صندوق پستی ۱۱۳۲-۱۵ شمارهٔ ۳۴: تفاوت بین نسخهها
جز |
(بازنگری شد.) |
||
سطر ۶: | سطر ۶: | ||
[[Image:34-159.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۱۵۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۱۵۹]] | [[Image:34-159.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۱۵۹|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۱۵۹]] | ||
[[Image:34-160.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۱۶۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۱۶۰]] | [[Image:34-160.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۱۶۰|کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۱۶۰]] | ||
− | |||
− | |||
{{گلوله}} '''آقای احمد شریفی''' (مهاباد) | {{گلوله}} '''آقای احمد شریفی''' (مهاباد) |
نسخهٔ ۲۷ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۴:۰۲
• آقای احمد شریفی (مهاباد)
با همهٔ علاقهئی که بهچاپ ادبیات شفاهی خلقهای ایران داریم، متأسفانه چاپ این آثار تنها هنگامی میسر است که آوانویسی شده باشد، یا دستکم با ماشین و یا با خط کاملاً خوانا و غیر قابل اشتباه تحریر شده با دقت اعرابگذاری کرده باشند. سوگنامهٔ بسیار زیبای صیدودان نیز بههمین جهت برای ما غیر قابل استفاده است، مگر این که با توجه بهنکات معروضه مجدداً ارسال بفرمائید.
برای مطابقهٔ متن و ترجمه نیز بهتر است مصراعها شمارهگذاری شود تا بتوان دانست که کدام سطر ترجمهٔ کدام مصراع از متن اصلی است. همچنین لطف بفرمائید و زیر اسامی خاص (خواه اسم شخص باشد خواه اسم مکان و خواه اسم شیء یا گیاه) خطی بکشید که تمیز دادن آنها آسان شود. یک نکتهٔ دیگر که حتماً باید مورد توجه قرار گیرد، فاصلهٔ میان کلمات است. مثلاً این سطر
فه سلیکه گیاده گریته و لاژهنگی
برای ما که متأسفانه کردی نمیدانیم معلوم نیست چهگونه باید چیده شود. آیا بهاین شکل:
فهسلیکه گیاده گریته... الخ
و یا بدین شکل:
فهسلیگه گیاده گر... الخ
یا بهاشکال دیگر؟ - این نیز باید در نگارش متن مشخص شود. فواصل را میتوان با خطی مدادی بهشکل / علامت گذاشت. پیشاپیش از لطفی که میکنید متشکریم.
• آقای غلامرضا همراز
برگ جاماندهٔ آن مقاله رسید. ممنون.
• آقای احد ذکائی (فرانکفورت)
۱) موضوع تهیهٔ تقویم رویدادها که پیشنهاد کردهاید در شورای نویسندگان مطرح خواهد شد.
۲) در انتهای مقالات ترجمه شده [حتی الامکان] منابع و اطلاعات لازم در مورد نویسنده و ناشر قید خواهد شد. این نکته را پیش از این نیز خوانندگان دیگری خواستهاند؛ ولی البته اجرای آن در همهٔ موارد میسر نیست.
۳. ارسال مجله برای متقاضیان اشتراک از اختیار و حتی نظارت شورای نویسندگان مجله خارج است. در این مورد سازمان ابتکار مستقیماً اقدام میکند. نامهٔ شما را در اختیار آن سازمان میگذاریم.
• آقای سیروس رومی (شیراز)
بردن ما «بهمسلخ تاریخ» [چنان که شما در کارت زیبایتان نوشتهاید] رؤیای پلیدی بیش نیست که در ذهن مشتی بیمار روانی گرفتار عقدههای جنسی میگذرد. این همان ملتی است که بهاتکای فرهنگ خود از توفانهای عظیم تاریخ فاتح و گردنفراز بیرون آمده است. همیشه پیروزی از آنِ خرد خواهد بود.
• آقای ح. غ. ف. (تهران)
۱) ملاحظه میفرمائید که بهای مجله را افزایش ندادیم و تعداد صفحات را نیز بهمیزان معمولی رساندیم.
