صندوق پستی ۱۱۳۲-۱۵ شمارهٔ ۲۱: تفاوت بین نسخهها
سطر ۷۴: | سطر ۷۴: | ||
---- | ---- | ||
− | {{گلوله}}'''آقای محمود خوارزمی''' | + | {{گلوله}}'''آقای محمود خوارزمی.''' |
از لحن صریحی که در پاسختان بهکار میبرم امیدوارم برداشت بدی نکنید. نامهٔ شما هم دارای چنین لحنی است. این که شخص از همان ابتدای دست بهقلم بردن نیتش این باشد که «آینهئی از دردهای فراوان این مردم» بسازد تا «دیگران از آن سرمشق بگیرند» بیگفت و گو نیّت مقدسی است. امّا نوشتن کار چندان آسانی نیست و هیچ کس از نخستین روزی که قلم بهدست میگیرد نویسنده نمیشود. نوشتهاید «یک سال است بههر روزنهئی که اندکی از آن نور میتابید سرزدهاید ولی همهشان سر در لاک خود کردهاند و فقط نسخههایم را بههدر دادهاند» که لابد منظور این است که بهچاپ آنها رغبتی نشان نداده بودند. - ولی بهعقیدهٔ ما این قضاوت صحیح نیست. هر روزنامه یا مجلهئی بیگمان نیازمند دریافت مطالب و مقالات خوب است و اگر نوشتهٔ خوبی دریافت کند محال است آن را «بههدر بدهد». نتیجهٔ روشن قضیه این است که نوشتهٔ شما هنوز پختگی لازم را بهدست نیاورده است. جالب این است که در آخر نامهتان نوشتهاید «من اکنون حال '''پاول کورچاکین''' [قهرمان کتاب''' چهگونه فولاد آبدیده شد]''' را دارم که بیصبرانه منتظر جواب نامهٔ خود بود» - پایان زیبائی بهنامهٔ خود دادهاید که نشانهئی است بهشور و شوق شما. بگذارید ما هم به '''آستروفسکی''' و کتابش اشاره کنیم و بگوئیم: '''محمود''' عزیز! برای نویسندهٔ قابل قبولی شدن تنها راه ممکن ارائهٔ آثاری است در حدّی قابل قبول؛ و برای وصول بهچنین مرحلهئی جز سختکوش بودن راهی نیست. فولاد باید آبدیده شود! - موفق باشید. یکی از نوشتههایتان را که بیشتر میپسندید بفرستید و در یادداشت کوچکی برای یادآوری ما بهاین پاسخ اشاره کنید. | از لحن صریحی که در پاسختان بهکار میبرم امیدوارم برداشت بدی نکنید. نامهٔ شما هم دارای چنین لحنی است. این که شخص از همان ابتدای دست بهقلم بردن نیتش این باشد که «آینهئی از دردهای فراوان این مردم» بسازد تا «دیگران از آن سرمشق بگیرند» بیگفت و گو نیّت مقدسی است. امّا نوشتن کار چندان آسانی نیست و هیچ کس از نخستین روزی که قلم بهدست میگیرد نویسنده نمیشود. نوشتهاید «یک سال است بههر روزنهئی که اندکی از آن نور میتابید سرزدهاید ولی همهشان سر در لاک خود کردهاند و فقط نسخههایم را بههدر دادهاند» که لابد منظور این است که بهچاپ آنها رغبتی نشان نداده بودند. - ولی بهعقیدهٔ ما این قضاوت صحیح نیست. هر روزنامه یا مجلهئی بیگمان نیازمند دریافت مطالب و مقالات خوب است و اگر نوشتهٔ خوبی دریافت کند محال است آن را «بههدر بدهد». نتیجهٔ روشن قضیه این است که نوشتهٔ شما هنوز پختگی لازم را بهدست نیاورده است. جالب این است که در آخر نامهتان نوشتهاید «من اکنون حال '''پاول کورچاکین''' [قهرمان کتاب''' چهگونه فولاد آبدیده شد]''' را دارم که بیصبرانه منتظر جواب نامهٔ خود بود» - پایان زیبائی بهنامهٔ خود دادهاید که نشانهئی است بهشور و شوق شما. بگذارید ما هم به '''آستروفسکی''' و کتابش اشاره کنیم و بگوئیم: '''محمود''' عزیز! برای نویسندهٔ قابل قبولی شدن تنها راه ممکن ارائهٔ آثاری است در حدّی قابل قبول؛ و برای وصول بهچنین مرحلهئی جز سختکوش بودن راهی نیست. فولاد باید آبدیده شود! - موفق باشید. یکی از نوشتههایتان را که بیشتر میپسندید بفرستید و در یادداشت کوچکی برای یادآوری ما بهاین پاسخ اشاره کنید. |
نسخهٔ ۲۵ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۲:۴۳
• خانم دهداران (بوشهر)
میتوانید محبت کنید و شمارههای کسریتان را بنویسید تا ترتیب ارسال آن داده شود.
