۱۱۳۰ ه.ش.) بزرگ‌ترین و گرامی‌ترین شاعر سنتی و محقق کم‌نظیر عصر ما هم در این زمینه، آفریدن آثاری برای کودکان، طبعی آزموده است که در دیوان او ثبت است.
+
محمد تقی بهار (ولادت ۱۲۶۶ ه. ش. - وفات ۱۳۳۰ ه. ش.) بزرگ‌ترین و گرامی‌ترین شاعر سنتی و محقق کم‌نظیر عصر ما هم در این زمینه، آفریدن آثاری برای کودکان، طبعی آزموده است که در دیوان او ثبت است.
  
 
مشهورترین این آثار «سرود مدرسه‌» است که بهار آن را در سال ۱۳۱۰ برای کودکان دبستانی ساخته است و چنین آغاز می‌شود:
 
مشهورترین این آثار «سرود مدرسه‌» است که بهار آن را در سال ۱۳۱۰ برای کودکان دبستانی ساخته است و چنین آغاز می‌شود:
  
::::'''ما همه کودکان ایرانیم'''
+
::::'''ما همه کودکان ایرانیم
  
::::'''مادر خویش را، نگهبانیم''' ...{{نشان|۵}}
+
::::'''مادر خویش را، نگهبانیم...'''{{نشان|۵}}
  
 
آثار دیگر بهار که در دیوانش ثبت است این‌هاست:
 
آثار دیگر بهار که در دیوانش ثبت است این‌هاست:
  
اندرز به جوانان (۱۳۳)، بچه ترس (۱۸۸)، تنبلی عاقبتش حمالی است (۲۲۱)، رنج و گنج (۳۳۰)، خدا و والدین (۳۳۱) و مونس پدر (۴۸۶) {{نشان|۶}}.
+
اندرز به‌جوانان (۱۳۳)، بچه ترس (۱۸۸)، تنبلی عاقبتش حمالی است (۲۲۱)، رنج و گنج (۳۳۰)، خدا و والدین (۳۳۱) و مونس پدر (۴۸۶){{نشان|۶}}.
 +
 
 +
سخن گفتن از شعر و شاعران این دوره از تاریخ ایران، بدون ذکر نام و تأثیر میرزا علی اکبر صابر (۱۹۱۱ - ۱۸۶۲)، خالق کتاب «هوپ‌هوپ‌نامه» و بنیانگذار شعر واقعگرای آذربایجان، سخنی ناتمام است{{نشان|۷}}. صابر نه تنها چشم‌بینا و جان آگاه انقلاب مشروطیت ایران است، در زمینه مورد بحث ما هم آثار با ارزشی دارد.
 +
 
 +
این آثار از روی ترجمهٔ فارسی کتاب «هوپ‌هوپ‌نامه»{{نشان|۸}} نقل می‌شود:
  
سخن گفتن از شعر و شاهران این دوره از تاریخ ایران، بدون ذکر نام و تأثیر میرزا علی اکبر صابر (۱۹۱۱-۱۸۶۲)، خالق کتاب «هوپ‌هوپ‌نامه» و بنیانگذار شعر واقعگرای آذربایجان، سخنی ناتمام است {{نشان|۷}}. صابر نه تنها چشم‌بینا و جان آگاه انقلاب مشروطیت ایران است، در زمینه مورد بحث ما هم آثار با ارزشی دارد.
+
اشعار مربوط به‌کودکان ساخته شده در سال‌های ۱۹۰۶ تا ۱۹۱۱:
  
این آثار از روی ترجمه فارسی کتاب «هوپ‌هوپ‌نامه» نقل می‌شود: اشعار مربوط به کودکان ساخته شده در سال‌های ۱۹۰۶ تا ۱۹۱۱: هدیه به اطفال دبستان (۴۲۵)، گاومیش و سیل (۴۲۷)، شبان دروغگو (۴۲۸)، هدیه به شاگردان مدارس (۴۳۰)، پزشک و بیمار (۴۳۲)، باغبان پیر (۴۳۳)، مور (۴۳۴)، لحاف ملانصرالدین (۴۳۶)، اسکندر و فقیر (۴۳۷)، دهقان بیمار (۴۳۹)، ملانصرالدین و دزد (۴۴۱)، عنکبوت و کرم و ابریشم (۴۴۲).
+
هدیه به‌اطفال دبستان (۴۲۵)، گاومیش و سیل (۴۲۷)، شبان دروغگو (۴۲۸)، هدیه به‌شاگردان مدارس (۴۳۰)، پزشک و بیمار (۴۳۲)، باغبان پیر (۴۳۳)، مور (۴۳۴)، لحاف ملانصرالدین (۴۳۶)، اسکندر و فقیر (۴۳۷)، دهقان بیمار (۴۳۹)، ملانصرالدین و دزد (۴۴۱)، عنکبوت و کرم و ابریشم (۴۴۲).
  
 
اشعار مربوط به‌کودکان که سال انتشارشان معلوم نیست:
 
اشعار مربوط به‌کودکان که سال انتشارشان معلوم نیست:
سطر ۲۰۶: سطر ۲۱۵:
 
ترجمه دو نمونه از شعرهای صابر را از همین کتاب بخوانیم:
 
ترجمه دو نمونه از شعرهای صابر را از همین کتاب بخوانیم:
  
{|
 
  
|-
+
'''۱'''
+
 
 +
 
 +
'''کودک و یخ
 +
 
 +
'''از روی یخ یک پسر
 +
 
 +
'''مدرسه می‌رفت سحر.
 +
 
 +
 
 +
'''سرخورد یکدفعه او،
 +
 
 +
'''خورد زمین‌ دمرو.
 +
 
 +
 
 +
'''برخاست چون از زمین،
 +
 
 +
'''گفت به‌یخ این چنین:
 +
 
 +
 
 +
'''«بدی تو ای یخ، بدان!
 +
 
 +
'''زمین زنی مردمان!
 +
 
 +
 
 +
'''عمر تو بی‌اعتبار،
 +
 
 +
'''بزودی آید بهار.
 +
 
 +
 
 +
'''آب شوی به‌ناچار،
 +
 
 +
'''روی سوی جویبار»
 +
 
 +
 
 +
'''۲'''
 +
 
 +
 
 +
'''روزهای بهار:
 +
 
 +
 
 +
'''بیا، بیا، ای بهار!
 +
 
 +
'''خوشی، سعادت بیار!
  
