آفرینش جهان در اساطیر بابل و آشور ۲: تفاوت بین نسخهها
جز («آفرینش جهان در اساطیر بابل و آشور ۲» را محافظت کرد: مطابق با متنِ اصلی است. ([edit=sysop] (بیپایان) [move=sysop] (بیپایان))) |
|||
(۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۶: | سطر ۶: | ||
[[Image:12-113.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۱۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۱۳]] | [[Image:12-113.jpg|thumb|alt= کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۱۳|کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۱۳]] | ||
− | {{ | + | ==اسطورهٔ «آداپا»== |
+ | |||
+ | اسطورهٔ «آداپا» که همانند آن از حفاریهای «تلالعمران» مصر نیز بهدست آمده مأخوذ از الواح کتابخانهٔ «آشور بانیپال» است و نمونهٔ مصری آن به۱۴۰۰ پیش از میلاد مربوط میشود. بهنظر ابلینگ (Ebelling) آشورشناسِ نامی، «آدم» اساطیر عبری همانا «آداپا» است، و بدین سان «آداپا» با اسطورهٔ آدم ابوالبشر مربوط میشود. | ||
+ | |||
+ | «آداپا» از «ئهآ»، خدای فرزانگی و آبها و زمین، زاده شد. «ئهآ» او را بههیأت انسان و پرنده آفرید تا با خدایان همانند نباشد و «کاهن–شاهی» شهر '''اِریدو''' (Eridu)، کهنترین شهر بابل، را بدو سپرد. «ئهآ»، «آداپا» را آفرید تا صیاد ماهیان و فراهمکنندهٔ ماهی برای خدایان باشد. «آداپا» روزگار را بهصید ماهی میگذرانید و چنین بود تا روزی بههنگام صید، باد جنوب زورقش را واژگون کرد. «آداپا»ی خشمگین بال باد جنوب را شکست و باد تا هفت روز از وزیدن بازماند. | ||
+ | |||
+ | '''عیلابرات''' (ilaberat) که برای آگاهی از این ماجرا بهزمین آمده بود ماجرای شکسته شدن بال باد جنوب را با «اَنو» بازگفت و انو «آداپا» را فراخواند تا بهکیفر این کار او را مائدهٔ مرگ ارزانی دارد. «ئهآ» از او خواست با دروازهبانان آسمان '''نینگیزیدا''' (Ningizida) و «تموز» از در دوستی درآید و در پیشگاه «اَنو» از خوردن نان و آبی که خستگان راه را فراهم میکنند دوری جوید. «آداپا» جامهٔ سوگواری پوشید و همراه «عیلابرات» راهی آسمان شد. وقتی دروازهبانان آسمان از جامهٔ عزا و علت سفر او پرسیدند آداپا گفت: «دو خدای بزرگ، «نینگیزیدا» و «تموز»، از زمین رخت بربستهاند و جامهٔ عزا را در سوگ آنان تنپوش کرده است.» | ||
+ | |||
+ | دروازهبانان «آداپا» را بهدرگاه «انو» بردند. «آداپا» ماجرای باد جنوب و زورق واژگون شدهٔ خود را بازگفت و «انو» با او بهمهر آمد. پس «انو» فرمان داد به«آداپا» جامهئی زیبا بهپوشند و او را با روغن خوشبو تدهین کنند و مائدهٔ زندگانی را بدو ارزانی دارند. «آداپا» جامهٔ فاخر را تنپوش کرد و از خوردن نان و آبی که خستگان سفر را فراهم می کنند ومائدهٔ زندگانی بود دوری جست. و چنین بود که «آداپا» نیز میرا ماند. ممکن است که «ئهآ» نیز از این ماجرا آگاه بوده باشد. و برای دور کردن از جاودانگی که خاص خدایان است «آداپا» را از خوردن و نوشیدن در پیشگاه «انو» بازداشته باشد. | ||
+ | |||
+ | |||
+ | ==اِتانا و عُقاب== | ||
+ | |||
+ | چنین برمیآید که این اسطوره که در اسطورهٔ ترکیبی «گیلگمش» نیز از آن یاد میشود، مأخوذ از افسانههای عامیانهٔ کهن باشد. '''اِتانا''' (Etana) در روایت سومری این اسطوره سیزدهمین شهریار کیش و در جائی دیگر شهریاری است که بعد از توفان بزرگ از جانب «ئنلیل» بهشهریاری برگزیده میشود. | ||
+ | |||