۲) کوتاه شدن قطع مجله (حدود یک ساتیمتر) معلول قطع کاغذی است که توانستهایم برای مجله تهیه کنیم و از اختیار ما خارج است.
۳) ما تا سالهای متمادی نخواهیم توانست از ترجمهٔ مطالب بینیاز باشیم. علتش روشن است: سالها اختناق در کشور ما، نه فقط مانع آن شده است که نویسندگان و پژوهندگان مسائل اجتماعی و سیاسی در این زمینهها مطالعه و جستوجو کنند، که حتی از مطالعهٔ تحقیقات و دستاوردهای علمی دیگران نیز محروم بودهاند. بهعنوان نمونه، ما دربارهٔ اصول عملکرد شوراهای کارگری یا دهقانی نه فقط هیچ گونه آگاهی نداریم، بلکه فرصت مطالعهٔ نظری و تئوریک ابتدائی در باب آنها را هم نداشتهایم؛ حال آن که دیگران این شوراها را تجربه کردهاند و ماحصل این تجربیات بهآنها اجازه داده است که بسیاری نقطه نظرهای قدیمی را در عمل اصلاح کنند. پس بهناچار، چشمپوشی از قبول حاصل تجارب اینان مستلزم دوبارهکاریهای وقتگیری خواهد بود که هیچ عقل سلیمی بدان رأی موافق نمیدهد. از اینها گذشته، در چنین زمینهها متفکران و پژوهندگانی پیدا شدهاند که مقالات و نوشتههایشان جنبهٔ کلاسیک پیدا کرده و در سراسر جهان قبول عام یافته است. چه چیز بهما اجازه میدهد که از ترجمهٔ آثار این کسان چشم بپوشیم؟ - نمیدانم توانستهام بهسئوالتان پاسخ کافی داده باشم یا نه. نوشتهٔ شما، چنان که خود نیز اشاره کردهاید، قدری گنگ است.
۴) در مورد شطرنج، استدعای ما از خوانندگان این است که موضوع را دیگر خاتمه یافته تلقی کنند.
۵) پارهای از مسائل را «سادهتر از آنچه ارائه میشود» نمیتوان نوشت، اما این قدر هست که درک عمیق بعض آنها مستلزم داشتن مطالعات پیشینیان است یا، حداقل، آگاهی از «الفبای قضیه». مثال سادهاش این که، اگر کسی بهدرستی نداند فاشیسم چیست، بهقدر لازم از خواندن مطلبی در باب تفاوتهای اصولی فاشیسم و فالانژیسم سر در نخواهد آورد. در این موارد از خوانندگان خواستهایم اگر مطالبی را ثقیل مییابند یا مواردی از آنها را نیازمند توضیحاتی تشخیص میدهند ما را آگاه کنند. در هر حال ما در اختیار خوانندگان مجلهایم و بهخصوص خوشحال میشویم که خوانندگان مطالب مجله را مورد بحث و انتقاد دقیق قرار دهند.
۶) نشر سلسله مقالات «حزب توده و کانون نویسندگان» در مجله بههیچ وجه نباید به«کشاندن دعوای داخل کانون نویسندگان» بهخارج و بهکتاب جمعه تعبیر شود. قصد ما تنها روشن کردن شیوههای فرصتطلبانهٔ آن افراد است و دفاع از یک مجمع دموکراتیک که بدان گونه مورد هجوم لشکر افترا و بهتان مشتی دو دوزهباز و دلال سیاسی قرار گرفت. اینها «مسائل داخلی» هیچ مجمعی نیست، مسائلی است که باید مستقیماً با تودهها در میان نهاد، زیرا این همه جزئی از تجربیات مبارزاتی یک جامعه است. معذلک از آنجا که مجموعهٔ اسناد و مطالب مربوط بهاین جریان بعداً در «خبرنامه»های کانون و «اندیشهٔ آزاد» (نشریهٔ کانون نویسندگان ایران) بهچاپ رسید، از آقای دکتر باقر پرهام تقاضا کردهایم ظرف دو یا سه هفته این مطلب را بهاختصار پایان دهند.