کودک و یخ
 
  
از روی یخ یک پسر
+
'''آب بکن برف کوه!
  
مدرسه می‌رفت سحر.
+
'''به‌باغ‌ها ده شکوه!
  
سرخورد بکدفعه او،
 
  
خورد زمین‌ دمرو.
+
'''سیل شود حویبار،
  
برخاست چون از زمین،
+
'''غله بیاید ببار
  
گفت به‌یخ این چنین:
 
  
«بدی تو ای یخ، بدان!
+
'''درخت پر گل شود،
  
زمین زنی مردمان!
+
'''به‌نغمه بلبل شود.
  
عمر تو بی‌اعتبار،
 
  
بزودی آید بهار.
+
نخستین شعری که از نیما یوشیج، بنیانگذار شعر امروز ایران، در این زمینه در دست است تاریخ مردادماه سال ۱۳۰۵ را دارد:
  
  
|آب شوی به‌ناچار،
+
<big>'''آواز قفس'''</big>
  
روی سوی جویبار»
 
  
۲
+
'''من مرغک خواننده‌ام
  
روزهای بهار:
+
'''می‌خوانم من نالنده‌ام
  
بیا، بیا، ای بهار!
+
'''پرورده‌‌ی ابر و گلم
  
خوشی، سعادت بیار!
+
'''می‌خوانم من، من بلبلم
  
آب بکن برف کوه!
+
::::'''افتاده هر چند از هوس.
  
به‌باغ‌ها ده شکوه!
+
'''در عشقه‌های سیاه
  
سیل شود حویبار،
+
'''یک شب که می‌تابید ماه
  
غله بیاید ببار
+
'''دستی به من زد دوست، من
  
درخت پر گل شود،
+
'''از آن زمان، در هر دهن
  
به‌نغمه بلبل شود.
+
::::'''می‌خوانم آواز قفس.
  
  
|}
+
در حاشیه دستنوشتهٔ این شعر که همراه دو شعر دیگر برای کودکان، در ورقهٔ بلندی پاکنویس شده است، نیما این یادداشت را نوشته است: «شعرهائی برای کودکان، مثل شعرهائی که محمودخان ملک‌الشعراء برای فرزندان فامیل ساخته است.»
  
۱
+
محمودخان ملک‌الشعراء صبا، فرزند محمدحسین خان عندلیب، و نوهٔ فتحعلی‌خان صبا ملک‌الشعراء است، متولد سال ۱۲۲۸ ه. ق. به طبع رسانندهٔ دیوانش{{نشان|۹}} می‌نویسد: «دیوان محمودخان نزدیک به ۲۶۰۰ بیت می‌باشد که گویا شاعر در اواخر عمر از میان اشعار خود انتخاب و بقیه را از بین برده است.»
  
کودک و یخ
+
این دیوان یک قصیده در مدح مولای متقیان، ۳۵ قصیده در مدح ناصرالدین شاه قاجار، ۶ قصیده در مدح میرزا آقاخان اعتمادالدوله صدراعظم، ۷ قصیده در مدح دیگر بزرگان زمان، یک ترکیب‌بند در رثاء شهیدان کربلا، ۷ مرثیه در سوگ بزرگان زمان، ۲ تاریخچه و ۲ بهاریه و یک بث‌الشکوی در شرح غم و رنج شاعر دارد.
  
از روی یخ یک پسر
+
در جست‌و‌جوی شعرهائی که محمودخان ملک‌الشعراء برای فرزندان خود یا فامیلش ساخته بود و برای‌شان می‌خواند، چنان که نیما نوشته است، از بازماندگان شاعر جویا شدم. خانم والیا امیرمعز، از اعقاب شاعر، لطف کرد و آنچه از بزرگان خانواده‌شان شنیده بود در اختیارم گذارد. چندی بعد، ضمن فراهم آوردن مجموعه‌ئی از آثار نیما یوشیج به‌یادداشت دیگری از این شاعر برخوردم که در آن نوشته بود: «از محمودخان ملک‌الشعرا است. در بهمن ماه بود که این اشعار را ابوالحسن صبا از مادرش شنید و به‌خط خودنوشت ۱۳۲۵.»
  
مدرسه می‌رفت سحر.
+
در پشت و روی این یادداشت چند شعر از محمودخان ملک‌الشعراء صبا (متوفی به‌سال ۱۳۱۱ ه. ق.) ثبت شده است که تا این تاریخ، قدیمی‌ترین شعر کودکان به‌زبان فارسی شمرده می‌شود. علاوه بر نقل تمامی این دو صفحه یادداشت، ضمناً با یاد این سه بزرگوار، عکس صفحه‌ئی از این یادداشت را نیز چاپ می‌کنیم:
  
سرخورد بکدفعه او،
 
  
خورد زمین‌ دمرو.
+
'''۱'''
  
برخاست چون از زمین،
 
  
گفت به‌یخ این چنین:
+
'''رفتم به‌باغ لاله‌زار
  
«بدی تو ای یخ، بدان!
+
'''دیدم: سه یار گلعذار
  
زمین زنی مردمان!
+
'''یکی گل و دو تا بهار
  
عمر تو بی‌اعتبار،
+
'''پوشیده رخت زرنگار.
  
بزودی آید بهار.
 
  
آب شوی به‌ناچار،
+
'''باغبون اومد با بیلش
  
روی سوی جویبار»
+
'''با ریش و با سبیلش
  
۲
+
'''با تن همچو فیلش
  
روزهای بهار:
+
'''انگور توی زنبیلش.
  
بیا، بیا، ای بهار!
 