• آقای محمدرضا باباگل (کفشگرمحله)
درست است که احساس انسان میجوشد و با صداقت بهروی کاغذ میآید، امّا بهصرف احساس صادقانه نمیتوان اثر هنری اطلاق کرد. فیالمثل عبارتِ درود بر تو ای خلق قهرمان کُرد / درود بر شهیدانت / درود بر آنانی که / خونشان / بر در و دیواری شهرهای / سنندج و مهاباد / رنگی تازه زد نمیتواند شعر خوانده شود، مگر این که بگوئیم تمام روزنامهها و غالب مجلات بهشعر نوشته میشوند. شعر برای خود ضوابتی دارد. بد نیست حرفهای همسایۀ جاودان یاد نیما یوشیج را بهدقت بخوانید.
• آقای بدربنی نعمه (دارخوین - خوزستان)
از لطف شما سپاسگزارم. آنچه خواسته بودید خدمتتان تقدیم شد. بهعنوان هدیهٔ کوچکی از من بپذیرید.
• آقای خسرو حسینزاده (بابلسر)
طرحهایتان خوب است و البته در طول زمان و تجربههای بیشتر و خوبتر هم خواهد شد. متأسفم که بهعلل فنی چاپ طرحهای مدادی برای مجله مقدور نیست. البته، از دیدن یادداشتهایتان خوشحال خواهم شد. همکاران ما هم از شما سپاسگزارند.
• آقای سعید احمدی (خرمشهر)
باعث تأسف است که ارسال فتوکپی آن طرحها برای ما غیرممکن است. بازیافتن آنها در انبوهی از نامه و مطلب و چیزهای دیگر دستکم یک هفته وقت میخواهد.
• آقای محمدحسن صانعی
از این که تصویر مورد علاقهٔ خودتان را بهنشانهٔ محبتی که بهما دارید برایمان فرستادهاید بسیار ممنونیم. در مورد ترجمهٔ آن دو شعر هم بهچشم، بهنوبت بهآن هم خواهیم رسید.
• آقای منوچهر ف.
نقاشیتان بسیار زیباست. درود بر شما. بهخصوص رنگهای انتخابیتان بسیار زنده و درخشان است. حیف که تصویر رنگی نمیتوانیم چاپ کنیم.
• آقای ک. بزرگنیا (شاهین شهر)
۱) ما را سخت غرق محبتتان کردهاید. ممنون و متشکر.
۲) متأسفانه نظر دادن دربارهٔ اشعار رسیده بهدریغ تنگی فرصت برایمان امکان ندارد. اگر گشایشی دست داد بهچشم.
• آقای علیرضا شیرازی
۱) کتاب جمعه ایدئولوژی مشخصی را تبلیغ نمیکند و سعی میکند تریبون آزادی باشد برای هر اندیشهٔ بالنده.
۲) مقالات فقط براساس ارزش و لزومشان چاپ میشود. بنابراین گاه طولانی و دنبالهدار از آب در میآید و از آن چارهئی نیست.
۳) نامههای فراوانی بهدفتر مجله میرسد ولی نمیرسیم بههمهٔ آنها جواب بگوئیم. دلیلش تنگی وقت و فشردگی کار است.
۴) جواب این که «چهگونه میتوان نویسندهٔ خوبی شد» چندان مفصل نیست: نخست باید نیاز نوشتن را در خود کشف کرد و بعد باید زبان خود را بهخوبی آموخت زیرا زبان وسیلهٔ کار نویسنده است. امّا قبل از هر چیز باید نویسنده «چیز لازمی» برای گفتن داشته باشد. والسلام.
• آقای بیژن کوچکپور.
