پرنسیپ عالی!: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز
جز
سطر ۸: سطر ۸:
 
[[Image:KHN005P120.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۱۲۰|کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۱۲۰]]
 
[[Image:KHN005P120.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۱۲۰|کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۱۲۰]]
  
{{ناقص}}
+
{{در حال ویرایش}}
  
  
سطر ۱۶: سطر ۱۶:
 
[[رده:یان دردا]]
 
[[رده:یان دردا]]
 
[[رده:کاظم انصاری]]
 
[[رده:کاظم انصاری]]
 +
 +
به‌نظر شاگردانش، قیافهٔ خنده‌آوری داشت: صورتش بزرگ و آبله‌گون و بدترکیب، و لباسش مچاله و بدقواره بود.
 +
 +
همیشه کیفی پر از آثار نویسندگان باستان زیر بغل داشت، و سرمست از زیبائی آنها، باصدائی ناخوش، مشتاقانه قطعات طویلی از این آثار را نقل می‌کرد.
 +
 +
هرچند القاب مناسب‌تری برازندهٔ او بود، بااین حال، در این‌جا نیز به‌همان لقبی که طی بیست سال فعالیت معلمی خود، در مدارس دیگر به‌وی داده بودند مفتخر شد:
 +
 +
شاگردان این دبیرستان نیز، پس از استماع دوسه سخنرانی مشتاقانه‌ئی که در ساعات درس زبان لاتینی و یونانی ایراد کرد، اورا پرنسیپ عالی نامیدند و این لقب، دراندک زمانی جایگیزن نام اصلی او شد:
 +
 +
هنگامی که «پرنسیپ عالی» اوراق امتحانی زبان لاتینی را پخش می‌کرد، می‌گفت:
 +
 +
«- پرنسیپ عالی ... هوم ... اخلاق، که همه باید از آن پیروی کنید، شمارا از انجام هر نوع عمل ناشایستی، مثل نوشتن از روی ورقهٔ رفیق پلودستی، منعتان می‌کند!»
 +
 +
در آن چند روز اخیر، افکار او چنان متوجه تدارک امتحان آخر سال تحصیلی بود که به‌هیچ وجه‌به جهان و حوادث وحشتناکی که در آن می‌گذشت توجهی نداشت...
 +
 +
درست در همان لحظه که انگشت سبابهٔ استخوانی آلوده به‌لکه‌های مرکبش را بالا برده باوقار پدرانه‌ئی اعلام داشت که هم‌اکنون نخستین جمله‌ٔ امتحان دیکته را شروع خواهد کرد، در را به‌شدت کوفتند وبلافاصله، از شکاف باریک میان دو لنگهٔ در ـ که به‌سرعت گشوده و بسته شد ـ مدیر دبیرستان به کلاس آمد. رنجور و ناتوان، مثل کسی که به‌حملهٔ خفقان دچار شده باشد، به‌چارچوب در تکیه داد و با حرکت آهسته دست، به‌شاگردان اشاره کرد که از جا برخیزند...

نسخهٔ ‏۱۲ نوامبر ۲۰۱۲، ساعت ۱۸:۵۰

کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۱۱۳
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۱۱۳
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۱۱۴
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۱۱۴
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۱۱۵
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۱۱۵
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۱۱۶
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۱۱۶
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۱۱۷
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۱۱۷
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۱۱۸
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۱۱۸
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۱۱۹
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۱۱۹
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۱۲۰
کتاب هفته شماره ۵ صفحه ۱۲۰

به‌نظر شاگردانش، قیافهٔ خنده‌آوری داشت: صورتش بزرگ و آبله‌گون و بدترکیب، و لباسش مچاله و بدقواره بود.

همیشه کیفی پر از آثار نویسندگان باستان زیر بغل داشت، و سرمست از زیبائی آنها، باصدائی ناخوش، مشتاقانه قطعات طویلی از این آثار را نقل می‌کرد.

هرچند القاب مناسب‌تری برازندهٔ او بود، بااین حال، در این‌جا نیز به‌همان لقبی که طی بیست سال فعالیت معلمی خود، در مدارس دیگر به‌وی داده بودند مفتخر شد:

شاگردان این دبیرستان نیز، پس از استماع دوسه سخنرانی مشتاقانه‌ئی که در ساعات درس زبان لاتینی و یونانی ایراد کرد، اورا پرنسیپ عالی نامیدند و این لقب، دراندک زمانی جایگیزن نام اصلی او شد:

هنگامی که «پرنسیپ عالی» اوراق امتحانی زبان لاتینی را پخش می‌کرد، می‌گفت:

«- پرنسیپ عالی ... هوم ... اخلاق، که همه باید از آن پیروی کنید، شمارا از انجام هر نوع عمل ناشایستی، مثل نوشتن از روی ورقهٔ رفیق پلودستی، منعتان می‌کند!»

در آن چند روز اخیر، افکار او چنان متوجه تدارک امتحان آخر سال تحصیلی بود که به‌هیچ وجه‌به جهان و حوادث وحشتناکی که در آن می‌گذشت توجهی نداشت...

درست در همان لحظه که انگشت سبابهٔ استخوانی آلوده به‌لکه‌های مرکبش را بالا برده باوقار پدرانه‌ئی اعلام داشت که هم‌اکنون نخستین جمله‌ٔ امتحان دیکته را شروع خواهد کرد، در را به‌شدت کوفتند وبلافاصله، از شکاف باریک میان دو لنگهٔ در ـ که به‌سرعت گشوده و بسته شد ـ مدیر دبیرستان به کلاس آمد. رنجور و ناتوان، مثل کسی که به‌حملهٔ خفقان دچار شده باشد، به‌چارچوب در تکیه داد و با حرکت آهسته دست، به‌شاگردان اشاره کرد که از جا برخیزند...