  
خوشی، سعادت بیار!
+
'''گفتا: «شوید مهمان من
  
آب بکن برف کوه!
+
'''بیائید توی ایوان من
  
به‌باغ‌ها ده شکوه!
+
'''بخورید از این بریان من
  
سیل شود حویبار،
+
'''بکشید از این قلیان من
  
غله بیاید ببار
 
  
درخت پر گل شود،
+
'''تنباکوی شیراز دارم
  
به‌نغمه بلبل شود.
+
'''انار هفت گاز دارم
  
نخستین شعری که از نیما یوشیج، بنیانگذار شعر امروز ایران، در این زمینه در دست است تاریخ مردادماه سال ۱۳۰۵ را دارد:
+
'''پنیر کزاز دارم
 +
 
 +
'''پسته دهن‌واز دارم.»
 +
 
 +
 
 +
'''بیلشو گذاشت با صد شتاب
 +
 
 +
'''پیش درخت و جوی آب
 +
 
 +
'''آنش روشن کرد به‌حساب
 +
 
 +
'''آورد پنج شش سیخ کباب'''{{نشان|۱۰|*}}
 +
 
 +
 
 +
'''گفتا «کنید با هم کمک
 +
 
 +
'''بازی کنید الک دولک
 +
 
 +
'''تا بیارم گوشت و نمک
  
آواز قفس
+
'''با یک دستمال انچوچک'''{{نشان|۱۱|*}}
  
من مرغک خواننده‌ام
 
  
می‌خوانم من نالنده‌ام
+
'''قیله کنیم، قرمه کنیم
  
پرورده‌‌ی ابر و گلم
+
'''گوشت توی برمه کنیم'''{{نشان|۱۲|**}}
  
می‌خوانم من، من بلبلم
+
'''با رخت‌های ترمه کنیم
  
::::::::افتاده هر چند از هوس.
+
'''چشم‌هامونو سرمه کنیم.
  
در عشقه‌های سیاه
 
  
یک شب که می‌تابید ماه
+
'''میوهٔ باغ مال شما
  
دستی به من زد دوست، من
+
'''کنم به‌دستمال شما
  
از آن زمان، در هر دهن
+
'''به‌قدر یک سال شما
  
:::::::::می‌خوانم آواز قفس.
+
'''آرم به‌دنبال شما.
در حاشیه دستنوشته این شعر که همراه دو شعر دیگر برای کودکان، در ورقه بلندی پاکنویس شده است، نیما این یادداشت را نوشته است: «شعرهائی برای کودکان، مثل شعرهائی که محمودخان ملک‌اشعراء برای فرزندان فامیل ساخته است.»
 
  
محمودخان ملک‌الشعراء صبا، فرزند محمدحسین خان عندلیب، و نوه فتحعلی‌خان صبا ملک‌الشعراء است، متولد سال ۱۲۲۸ ه.ق. به طبع رساننده دیوانش{{نشان|۹}} می‌نویسد:«دیوان محمودخان نزدیک به ۲۶۰۰ بیت می‌باشد که گویا شاعر در اواخر عمر از میان اشعار خود انتخاب و بقیه را از بین برده است.»
 
  
این دیوان یک قصیده در مدح مولای متقیان، ۳۵ قصیده در مدح ناصرالدین شاه قاجار، ۶ قصیده در مدح میرزا آقاخان اعتمادالدوله صدراعظم، ۷ قصیده در مدح دیگر بزرگان زمان، یک ترکیب‌بند در رثاء شهیدان کربلا، ۷ مرثیه در سوگ بزرگان زمان، ۲ تاریخچه و ۲ بهاریه و یک بث‌الشکوی در شرح غم و رنج شاعر دارد.
+
'''بهار که شد آئید به‌باغ
  
در جست‌و‌جوی شعرهائی که محمودخان ملک‌الشعراء برای فرزندان خود یا فامیلش ساخته بود و برای‌شان می‌خواند، چنان که نیما نوشته است، از بازماندگان شاعر جویا شدم. خانم والیا امیرمعز، از اعقاب شاعر، لطف کرد و آنچه از بزرگان خانواده‌شان شنیده بود در اختیارم گذارد. چندی بعد، ضمن فراهم آوردن مجموعه‌ئی از آثار نیما یوشیج به یادداشت دیگری از این شاعر برخوردم که در آن نوشته بود :«از محمودخان ملک‌الشعرا است. در بهمن ماه بود که این اشعار را ابوالحسن صبا از مادرش شنید و به‌خط خودنوشت ۱۳۲۵.»
+
'''صبح سحر، پیش از کلاغ
  
در پشت و روی این یادداشت چند شعر از محمودخان ملک‌الشعراء صبا (متوفی به‌سال ۱۳۱۱ ه.ق.) ثبت شده است که تا این تاریخ، قدیمی‌ترین شعر کودکان به‌زیان فارسی شمرده می‌شود. علاوه بر نقل تمامی این دو صفحه یادداشت، ضمناً با باد این سه بزرگوار، عکس صفحه‌ئی از این یادداشت را نیز چاپ می‌کنیم:
+
'''پالون نهید روی الاغ.
  
۱
 
  
رفتم به باغ لاله‌زار
+
'''منزل کنید زیر چنار
  
دیدم: سه یار گلعذار
+
'''تا بیارم تفت خیار
  
یکی گل و دو تا بهار
+
'''تفت دگر، سیب و انار
  
پوشیده رخت زرنگار.
+
'''با هلوهای آبدار.
  
<br>
 
  
باغبون اومد با بیلش
+
'''بعدش بیارم کمبوزه
  
با ریش و با سبیلش
+
'''بعدش بیارم خربوزه
  
با تن همچو فیلش
+
'''کمبوزه‌های خوشمزه
  
انگور توی زنبیلش.
+
'''تا بخورید مثل بزه.
  
<br>
 
  
گفتا: «شوید مهمان من
+
'''بعدش رویم توی خونه
  
بیائید توی ایوان من
+
'''مثل گنجشک توی لونه
  
بخورید از این بریان من
+
'''گندم خوریم و شادونه
  
بکشید از این قلیان من
+
'''با نقل هل، دونه دونه.
  
<br>
 
  
تنباکوی شیراز دارم
+
'''بعدش رویم زیر لحاف
  
انار هفت گاز دارم
+
'''با لحاف‌های خوش لفاف
  
پنیر کزاز دارم
+
'''لحاف کشیم به‌روی ناف
  
پسته دهن‌واز دارم.»
+
'''ز کوزه خوریم آب صاف.
  
<br>
 
  
بیلشو گذاشت با صد شتاب
+
'''۲'''
  
پیش درخت و جوی آب
 
  
آنش روشن کرد به‌حساب
+
'''رفتم به‌باغ پسته
  
آورد پنج شش سیخ کباب {{نشان|*}}
+
'''علیقلی بک نشسته
  
<br>
+
'''سیلی زدم به‌گوشش
  
گفتا «کنید با هم کمک
+
'''گوشواره‌ها به‌گوشش
  
بازی کنید الک دولک
 
  
تا بیارم گوشت و نمک
+
'''این در باغ انار
  
با یک دستمال انچوچک{{نشان|*}}
+
'''اون در باغِ انار
  
<br>
+
'''میون باغ چنار
  
قیله کنیم، قرمه کنیم
+
'''علیقلی‌بک بیمار
  
گوشت توی برمه کنیم {{نشان|**}}
+
'''بر نجابش بیار
  
با رخت‌های ترمه کنیم
 
  
چشم‌هامونو سرمه کنیم.
+
'''این درو واکن باد میاد
  
<br>
+
'''اون درو واکن باد میاد
  
میوه باغ مال شما
+
'''زن قزلباش میاد...
  