+ | در روایت «اکدی» اِتانا شهریار برگزیدهٔ '''انونناکی''' (Anunnaki) است، بیفرزند و بیجانشین است. چنین بود تا «اتانا» بهدرگاه «شامش» لابه کرد و بهزاری از او خواست تا او را در یافتن زندگانی جاوید یاری دهد. | ||
+ | |||
+ | «اتانا» چندان بهدرگاه «شامش» زاری کرد که «شامش» بهرحم آمد و او را گفت که از کوهساران بگذرد و عقابی را که در ژرفای درهها فروافتاده است یاری کند کهعقاب او را بهگیاه زندگانی رهنمون شود. | ||
+ | |||
+ | ماجرای عقاب چنین بود که: عقاب و مار با هم بسیار دوست بودند. عقاب بر فراز درخت و مار در بن آن لانه داشت. چنین بود تا عقاب بچگان مار را خورد و بچه عقاب که از پدر فرزانهتر بود او را از کیفر شامش برحذر داشت. مار بهخدای عدالت، بهشامش شکایت برد. پس «شامش» بهمار آموخت که عقاب را بهدام کشد و او را در ژرفای درههای دور زندانی کند، و مار نیز چنین کرد. «اتانا» بهیاری عقاب شتافت و عقاب ماجرای گیاه جاودانی را که «ایشتر» از آن آگاه بود با او در میان نهاد. در اینجا لوح اکدی شکسته و روایات گوناگون همانند نیست. در روایتی عقاب «اتانا» را با خود برداشت و بهجانب جایگاه «ایشتر» در آسمان رفت، اما بیش از آن که بهبارگاه «ایشتر» فرارسند عقاب و اتانا بر زمین فرو افتاده نابود شدند. در روایت دیگر این اسطوره بعد از «اتانا» فرزند او بهجای پدر مینشیند، و از ماجرای پیروزی یا شکست «اتانا» دریافتن زندگانی جاوید خبری نیست. | ||
+ | |||
+ | |||
+ | ==زُو== | ||
+ | |||
+ | اسطورهٔ '''زو''' (Zu) نیز ماجرای زندگانی و مرگ است. در کتیبههائی «زو» در هیأت پرنده است، و هم بدین سبب صاحبنظران اساطیر بابلی او را انسان–پرنده نامیدهاند. گویا که «زو» از خدایان جهان زیرین و زادهٔ «تیهمت» بود. او الواح سرنوشت را از «ئنلیل» ربوده و بهکوهساران گریخت. خدایان بهمشورت نشستند و بهلُوگَلَندا (Lugalanda)، پدر «گیل گمش»، فرمان دادند که الواح را بیابد و بازگرداند. «لوگلندا» آنها را یافت و بهآسمان بازگردانید. در لوح دیگری این نقش را بهمردوک واگذار میکنند و اوست که الواح را به«ئنلیل» باز میگرداند. | ||
+ | |||
+ | در یک روایت آیینی «اَکد»ی سخن از قربانی کردن نره گاو سیاهی است که کاهن پیش از قربانی کردن او چیزی در گوشهای گاو میگوید: کاهن در گوش راست گاو میگوید «گاو بزرگ بود که چراگاه آسمان را لگدمال کرد» و در گوش چپ او نام «زو» را فرو میخواند و بدین سان این اسطوره بهگونهئی با مراسم آیین مربوط میشود و با گذشت زمان شکلهای گوناگونی یافته است. | ||
+ | |||
+ | |||
+ | ==کرمِ دندان== | ||
+ | |||
+ | در روایات کهن بابلی-آشوری بیماریهای تن ناشی از ارواح خبیثی است که در تن یا بخش بیمار تن لانه میکند. یکی از کارهای کاهنان و جادوگران دور کردن این ارواح خبیث از انسان بود. دامنهٔ توجیه این مسائل گاه تا بهحدی میرسد که بهروایات اسطورهئی نیز راه مییابد. از آن جمله است روایتی در مورد باب دنداندرد از دورهٔ «عموری» در نیمه دوم هزاره دوم پیش از میلاد: | ||
+ | |||
+ | |||
+ | «انو» آسمان را آفرید | ||
+ | |||
+ | آسمان زمین را آفرید | ||
+ | |||
+ | زمین رودها را آفرید | ||
+ | |||
+ | رودها آبراههها را پدید آورد | ||
+ | |||
+ | آبراههها باتلاقها را هستی بخشید | ||
+ | |||
+ | و باتلاق کرم را زائید. | ||
+ | |||
+ | کرم زاریکنان به«شامش» روی آورد | ||
+ | |||
+ | و نزد «ئهآ» گریست: | ||
+ | |||
+ | که مرا برای خوردن چه ارزانی میداری؟ | ||
+ | |||