• خانم ناهید قدیمی (تهران)
۱) برداشتی که از شعر دارید برداشت چندان درستی نیست. البته هر کسی این حق را دارد، و میتواند بهسلیقهٔ خود چیزی را بهعنوان «بهترین» انتخاب کند، اما هیچ چیز به«یک فرد» اجازه نمیدهد که سلیقهٔ شخصیاش را معیاری مطلق برای تشخیص «بهترین»ها و «بدترین»ها بداند و تصور کند با انتخابی که میکند «حرف آخر» را زده است. من و شما فقط میتوانیم بگوئیم که از فلان نوشته خوشمان یا بدمان میآید، اما اگر گفتیم که این نوشته «عالی» یا «مزخرف» است لامحاله بهخود حق دادهایم که با درک و سلیقهٔ شخصیمان بهجای میلیونها و میلیاردها سلیقهٔ دیگر تصمیم بگیریم، و این دیگر «خودبینی» و «خودپسندی» است.
۲) من شخصاً افراد بسیاری را سراغ دارم که معتقدند شعر معاصر ایران – مجموعاً – یکی از درخشانترین دورههای تاریخی خود را میگذراند و بر شعر معاصر بسیاری از کشورهای جهان سر است؛ و این افراد، بهخلاف شما که فقط حکم میکنید «اشعار شعرای آمریکای جنوبی خیلی بیشتر جا افتاده» ولی دلیلی بر این حکم ارائه نمیدهید، برای اثبات عقیدهٔ خود دلائل متعددی نیز ارائه میدهند و ضمناً بهخلاف شما نظرشان هم این نیست که چون عدهئی از شاعران «بهاعماق جنگلها فرو رفتهاند باید در جنگل نفت ریخت و آتشش زد»! - یک مشت شعرِ «بد» نباید سبب شود که خوانندهئی چنین حکم بهکشتار عام صادر کند.
۳) این نسخه که «شاعران ما باید بیدار بشوند و بهزبان ساده برای مردم بنویسند» نسخهٔ بسیار بیاعتباری است. اگر گریبان حافظ را چسبیدید و بهاو گفتید غزلت را بهزبانی بنویس که «همهٔ مردم» بفهمند بهشما جواب خواهد داد که:
هرچه هست از قامت ناسازِ بیاندامِ ماست
ور نه، تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست!
این که نوشتهاید «شعر باید همان ثانیهٔ اول ضربه را بزند» سخن درستی است، فقط باید پرسید که «این ضربهخور، چهگونه کسی است؟». - چنگی با تارهای کشیده کناری نهاده شده است. نسیمی آرام بر میخیزد و تارهای چنگ بهصدا در میآید. میتوان گفت که نسیم، با همهٔ آرامی «در همان ثانیهٔ اول ضربه را زده است» گیرم بر تارهای چنگ. بهطنابِ رختِ میان حیاط، نسیم که هیچ، توفان نوح هم ضربه نمیزند. خانم ناهید، ضربه خوردن هم بهقدرِ ضربه زدن استعداد میخواهد. برای تأثیر پذیرفتن از یک شعرِ بسیار عمیق، باید یک «شعرخوانِ بسیار عمیق» باشیم. این مقصد، راه دیگری ندارد.
• خانم سیمین الف.
دورهٔ آن مجله که بهبایگانی کتاب جمعه محبت میکنید پیش از هر چیز برای ما نشانهٔ محبت بیدریغ یک خوانندهٔ علاقهمند است. با تشکر از لطف شما از دریافت آنها خوشحال خواهیم شد.
• آقای رامین ج.