کنم به‌دستمال شما
+
'''عاشق نقاش میاد...
  
به‌قدر یک سال شما
 
  
آرم به‌دنبال شما.
+
'''۳'''
  
<br>
 
  
بهار که شد آئید به باغ
+
'''ای پسته‌شکن، پسته‌بشکن
  
صبح سحر، پیش از کلاغ
+
'''لبهات نازکه، آهسته بشکن
  
پالون نهید روی الاغ.
+
'''هاون رو بیار با دسته بشکن.
  
<br>
 
  
منزل کنید زیر چنار
+
'''۴'''
  
تا بیارم تفت خیار
 
  
تفت دگر، سیب و انار
+
'''گربه دارم، چه براق
  
با هلوهای آبدار.
+
'''می‌رود شهر عراق
  
<br>
+
'''می‌آرد روغن چراغ.
  
بعدش بیارم کمبوزه
+
'''گربهٔ عصار من، میومیو!
  
بعدش بیارم خربوزه
 
  
کمبوزه‌های خوشمزه
+
'''گربه دارم، چه قشنگ
  
تا بخورید مثل بزه.
+
'''می‌رود شهر فرنگ
  
<br>
+
'''می‌آرد پیاله رنگ.
  
بعدش رویم توی خونه
+
'''گربهٔ تجار من، میومیو!
  
مثل گنجشک توی لونه
 
  
گندم خوریم و شادونه
+
'''گربه دارم چه ملوس
  
یا نقل هل، دونه دونه.
+
'''می‌رود شهر عروس
  
<br>
+
'''می‌آرد جوجه خروس
  
بعدش رویم زیر لحاف
+
'''گربهٔ خواستگار من، میومیو!
  
یا لحاف‌های خوش لفاف
 
  
لحاف کشیم به‌روی ناف
+
و حرف آخر این که این سند خود شاهد خوبی بر این مدعاست که در روزگاران پیشین چگونه «ادب رسمی» و «وظیفهٔ شاعری»، زندگی خصوصی و درونی شاعران را کنار می‌زد و آثاری از این دست را، که صرفنظر از ارزش هنری نشان‌دهندهٔ قسمتی از زندگی و روحیات شاعر است، قابل عرضه نمی‌دانست. و به‌این ترتیب ای بسا چنین آثاری، ساخته شده برای کودکان، در روزگاران پیش‌تر هم وجود داشته است و افسوس...
  
ز کوزه خوریم آب صاف.
+
{{چپ‌چین}}
 +
'''سیروس طاهباز'''
 +
{{پایان چپ‌چین}}
  
<br>
+
 +
== منابع و یادادشت‌ها: ==
  
۲
+
#{{پاورقی|۱}} خاقانی شروانی (۵۲۰ - ۵۹۹ ه. ق.) دیوان. به‌تصحیح دکتر ضیاءالدین سجادی.
 +
#{{پاورقی|۲}} به‌نقل از نسخهٔ خطی آثار سراج قمری از نسخه «چستربیتی» تحریر ۷۱۲ هجری. تاریخ ادبیات ایران. دکتر ذبیح‌الـله صفا. چاپ دانشگاه. جلد سوم. ص ۶۸۹.
 +
#{{پاورقی|۳}} مانند مثنوی کوتاه «خرس و صیادان» که در آن می‌گوید: دو صیاد استاد و چالاک و چست / یکی آلفرد نام و دیگر، آگست
 +
#{{پاورقی|۴}} منظور از دیوان ایرج و شماره‌ها در همه جا کتاب «تحقیق در احوال و آثار و افکار و اشعار ایرج میرزا» است. به‌اهتمام دکتر محمدجعفر محجوب. نشر اندیشه. چاپ سوم. ۱۳۵۳.
 +
#{{پاورقی|۵}} دیوان بهار. چاپ اول. سال ۱۳۳۵ جلد اول ص ۵۱۴.
 +
#{{پاورقی|۶}} دیوان بهار. چاپ دوم. سال ۱۳۴۵ جلد دوم.
 +
#{{پاورقی|۷}} راقم این سطور تأثیر شعر صابر را در ادبیات دورهٔ مشروطه، بخصوص اثرپذیری و حتی ترجمهٔ مستقیم شعر صابر را توسط سید اشرف‌الدین گیلانی (نسیم شمال) در یادداشتی به‌هنگام نشر نخستین چاپ کتاب «هوپ‌هوپ‌نامه» یا ترجمه فارسی احمد شفائی (نشریات دولتی آذربایجان باکو - ۱۹۶۵) در «دفترهای زمانه» (شهریورماه ۱۳۴۹، ص ۲۲۲) نمایانده است. این هم شاهدی بر آشنائی «ایرج» با صابر: «در پشت کتابی که برای سردار عبدالعزیزخان، جنرال قنسول افغان، مقیم مشهد فرستاده نوشته است: / عزیز نسخهٔ اشعار «صابر» شاعر که پر بود ز گهرهای شاهوار عزیز ز دوستدار عزیزی رسیدی و اکنون بیادگار فرستم به‌دوستدار عزیز اساس دولت ایران و ترک و افغان را کند معزز و پاینده، کردگار عزیز. / ص ۱۹۰ دیوان ایرج، پیشین.»
 +
#{{پاورقی|۸}} «هوپ‌هوپ‌نامه» ترجمهٔ احمد شفائی. چاپ دوم. باکو ۱۹۷۷. شماره‌‌های ذکر شده مربوط به‌همین چاپ است. چاپ دوم ترجمهٔ بی‌نظیر و ستایش‌انگیز احمد شفائی از هوپ‌هوپ‌نامهٔ صابر به‌زبان فارسی سال گذشته در باکو به‌چاپ رسید و متأسفانه به‌دلیل نامعلومی در بازار کتاب ایران موجود نیست. ارزش این کتاب تنها در این نیست که شعرهای سازنده‌اش، در زمان خود، بیش از یک اردو به‌ مشروطیت ایران خدمت کرده است. در این هم هست که برگرداننده‌اش بهترین و دقیق‌ترین ترجمهٔ شعری ممکن را در زمان ما به‌زبان فارسی ارائه داده است که می‌تواند بهترین سرمشق برای مترجمان زمان باشد.
 +
#{{پاورقی|۹}} دیوان محمودخان ملک‌الشعراء صبا. ضمیمه سال بیست و سوم مجلهٔ ارمغان، آذرماه ۱۳۲۹.
  