+ | به چه چیز دندان بسایم؟ | ||
+ | |||
+ | -«خوراکت انجیر است | ||
+ | |||
+ | و دندان سائیدنیت زردآلو» | ||
+ | |||
+ | -«فایدهٔ اینها چیست؟ | ||
+ | |||
+ | انجیر و زردآلو را چه فایده است؟» | ||
+ | |||
+ | -مرا برگیر و میان دندانها بگذار | ||
+ | |||
+ | آنجا، لثهها، مرا مأوا میشود | ||
+ | |||
+ | خون دندان سائیدنی من خواهد بود | ||
+ | |||
+ | از لثه بهریشه راه خواهم برد. | ||
+ | |||
+ | سنجاق را در حفرهٔ دندان فروکن{{نشان|کرم}} | ||
+ | |||
+ | هم آن گاه که نام کرم را بر زبان میآوری | ||
+ | |||
+ | باشد که «ئهآ» تو را یاری دهد. | ||
+ | |||
+ | |||
+ | ==خدایان بابلی-آشوری== | ||
+ | |||
+ | خدایان بینالنهرین چون خدایان اساطیر مناطق دیگر همه از کیفیت زندگانی مردم مسائل و عواملی که مردم با آن سروکار دارند متأثرند و در اینجا نیز جهان پر از موجودات سودمند یا زیانباری است که آرزوی تسلط بر آنان خدایان و نیمخدایان را هستی میبخشد. | ||
+ | |||
+ | |||
+ | ==«اَنو» و «ئنلیل»== | ||
+ | |||
+ | آسمان و آنچه در آن است قلمرو «اَنو» و آنچه بهطبیعت و انسان مربوط میشود قلمرو «ئنلیل» است. انسان برای خدمت بهخدایان آفریده میشود. و «انوتیو» (Anutiu) یا گوسفندِ «انو» نام میگیرد.. «ئنلیل» در این اسطوره گوئی مجری فرامین «انو» است و فرمانروایان و شهریاران زمینی همه در فرمان اویند و بدین دلیل است که شهریاران «ئنلیللیتو» (Enlilitu) یا گوسفندِ «ئن لیل» نامیده میشوند. | ||
+ | |||
+ | |||
+ | ==«انکی» و «ئهآ»== | ||
+ | |||
+ | «انکی»، خدای فرزانگی و جادو و آبها، نقش خود را در اساطیر بابل و آشور به«ئهآ» وامیگذارد. آفرینش گیاهان چارپایان و باشندگان دیگر و از جمله انسان بهیاری این خدای فرزانه انجام میگیرد، و در دورهٔ خاص بهسبب تسلط سیاسی، نقش او به«مردوک» یا «آشور» واگذار میشود. | ||
+ | |||
+ | |||
+ | ==شامش== | ||
+ | |||
+ | «شامش» خورشید-خدا در دورهٔ «حمورابی» یعنی حدود ۱۷۰۰ قبل از میلاد، بهمقام برترین خدا دست مییابد و در دورههای متفاوت نقش او متغیر است. «شامش» که «بَببر» (Babbar) یعنی رخشان نیز نامیده میشود در اساطیر سومر «انو» نامداشت. «شامش» دشمن تیرگی و بیماری و خدای عدالت است با بالهای خود بیماری را از انسانها دور میکند. معبد «شامش» در بابل خانهٔ عدالت جهان نامیده میشود و کاهنان برای ارتباط با خدایان و نیاکان بهدرگاه او قربانی میدادند و با تفسیر نقش خون قربانی در جام آب یا بررسی نقشهای جگر حیوان قربانی شده بهپیشگوئی میپرداختند. | ||
+ | |||
+ | |||
+ | ==سین== | ||
+ | |||
+ | «نانا» خدای ماه نقش خود را در اساطیر بابلی-آشوری به«سین» (Sin) وامیگذارد. اطلاعات بهدست آمده از '''«اور»''' (Ur)، در جنوب بینالنهرین، و «حران»، در شمال این منطقه، حاکی از آن است که «سین» خدای بزرگ و بیشتر مورد نیایش بازرگانان بود. سفر از صحاری بهراهنمای شبانه و تعیین دقیق زمان نیاز دارد و دگرگونیهای ماه در این زمینه بهترین راهنما است و بدین دلیل است که «سین» در مناطق تجاری خدایی بزرگ بهشمار میآید. مادر '''بنونید''' آخرین شاه بابل (۵۳۹-۵۵۶ ق.م) «کاهنهٔ معبد» «سین» در «حران» بود. | ||
+ | |||
+ | |||
+ | ==ایشتر، تموز، ئهرشکیگل، و نرگل== | ||
+ | |||
+ | با گذشت زمان «اینانا»، خدابانوی مادر سومری، نقش خود را به«ایشتر» وامیگذارد و «ایشتر» همانا کلمه سامی اینانا است. | ||
+ | |||