۱) نامهتان همهٔ ما را متأثر کرد. البته فقط متأثر، و نه مأیوس. خرد و خسته بهخانه بازگشتهاید، اما یقین داریم که «سرخورده و از پا افتاده» نیستید. یقین داریم که بهخانه بازآمدنتان «استراحت سربازان» است نه بازگشت شکست خوردگان. – تنها با این عبارتِ نامهٔ شما که نوشتهاید «معنی آزادیهای ادعائی فلان و بهمان را هم فهمیدیم» موافق نیستیم.
دوست عزیز! ما در روزگاری بهسر نمیبریم که برای تشخیص دشمن از دوست بهانتظار بنشینیم تا حریف خنجرش را میان دندههایمان فرو کند. در این زمانه یا باید سرِ خود گرفت و به«گوشهٔ امنی» خزیدو در بهروی خود بست، یا باید چنان مسلّح بهقدرت تشخیص و هوشیاری بهمیدان آمد که دشمن مجال پیدا نکند در پس نقاب آزادیخواهی و انساندوستی بر مواضع قدرت مسلط شود. میبینیم که بسیاری کسان بهانتظار نشستهاند تا با گذشت زمان چهرهها را از یکدیگر تمیز بدهند. بهانتظار نشستهاند که دشمن دوست نما مشتِ بستهاش را بگشاید تا تکلیف خود را با او بدانند. بهاعتقاد ما همه چیز بهقدر کافی مشخص است، حرف هر کس ناگفته پیداست، و عمل هر کس ناکرده آشکار است که چه خواهد بود. درخت بید اگر نخل نیست نه بهاین دلیل است که خرما نمیدهد؛ بلکه هم از نخست توقع خرما از هر چه جز نخل توقعی عبث است.
۲) شعرهای فروغ فرخزاد در کتابهای او هست و دیگر «گاهگاهی در مجله از شعرهای او استفاده کردن» کار جالبی نیست.
۳) متأسفانه اشعاری که با نامهٔ اخیر فرستادهاید نسبت بهشعرهای قبلیتان پیشرفتی را نشان نمیدهد. بهخصوص که در چند مورد، زبان، بهکلی آشفته و پر از تعقید است. بهعنوان نمونه اشاره میکنم بهسطور آخر قطعهٔ «آسوده باشید». تا عقیدهٔ خودتان چه باشد.
• یک خواننده (؟)
سپاسگزار تأئیدات دلگرمکنندهٔ شمائیم، و متأثر از مشاهدهٔ این نومیدی عمیقی که در سراسر نامهٔ شما و قطعهٔ برای آفتاب یا بهقول خودتان «غمنامه»ئی با آن فرستادهاید موج میزند.
دوست عزیز! سخت نگیرید. لو فرض که سرانجام هم عروسی بهکوچهٔ ما نرسد و عمرمان آن قدر وفا نکند که رنگ آزادی و حاکمیت انصاف و عدل را ببینیم و لبخندزنان ترک جهان بگوئیم؛ لو فرض که عمرمان بهآخر برسد و آرزوی زیستن در جهانی را که در آن چماق و چاقو و عربده و سفسطه بر خرد و شعور منطق و انسانیت حکومت نکند با خود بهگور بریم؛ لو فرض که سراسر حیاتِ ما شامگاهِ غمانگیزی باشد. تازه چه باک؟ - نه جهان بهآخر رسیده است، نه قرار است که سلطنت جابرانهٔ ابلیس برای ابد بر پهنهٔ زمین مستقر بماند.
بگذارید این سخن را با چند سطر از آغاز و انتهای یک شعر درخشان پل الوآر – شاعر فرانسوی – بهپایان ببرم. شعری است که برای سنگ گور خود سروده است:
این جا کسی خفته است که هرگز شک نکرد
که صبح برای هر زندهئی زیباست...
هنگامی که میمُرد، پنداشت دیگرباره بهجهان میآید
چرا که آفتاب، از نو میدمید!
• خانم فرشته ک.