رفتم به‌باغ پسته
+
:{{تک ستاره}}{{پاورقی|۱۰}} منقول از نسخهٔ خانم والیا.
  
علیقلی بک نشسته
+
:{{تک ستاره}}{{تک ستاره}}{{پاورقی|۱۱}} برمه: دیگ سنگی.
  
  
 +
[[رده:مقالات نهایی‌شده]]
 
[[رده:کتاب جمعه]]
 
[[رده:کتاب جمعه]]
 
[[رده:کتاب جمعه ۲۳]]
 
[[رده:کتاب جمعه ۲۳]]
 
[[رده:شعر]]
 
[[رده:شعر]]
 +
[[رده:سیروس طاهباز]]
 +
 +
 +
 +
{{لایک}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۷ ژانویهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۲۲:۵۷

کتاب جمعه سال اول شماره ۲۳ صفحه ۱۰۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۳ صفحه ۱۰۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۳ صفحه ۱۰۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۳ صفحه ۱۰۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۳ صفحه ۱۰۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۳ صفحه ۱۰۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۳ صفحه ۱۰۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۳ صفحه ۱۰۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۳ صفحه ۱۰۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۳ صفحه ۱۰۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۳ صفحه ۱۰۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۳ صفحه ۱۰۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۳ صفحه ۱۱۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۳ صفحه ۱۱۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۳ صفحه ۱۱۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۳ صفحه ۱۱۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۳ صفحه ۱۱۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۳ صفحه ۱۱۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۳ صفحه ۱۱۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۳ صفحه ۱۱۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۳ صفحه ۱۱۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۳ صفحه ۱۱۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۳ صفحه ۱۱۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۳ صفحه ۱۱۵


فصلی از «جستاری در ادبیات کودکان ایران»


سیمای کودکان در ادب رسمی ایران، یعنی آنچه در دیوان‌ها و تذکره‌ها و تواریخ مسطور است، مثل زندگی و شرح احوال بسیاری از بزرگان ادب، سیمائی محو و ناپیدا است. کودکان، هم‌چون پدران و مادران، در آثار فراوان و گونه‌گون شاعران ما حضوری غیرمستقیم دارند. گوئی سخن گفتن از آنان دون‌شأن شاعری‌ست!

سخن از کودکان هست، امّا نه آشکار و روشن، بلکه در جامه‌های کوتاه و بلند و همواره بی‌خریدار پندها و بندها، این که این مباش و آن باش، یا در بانگ بریده در گلوی زاری‌ها و سوگنامه‌ها و مرثیه‌ها. یعنی به‌یاد فرزند بودن، آن دم که زنده نیست:


صبحگاهی سر خوناب جگر بگشائید
ژاله صبحدم از نرگس تر بگشائید...
نازنینانِ منا! مُرد چراغ دل من
همچو شمع از مژه، خونابِ جگر بگشائید
خبر مرگِ جگر گوشهٔ من گوش کنید
شد جگر، چشمهٔ خون، چشم عِبَر بگشائید
بلبل نغمه‌گر، از باغِ طرب شد به‌سفر
گوش بر نوحهٔ زاغان به‌حضر بگشائید...[۱]


گذشته از آثاری که از بد حادثه بر جا نمانده است یا تاکنون از محبس نسخه‌های خطی راهی به‌بیرون نجسته است، در آثاری که از بیشمار شاعران سرزمین‌مان در دست داریم کم‌تر خطاب روشن و مستقیمی به‌کودک، این کوچک‌ترین فرد خانواده، به‌چشم می‌خورد. به‌ندرت شاعری - گرچه ناشناخته چون «سراج قمری» در اواخر قرن ششم - چنین نمونهٔ پاک و روشنی را در ستایش فرزندش در دیوان خود به‌ثبت رسانده است:


خاصه که ز دهر پیر خودرای
وز گردش چرخ حادثه‌زای
دارم پسری به‌کام و ناکام
چون ذکر جمیل تو «حسن» نام.
پسته دهن و نبات پاره
همچون خرماست شیرخواره،
یک ساعت اگر رخش نبینم
پیشانی فرخش نبینم،
بیمست که جان من برآید
عیش من و لهو من سرآید ...[۲]


جز قله‌ها و کوه‌های ادب فارسی، حافظ و مولوی و ناصرخسرو...، همهٔ آن بزرگمردانی که حرمت «در لفظ دری» را می‌شناختند و هر عقوبتی را در راه آن به‌جان می‌خریدند، گوئی در صف طویل شاعران ما انجام وظیفه بیرونی شاعری، مدح و مرثیه و تهنیت و تملق گفتن، چندان وقتگیر بود که کم‌تر فرصت رسیدگی به‌امور خودی و زندگی درونی پیش می‌آمد...

باری، بگذریم و به‌زمان و زمانهٔ خود نزدیک‌تر شویم.

رسم بر این است که سرفصل و سرآغاز بسیاری از پدیده‌های تازهٔ ادبی و اجتماعی را انقلاب مشروطیت و آغاز دورهٔ بیداری و آشنائی با رسم و راه ادب فرنگیان بشماریم. به‌این ترتیب نخستین سازندگان شعرهای مستقلی برای کودکان ایران، ایرج میرزا و حاجی میرزا یحیی دولت‌آبادی و مهدیقلی خان هدایت (مخبرالسلطنه) و محمد تقی بهار، و یا به‌اعتبار مفاهیم امروزی شعر، نیمایوشیج شمرده‌می‌شوند. تا کمی بعد، نوبت به‌جبار باغچه‌بان برسد که به‌دلیل تداوم کارش و پیوستگی کار و زندگیش، که بلند‌ترین و پرثمرترین شعرها بود، به‌حق می‌توان او را نخستین شاعر کودکان ایرانی دانست.

اما در این جست‌وجو ما به‌سندی دورتر از این تاریخ و زندگی این شاعران دست یافته‌ئی که آن را در پی ذکری از آثار این شاعران معرفی می‌کنیم.