متشکریم و متشکریم. صفحهٔ آخر تقویم را سعی میکنیم هر هفته با دیدی عمیقتر دنبال کنیم. دربارهٔ سینما خود ما هم بهفکر هستیم.
• آقای کمال محدّث
خیلی هم خوشحالمان خواهید کرد. دست بهکار بشوید.
• آقای محمود خوارزمی.
از لحن صریحی که در پاسختان بهکار میبرم امیدوارم برداشت بدی نکنید. نامهٔ شما هم دارای چنین لحنی است. این که شخص از همان ابتدای دست بهقلم بردن نیتش این باشد که «آینهئی از دردهای فراوان این مردم» بسازد تا «دیگران از آن سرمشق بگیرند» بیگفت و گو نیّت مقدسی است. امّا نوشتن کار چندان آسانی نیست و هیچ کس از نخستین روزی که قلم بهدست میگیرد نویسنده نمیشود. نوشتهاید «یک سال است بههر روزنهئی که اندکی از آن نور میتابید سرزدهاید ولی همهشان سر در لاک خود کردهاند و فقط نسخههایم را بههدر دادهاند» که لابد منظور این است که بهچاپ آنها رغبتی نشان نداده بودند. - ولی بهعقیدهٔ ما این قضاوت صحیح نیست. هر روزنامه یا مجلهئی بیگمان نیازمند دریافت مطالب و مقالات خوب است و اگر نوشتهٔ خوبی دریافت کند محال است آن را «بههدر بدهد». نتیجهٔ روشن قضیه این است که نوشتهٔ شما هنوز پختگی لازم را بهدست نیاورده است. جالب این است که در آخر نامهتان نوشتهاید «من اکنون حال پاول کورچاکین [قهرمان کتاب چهگونه فولاد آبدیده شد] را دارم که بیصبرانه منتظر جواب نامهٔ خود بود» - پایان زیبائی بهنامهٔ خود دادهاید که نشانهئی است بهشور و شوق شما. بگذارید ما هم به آستروفسکی و کتابش اشاره کنیم و بگوئیم: محمود عزیز! برای نویسندهٔ قابل قبولی شدن تنها راه ممکن ارائهٔ آثاری است در حدّی قابل قبول؛ و برای وصول بهچنین مرحلهئی جز سختکوش بودن راهی نیست. فولاد باید آبدیده شود! - موفق باشید. یکی از نوشتههایتان را که بیشتر میپسندید بفرستید و در یادداشت کوچکی برای یادآوری ما بهاین پاسخ اشاره کنید.
• آقای علیرضا بخشعلیان (رشت)
۱) انگار توجه نفرمودهاید که سلسله مقالات کردستان خلاصهٔ کتاب بسیار مفصلی است از کریس کوچرا که بهتدریج در مجله چاپ میشود. اگر اساسنامهٔ حزب دمکرات کردستان را چاپ نکردهایم برای این است که یا در متن اصلی نیامده یا در تسلسل وقایع هنوز بهآن نرسیده است. فاجعهٔ دهکدهٔ قارنا و رابطهٔ ملاحسنی با آن هم موضوعی است خارج از بحث تاریخی و نهادی مسألهٔ کرد.
۲) خیر، ما بههیچ گروه و حزبی وابسته نیستیم و از آنجا که خط سیاسی معینی را پیروی نمیکنیم بههیچ وجه نمیگذاریم نظریات سیاسی خاصی در مجلّه تبلیغ شود. [مراجعه کنید بهمتن میزگرد کتاب جمعه، شمارهٔ ۴ و ۵].
۳) من در حال حاضر بهسختی از بیماری رنج میبرم و همین قدر که میتوانم در هفته بهچند نامهئی پاسخ بدهم و امور مجله را نظارت کنم معجزهئی صورت میدهم. حال وضع اگر مساعد شود، البته. وظیفه من نوشتن است.
۴) ما با خائنین دستگاه رهبری حزب بوجارهای لنجان ارتباطی نداریم و دلیلی نمیبینیم که صفحات مجله را وقف تحلیل حرکات آنها کنیم.
۵) در مورد دو هفتگی شدن مجله قبلاً توضیح دادهایم [کتاب جمعه ۱۶، صفحات ۱۵۷ و ۱۵۸]. این عمل منجر بهورشکست مالی و تعطیل مجله میشود.
۶) ممنون درودهای شما هستیم.