دربارهٔ شعر شما تنها چیزی که میتوانم بگویم این است:
هنگامی که آن را میخواندم و بهاین سطور رسیده بودم که «دستهایت را بر شانهها و موهایم احساس میکنم» دانشگاه از انجار گلولهها میلرزید و امیدهای فردای کشور ما بهخاک میافتادند. – فکر کردم حق با شما است که در پایان شعرتان نوشتهاید: «شب که میآید / تنهائیم را پرتر میکند».
• آقای عبدالجواد سحابی (کرمانشاه)
با ارسال نموداری که از سر لطف و علاقه تهیه کرده نوشتهاند:
۱) نموداری است از سی شمارهٔ کتاب جمعه، برای این که ببینید تا اینجا چه مطالبی را چاپ کردهاید چه مطالبی را نه (مثلاً موسیقی، جامعه شناسی)، و چه موضوعاتی را بیشتر و چه موضوعاتی را کمتر. چون شمارههای کتاب جمعه بهصورت یک منبع و مرجع در آمده، بهیک چنین نموداری نیاز هست.
با تشکر از آقای سحابی، تذکار این نکته لازم است که اگر مقولاتی در مجله نمیآید یا کمتر آمده، علت آن عدم دسترسی بهصاحبنظرانی بوده است که در این زمینهها مطالبی ارائه کنند.
۲) البته تهیهٔ فهرستی تشریحی در دستور کار مجله هست حق این بود که فهرست را برای هر دورهٔ ۲۵ شمارهئی تدوین کنیم، امّا بهدلائلی آن را برای شمارهٔ ۵۰ گذاشتهایم. بدین ترتیب، اگر عمر مجله وفا کند، با کتاب جمعهٔ ۵۰ فهرست تشریحی کاملی از آنچه طی یک سال در مجموعهئی شامل هشت هزار صفحه بهچاپ رسیده تقدیم خوانندگان خواهد شد که مراجعهٔ بهآن را آسان کند.
۳) شطرنج را، چنان که ملاحظه کردهاید ادامه میدهیم؛ بیاین که واقعاً هیچ یک از خود همکاران مجله فرصتی برای پرداختن بهآن داشته باشند!
مطلب | ۱ | ۲ | ۳ | ۴ | ۵ | ۶ | ۷ | ۸ | ۹ | ۱۰ | ۱۱ | ۱۲ | ۱۳ | ۱۴ | ۱۵ | ۱۶ | ۱۷ | ۱۸ | ۱۹ | ۲۰ | ۲۱ | ۲۲ | ۲۳ | ۲۴ | ۲۵ | ۲۶ | ۲۷ | ۲۸ | ۲۹ | ۳۰ |
کتاب کوچه | • | • | • | • | • | • | • | |||||||||||||||||||||||
شعر | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | |
نقد شعر | • | • | | • | ||||||||||||||||||||||||||
قصه | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | |||
نقد قصه | | • | • | |||||||||||||||||||||||||||
سینما | • | • | • | | • | • | • | |||||||||||||||||||||||
فیلمنامه | • | | • | |||||||||||||||||||||||||||
اساطیر | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | |||||||||||||||||
کشاورزی | • | • | • | • | • | |||||||||||||||||||||||||
طرح | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | |
علوم | • | • | • | | ||||||||||||||||||||||||||
پرسه در مطبوعات | • | • | • | • | • | • | • | • | • | |||||||||||||||||||||
نمایشنامه | • | • | • | • | • | • | ||||||||||||||||||||||||
نقد نمایشنامه | • | | • | • | • | |||||||||||||||||||||||||
پرسه در متون | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | |||||||||||
مکتبهای سیاسی | • | • | • | • | • | • | • | • | ||||||||||||||||||||||
مقالات | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • |
یادنامه | • | • | • | • | • | • | • | • | ||||||||||||||||||||||
اسناد تاریخی | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | • | ||||||||||||||||||
فرهنگ مردم | | | | • | • | • | • | |||||||||||||||||||||||
شطرنج | | • | • | • | • | • | • | • | • | |||||||||||||||||||||
گزارش | • | • | • | • | • | • | • | |||||||||||||||||||||||
ویژهنامه | • | • | • | • | • | • |