ایراح میرزا (ولادت ۱۲۹۱ ه. ق. - وفات ۱۳۴۳ ه. ق.) به‌جز داستان‌های کوتاهی که اکثراً ترجمه از منابع بیگانه[۳] عربی یا فرانسه است، و آن‌‌ها را می‌توان به‌زحمت از مقولهٔ مواد خواندنی برای کودکان محسوب داشت، آثاری را هم به‌طور مستقیم برای فرزند خود خسرو، یا عموم کودکان ساخته است.

از مقولهٔ اول، این آثار در دیوان ایرج[۴] ثبت است:

داستان دو موش (۱۴۱)، خرس و صیادان (۱۴۳)، شیر و موش (۱۴۵)، کلاغ و روباه (۱۵۳)، طوطی(۱۵۷)، آروزی خر دم بریده (۱۱۸) و مهرمادر (۱۸۷).

این آثار را هم ایرج برای عموم کودکان، ساخته است:

نصیحت به‌فرزند (۱۳۶)، برای کتاب آقای مخبرالسلطنه (۱۴۴)، شکوه شاگرد (۱۵۳)، شوق درس خواندن (۱۵۴)، نوروز کودکان (۱۵۴)، پسر بی‌هنر (۱۵۵)، مادر (۱۶۷)، حق استاد (۱۷۲)، بامداد (۱۸۸)، مادر (۱۸۹) و وطن‌دوستی (۱۹۴).

که این نمونه‌ئی‌ست از این دست آثار ایرج با نام بامداد:


صبحدم کاین مرغ کیهان آشیان
بال بگشاید فراز کوهسار
پنجه و منقار نورافشان او
پردهٔ شب را نماید تار و مار،
در چمن، پروانهٔ عاشق منش
- آن گل جاندار خوش نقش و نگار -
از غلاف پیرهن آید برون،
پیرهن بر تن درد از عشق یار؛
برپرد زین گل به‌آن گل، شادمان،
بوسد این را غبغب و آن را عذار.


همچنان آن طفلک شیرین زبان
در لطافت آمده چون گل به‌بار
سالم و سرخ و سفید و چاق و گرد
با دو چشم چون ستاره، نوربار
- همچو گوهر کز صدف آید برون -
آید از شادیچه بیرون، شادخوار
بنگرد بر گلبنان خانگی،
بال بگشاید همی پروانه‌وار،
دست مادر بوسد و روی پدر،
این در آغوشش کشد، آن در کنار.


حاجی میراز یحیی دولت‌آبادی (تولد ۱۲۷۹ ه. ق. درگذشت ۱۳۱۸ ه. ش.) از روشنفکران دوران مشروطه و بنیانگذاران مدارس و مؤسسات فرهنگی و از نخستین نویسندگان کتاب‌های درسی در ایران است.

این نمونه‌ئی از بهترین شعرهای دولت‌آبادی است که در کتاب‌های درسی هم آمده است:


صبح


از افق، صبحدم سفید دمید آسمان، همچو نقره گشت سفید
با شکوه و جلال و جاه رسید پادشاه ستارگان خورشید
باز شد دیدگان من از خواب

به‌به از آفتاب عالم تاب!

شب تاریک رفت و آمد روز به چه روزی! چو بخت من فیروز
پادشاه ستارگان امروز از افق سر برون نکرده هنوز

باز شد دیدگان من از خواب

به‌به از آفتاب عالمتاب!

یک طرف نالهٔ خروس سحر از صدای نوازش مادر
بانگ الـله‌اکبر از یکسر وز سخن‌های دلپذیر پدر

باز شد دیدگان من از خواب

به‌به از آفتاب عالمتاب!


مهدیقلی خان هدایت (مخبرالسلطنه)، از نویسندگان همین دوره، از طرف «کمیسیون معارف» مأموریت یافته بود که «خواندنی‌های کودکان» را فراهم آورد. جزوه‌ئی جُنگ‌مانند، بدون تاریخ چاپ، با حروف درشت اعراب‌دار و مصور در ۲۴ صفحه با نام «سه فندق، خواندنی برای کودکان» فراهم آوردهٔ این نویسنده در دست است که حاوی قطعات کوتاه منثور و منظوم است، اکثراٌ با امضاء م. ق. هدایت و همچنین دو شعر از یحیی دولت‌ابادی و ایرج میرزا.

این هم نمونه‌ئی‌ست از آثار منظوم این نویسنده، در این جُنگ (ص ۸):

خروس صبح
خروس صبح گوید قوقیاقای هوا روشن شده برخیز از جای
بشوئی تا تو دست و روت را پاک به‌دندان‌ها زنی پاکیزه مسواک
زنی موی سرت را خوب شانه بگیری تا وضو بهر دوگانه
نمازت را بخوانی بی‌کم و بیش کنی شکر و ثنای خالق خویش
خوری چائی و نان چاشت، آنگاه به‌سوی مدرسه افتی تو در راه
به‌درست می‌رسی دراولین زنگ نداری پیش همشاگردیان ننگ


محمد تقی بهار (ولادت ۱۲۶۶ ه. ش. - وفات ۱۳۳۰ ه. ش.) بزرگ‌ترین و گرامی‌ترین شاعر سنتی و محقق کم‌نظیر عصر ما هم در این زمینه، آفریدن آثاری برای کودکان، طبعی آزموده است که در دیوان او ثبت است.

مشهورترین این آثار «سرود مدرسه‌» است که بهار آن را در سال ۱۳۱۰ برای کودکان دبستانی ساخته است و چنین آغاز می‌شود:

ما همه کودکان ایرانیم
مادر خویش را، نگهبانیم...[۵]

آثار دیگر بهار که در دیوانش ثبت است این‌هاست:

اندرز به‌جوانان (۱۳۳)، بچه ترس (۱۸۸)، تنبلی عاقبتش حمالی است (۲۲۱)، رنج و گنج (۳۳۰)، خدا و والدین (۳۳۱) و مونس پدر (۴۸۶)[۶].

سخن گفتن از شعر و شاعران این دوره از تاریخ ایران، بدون ذکر نام و تأثیر میرزا علی اکبر صابر (۱۹۱۱ - ۱۸۶۲)، خالق کتاب «هوپ‌هوپ‌نامه» و بنیانگذار شعر واقعگرای آذربایجان، سخنی ناتمام است[۷]. صابر نه تنها چشم‌بینا و جان آگاه انقلاب مشروطیت ایران است، در زمینه مورد بحث ما هم آثار با ارزشی دارد.