• خانم ن.خ. (زاهدان)
از ارسال نامهٔ خصوصی معذوریم. شعرتان احساس عمیقی داشت، امّا بیشتر «شعارگونه» بود.
• آقای رضا. ج (شیراز)
میبخشید که منظور نهائیتان را، بس که در تمثیل و در بوک و مگر پنهان شده بود نتوانستیم بیابیم. راستش، آنها از این عبارت که «بهراستی قسم قصد گله نداشتهام» دریافتیم که گلایهوارههائی داشتهاید. ممکن است آن ها را صریحتر بنویسید؟
• آقای مهریاب ندیم
کاش دست کم این را هم مرقوم میفرمودید که در «مضحکهئی بهنام کتاب جمعه» که در آن «بهاقتضای جوّ جامعه، کمکم شلغم جای موز را میگیرد» و ما اجازه میدهیم «سیب زمینی احساسات مشتاقان فقط در دیگ اشکنهٔ بیذوقان خوراک سیر و گرسنه و چاشنی نشخوارکنندگان بلغور اجباری بشود» برای شما و دیگر صاحبان دندان مصنوعی چه مطلب دندانگیری باید پخت که دیگر ما را بهشنیدن چنین اصوات ناجوری گرفتار نفرمائید. فقط این نکته از کلّ فرمایشاتتان دستگیر ما شد که علیرغم «دستور» حزب باد بهاعضای خود در تحریک کتاب جمعه، شما همچنان سری بهصفحات آن میزنید. - سعی کنید از این پس مؤدبتر باشید و دستورات حزبیتان را بیشتر رعایت کنید!
• خانم آزیتا شکوهی
شعرتان مایههای کلامی درخور داشت، منتها ما با این استنتاج که «خوشبختی دیرگاهی است که مرده است» موافق نیستیم. اشعار دیگری بفرستید که هم خود بهآنها اعتقاد بیشتری داشته باشید و هم با خط فکری کتاب جمعه متناسب باشد.
• آقای صمد احمدی ویکلیج
۱) تقلیل بهای مجله مطلقاً میسّر نیست.
۲) این پیشنهاد که مجله را در محل مخصوصی برای فروش با تخفیف (از طریق ارائهٔ کارت تحصیلی) در اختیار دانشجویان و دانشآموزان بگذاریم بسیار پیشنهاد خوبی است. این فکر را دنبال و بهزودی نتایج آن را اعلام خواهیم کرد. شاید در شمارهٔ دیگر.
• آقای منوچهر هژیر
اگر حافظهام خطا نکرده باشد، داستان کوتاه تشنهٔ حرف که با نام مستعار سامان در آن مجله بهچاپ رسید اثری از انقلابی شهید مرتضی کیوان است. اگر آن داستان در اختیارتان هست نسخهئی برای من بفرستید تا با دقت بیشتری و بیاگرومگر حضورتان عرض کنم.
• خانم نجات ساری (خرمشهر)
کشف شاعری در خود، بههمان شکل صورت میگیرد که خودتان هم نوشتهاید. امّا این دغدغه که «آیا چیزی هست که دیگران نگفته باشند» بیمورد است. همیشه چیزی هست که دیگران نگفتهاند، چون دیگران فقط «تا زمان خود» میتوانستهاند بگویند و مسائل زمان خود را میتوانستهاند عنوان کنند. هر زمانی حرفی برای خود دارد، و درست بههمین دلیل است که شاعر و نویسنده باید «معاصر خود باشند». امّا «متأثر از فروغ» یا شاعران پیش کسوتِ دیگر بودن هم، در نخستین شعرها، بههیچ وجه مهم نیست. طبیعی است که هر «نوشاعری» نخست تحت تأثیر شاعری پیش از خود است که بهکشف شاعری خود توفیق پیدا میکند. این مرحلهٔ اول است که در آن، تازه شاعر، هم تحت تأثیر افکار شاعری دیگری است و هم زبان او را بهکار میبرد، در مرحلهٔ بعد افکار و تصورات خود را پیدا می کند امّا همچنان با زبان اوست که سخن میگوید و تنها در مرحلهٔ نهائی - مرحلهٔ سوم - است که زبان مستقل خود را نیز باز مییابد. پلی که گفتهاید میخواهید برای خود بسازید تنها در آخرین مرحله است که ساخته میشود نه از نخستین قدم. امیدوارم بهزودی اشعار خوبی از شما ببینم.