این آثار از روی ترجمهٔ فارسی کتاب «هوپ‌هوپ‌نامه»[۸] نقل می‌شود:

اشعار مربوط به‌کودکان ساخته شده در سال‌های ۱۹۰۶ تا ۱۹۱۱:

هدیه به‌اطفال دبستان (۴۲۵)، گاومیش و سیل (۴۲۷)، شبان دروغگو (۴۲۸)، هدیه به‌شاگردان مدارس (۴۳۰)، پزشک و بیمار (۴۳۲)، باغبان پیر (۴۳۳)، مور (۴۳۴)، لحاف ملانصرالدین (۴۳۶)، اسکندر و فقیر (۴۳۷)، دهقان بیمار (۴۳۹)، ملانصرالدین و دزد (۴۴۱)، عنکبوت و کرم و ابریشم (۴۴۲).

اشعار مربوط به‌کودکان که سال انتشارشان معلوم نیست:

تارجی که در خریدن زیاد می‌گرفت و در فروختن کم می‌داد (۴۴۳)، شمخکار (۴۴۵)، روزهای بهار (۴۴۶)، تشویق به‌مدرسه (۴۴۷)، هوس (۴۴۹)، کودک و یخ (۴۵۰)، کلاغ و روباه (۴۵۱)، صحبت درختان (۴۵۳)، کودک و پول (۴۵۵) و ترغیب به‌علم (۴۵۷). ترجمه دو نمونه از شعرهای صابر را از همین کتاب بخوانیم:


۱


کودک و یخ

از روی یخ یک پسر

مدرسه می‌رفت سحر.


سرخورد یکدفعه او،

خورد زمین‌ دمرو.


برخاست چون از زمین،

گفت به‌یخ این چنین:


«بدی تو ای یخ، بدان!

زمین زنی مردمان!


عمر تو بی‌اعتبار،

بزودی آید بهار.


آب شوی به‌ناچار،

روی سوی جویبار»


۲


روزهای بهار:


بیا، بیا، ای بهار!

خوشی، سعادت بیار!


آب بکن برف کوه!

به‌باغ‌ها ده شکوه!


سیل شود حویبار،

غله بیاید ببار


درخت پر گل شود،

به‌نغمه بلبل شود.


نخستین شعری که از نیما یوشیج، بنیانگذار شعر امروز ایران، در این زمینه در دست است تاریخ مردادماه سال ۱۳۰۵ را دارد:


آواز قفس


من مرغک خواننده‌ام

می‌خوانم من نالنده‌ام

پرورده‌‌ی ابر و گلم

می‌خوانم من، من بلبلم

افتاده هر چند از هوس.

در عشقه‌های سیاه

یک شب که می‌تابید ماه

دستی به من زد دوست، من

از آن زمان، در هر دهن

می‌خوانم آواز قفس.


در حاشیه دستنوشتهٔ این شعر که همراه دو شعر دیگر برای کودکان، در ورقهٔ بلندی پاکنویس شده است، نیما این یادداشت را نوشته است: «شعرهائی برای کودکان، مثل شعرهائی که محمودخان ملک‌الشعراء برای فرزندان فامیل ساخته است.»

محمودخان ملک‌الشعراء صبا، فرزند محمدحسین خان عندلیب، و نوهٔ فتحعلی‌خان صبا ملک‌الشعراء است، متولد سال ۱۲۲۸ ه. ق. به طبع رسانندهٔ دیوانش[۹] می‌نویسد: «دیوان محمودخان نزدیک به ۲۶۰۰ بیت می‌باشد که گویا شاعر در اواخر عمر از میان اشعار خود انتخاب و بقیه را از بین برده است.»

این دیوان یک قصیده در مدح مولای متقیان، ۳۵ قصیده در مدح ناصرالدین شاه قاجار، ۶ قصیده در مدح میرزا آقاخان اعتمادالدوله صدراعظم، ۷ قصیده در مدح دیگر بزرگان زمان، یک ترکیب‌بند در رثاء شهیدان کربلا، ۷ مرثیه در سوگ بزرگان زمان، ۲ تاریخچه و ۲ بهاریه و یک بث‌الشکوی در شرح غم و رنج شاعر دارد.

در جست‌و‌جوی شعرهائی که محمودخان ملک‌الشعراء برای فرزندان خود یا فامیلش ساخته بود و برای‌شان می‌خواند، چنان که نیما نوشته است، از بازماندگان شاعر جویا شدم. خانم والیا امیرمعز، از اعقاب شاعر، لطف کرد و آنچه از بزرگان خانواده‌شان شنیده بود در اختیارم گذارد. چندی بعد، ضمن فراهم آوردن مجموعه‌ئی از آثار نیما یوشیج به‌یادداشت دیگری از این شاعر برخوردم که در آن نوشته بود: «از محمودخان ملک‌الشعرا است. در بهمن ماه بود که این اشعار را ابوالحسن صبا از مادرش شنید و به‌خط خودنوشت ۱۳۲۵.»

در پشت و روی این یادداشت چند شعر از محمودخان ملک‌الشعراء صبا (متوفی به‌سال ۱۳۱۱ ه. ق.) ثبت شده است که تا این تاریخ، قدیمی‌ترین شعر کودکان به‌زبان فارسی شمرده می‌شود. علاوه بر نقل تمامی این دو صفحه یادداشت، ضمناً با یاد این سه بزرگوار، عکس صفحه‌ئی از این یادداشت را نیز چاپ می‌کنیم:


۱


رفتم به‌باغ لاله‌زار

دیدم: سه یار گلعذار

یکی گل و دو تا بهار

پوشیده رخت زرنگار.


باغبون اومد با بیلش

با ریش و با سبیلش

با تن همچو فیلش

انگور توی زنبیلش.


گفتا: «شوید مهمان من

بیائید توی ایوان من

بخورید از این بریان من

بکشید از این قلیان من


تنباکوی شیراز دارم

انار هفت گاز دارم

پنیر کزاز دارم

پسته دهن‌واز دارم.»


بیلشو گذاشت با صد شتاب

پیش درخت و جوی آب

آنش روشن کرد به‌حساب

آورد پنج شش سیخ کباب*


گفتا «کنید با هم کمک

بازی کنید الک دولک

تا بیارم گوشت و نمک

با یک دستمال انچوچک*


قیله کنیم، قرمه کنیم

گوشت توی برمه کنیم**

با رخت‌های ترمه کنیم

چشم‌هامونو سرمه کنیم.


میوهٔ باغ مال شما

کنم به‌دستمال شما

به‌قدر یک سال شما

آرم به‌دنبال شما.


بهار که شد آئید به‌باغ

صبح سحر، پیش از کلاغ

پالون نهید روی الاغ.


منزل کنید زیر چنار

تا بیارم تفت خیار

تفت دگر، سیب و انار

با هلوهای آبدار.


بعدش بیارم کمبوزه

بعدش بیارم خربوزه

کمبوزه‌های خوشمزه

تا بخورید مثل بزه.


بعدش رویم توی خونه

مثل گنجشک توی لونه

گندم خوریم و شادونه

با نقل هل، دونه دونه.


بعدش رویم زیر لحاف

با لحاف‌های خوش لفاف

لحاف کشیم به‌روی ناف

ز کوزه خوریم آب صاف.


۲


رفتم به‌باغ پسته

علیقلی بک نشسته

سیلی زدم به‌گوشش

گوشواره‌ها به‌گوشش


این در باغ انار

اون در باغِ انار

میون باغ چنار

علیقلی‌بک بیمار

بر نجابش بیار


این درو واکن باد میاد

اون درو واکن باد میاد

زن قزلباش میاد...

عاشق نقاش میاد...


۳


ای پسته‌شکن، پسته‌بشکن

لبهات نازکه، آهسته بشکن

هاون رو بیار با دسته بشکن.


۴


گربه دارم، چه براق

می‌رود شهر عراق

می‌آرد روغن چراغ.

گربهٔ عصار من، میومیو!


گربه دارم، چه قشنگ

می‌رود شهر فرنگ

می‌آرد پیاله رنگ.

گربهٔ تجار من، میومیو!


گربه دارم چه ملوس

می‌رود شهر عروس

می‌آرد جوجه خروس

گربهٔ خواستگار من، میومیو!


و حرف آخر این که این سند خود شاهد خوبی بر این مدعاست که در روزگاران پیشین چگونه «ادب رسمی» و «وظیفهٔ شاعری»، زندگی خصوصی و درونی شاعران را کنار می‌زد و آثاری از این دست را، که صرفنظر از ارزش هنری نشان‌دهندهٔ قسمتی از زندگی و روحیات شاعر است، قابل عرضه نمی‌دانست. و به‌این ترتیب ای بسا چنین آثاری، ساخته شده برای کودکان، در روزگاران پیش‌تر هم وجود داشته است و افسوس...

سیروس طاهباز


منابع و یادادشت‌ها:

  1. ^  خاقانی شروانی (۵۲۰ - ۵۹۹ ه. ق.) دیوان. به‌تصحیح دکتر ضیاءالدین سجادی.
  2. ^  به‌نقل از نسخهٔ خطی آثار سراج قمری از نسخه «چستربیتی» تحریر ۷۱۲ هجری. تاریخ ادبیات ایران. دکتر ذبیح‌الـله صفا. چاپ دانشگاه. جلد سوم. ص ۶۸۹.
  3. ^  مانند مثنوی کوتاه «خرس و صیادان» که در آن می‌گوید: دو صیاد استاد و چالاک و چست / یکی آلفرد نام و دیگر، آگست
  4. ^  منظور از دیوان ایرج و شماره‌ها در همه جا کتاب «تحقیق در احوال و آثار و افکار و اشعار ایرج میرزا» است. به‌اهتمام دکتر محمدجعفر محجوب. نشر اندیشه. چاپ سوم. ۱۳۵۳.
  5. ^  دیوان بهار. چاپ اول. سال ۱۳۳۵ جلد اول ص ۵۱۴.
  6. ^  دیوان بهار. چاپ دوم. سال ۱۳۴۵ جلد دوم.
  7. ^  راقم این سطور تأثیر شعر صابر را در ادبیات دورهٔ مشروطه، بخصوص اثرپذیری و حتی ترجمهٔ مستقیم شعر صابر را توسط سید اشرف‌الدین گیلانی (نسیم شمال) در یادداشتی به‌هنگام نشر نخستین چاپ کتاب «هوپ‌هوپ‌نامه» یا ترجمه فارسی احمد شفائی (نشریات دولتی آذربایجان باکو - ۱۹۶۵) در «دفترهای زمانه» (شهریورماه ۱۳۴۹، ص ۲۲۲) نمایانده است. این هم شاهدی بر آشنائی «ایرج» با صابر: «در پشت کتابی که برای سردار عبدالعزیزخان، جنرال قنسول افغان، مقیم مشهد فرستاده نوشته است: / عزیز نسخهٔ اشعار «صابر» شاعر که پر بود ز گهرهای شاهوار عزیز ز دوستدار عزیزی رسیدی و اکنون بیادگار فرستم به‌دوستدار عزیز اساس دولت ایران و ترک و افغان را کند معزز و پاینده، کردگار عزیز. / ص ۱۹۰ دیوان ایرج، پیشین.»
  8. ^  «هوپ‌هوپ‌نامه» ترجمهٔ احمد شفائی. چاپ دوم. باکو ۱۹۷۷. شماره‌‌های ذکر شده مربوط به‌همین چاپ است. چاپ دوم ترجمهٔ بی‌نظیر و ستایش‌انگیز احمد شفائی از هوپ‌هوپ‌نامهٔ صابر به‌زبان فارسی سال گذشته در باکو به‌چاپ رسید و متأسفانه به‌دلیل نامعلومی در بازار کتاب ایران موجود نیست. ارزش این کتاب تنها در این نیست که شعرهای سازنده‌اش، در زمان خود، بیش از یک اردو به‌ مشروطیت ایران خدمت کرده است. در این هم هست که برگرداننده‌اش بهترین و دقیق‌ترین ترجمهٔ شعری ممکن را در زمان ما به‌زبان فارسی ارائه داده است که می‌تواند بهترین سرمشق برای مترجمان زمان باشد.
  9. ^  دیوان محمودخان ملک‌الشعراء صبا. ضمیمه سال بیست و سوم مجلهٔ ارمغان، آذرماه ۱۳۲۹.
*^  منقول از نسخهٔ خانم والیا.
**^  برمه: دیگ سنگی.