+ | چنین مینماید که «ایشتر» از روسپیان مقدسی است که با گذشت زمان بهمقام خدابانوی مادر دست مییابد. «ایشتر» در این اسطورهها خدابانوی باروری و فراوانی است و هم ازاین روست که با رفتن او بهزیرزمین باروری و رویش گیاهان متوقف میشود «ئهآ» تمهیدی برمیانگیزد و او را بهزمین باز می گرداند. | ||
+ | |||
+ | «ایشتر» زن «تَمّوز» گیاهخدا است و چنین است که با ناپدید شدن «تموز» از زمین «ایشتر» بهجستجوی او بهجهان زیرین میرود و ناپدید شدن تموز در اساطیر بینالنهرین با مراسم سوگواری و زاری فصل گرما همراه است و با پیشرفت بیشتر کشاورزی نقش والاتری به«تموز» یا گیاهخدایان که نام دیگری مییابند واگذار میشود. «ایشتر» بهخدابانوی جنگ نیز شهرت دارد و در اساطیر فلسطین ستارهخداست که «النجم» نامیده میشود و در تندیسهای کتیبههای آشوری او را با نقش شیر میبینیم. | ||
+ | |||
+ | «ئهرشکیگل» خواهر «ایشتر» و فرمانروای جهان بیبازگشت یا سرزمین مردگان است و «نرگل» خدای طاعون با یورش بهجهان زیرین بر جهان مردگان تسلط مییابد و «ئهرشکیگل» بهناچار او را بهشوهری برمیگزیند تا قلمرو خود را حفظ کند. | ||
+ | |||
+ | |||
+ | ==مردوک== | ||
+ | |||
+ | «مردوک» پسر «ئهآ» است که با گذشت زمان و قدرت یافتن بابل بهمقام برترین خدایان بابلی میرسد. آفرینش و نظم جهان بهیاری «مردوک» و «ئهآ» و با قربانی شدن «تیهمت» انجام میگیرد و بهترین نقش او در «اِنومه ئلیش» سرود مراسم آیینی سال نو بازگو میشود. که پیش از این از آن سخن گفتیم. | ||
+ | |||
+ | |||
+ | {{چپچین}}'''باجلان فرخی'''{{پایان چپچین}} | ||
+ | |||
+ | |||
+ | ==پاورقی== | ||
+ | #{{پاورقی|کرم}}. در بسیاری از مناطق روستائی ایران هنوز هم بههنگام دنداندرد شدید سوزن را با آتش سرخ میکنند و در حفرهٔ دندان فرو میکنند تا کرم دندان بمیرد و این کاری است که بهتجربه برای کشتن عصب بیمار دندان انجام میگیرد. | ||
+ | |||
+ | |||
+ | |||
+ | ==مأخذ== | ||
+ | {{چپ به راست}} | ||
+ | 1. Orienal Mythology J. Campbell Ed. Souvenir Press. | ||
+ | |||
+ | 2. Primitive Mythology J. Campbell Ed. Souvenir Press. | ||
+ | |||
+ | 3. Middle Eastern Mythology Ed. Hook. | ||
+ | |||
+ | 4. Larousse World Mythology Ed. Hamlyn. | ||
+ | |||
+ | 5. Near Eastern Mythology Ed. Hamlyn. | ||
+ | |||
+ | 6. Larousse World Mythology Ed. Hamlyn. | ||
+ | |||
+ | 7. New Larousse Encyclopedia Mythology Ed. Hamlyn. | ||
+ | {{پایان چپ به راست}} | ||
+ | |||
+ | |||
+ | |||
+ | [[رده:کتاب جمعه]] | ||
+ | [[رده:کتاب جمعه ۱۲]] | ||
+ | [[رده:باجلان فرخی]] | ||
+ | [[رده:مقالات نهاییشده]] | ||
+ | |||
+ | |||
+ | {{لایک}} |
نسخهٔ کنونی تا ۳۱ اکتبر ۲۰۱۱، ساعت ۰۰:۰۲
اسطورهٔ «آداپا»
اسطورهٔ «آداپا» که همانند آن از حفاریهای «تلالعمران» مصر نیز بهدست آمده مأخوذ از الواح کتابخانهٔ «آشور بانیپال» است و نمونهٔ مصری آن به۱۴۰۰ پیش از میلاد مربوط میشود. بهنظر ابلینگ (Ebelling) آشورشناسِ نامی، «آدم» اساطیر عبری همانا «آداپا» است، و بدین سان «آداپا» با اسطورهٔ آدم ابوالبشر مربوط میشود.
«آداپا» از «ئهآ»، خدای فرزانگی و آبها و زمین، زاده شد. «ئهآ» او را بههیأت انسان و پرنده آفرید تا با خدایان همانند نباشد و «کاهن–شاهی» شهر اِریدو (Eridu)، کهنترین شهر بابل، را بدو سپرد. «ئهآ»، «آداپا» را آفرید تا صیاد ماهیان و فراهمکنندهٔ ماهی برای خدایان باشد. «آداپا» روزگار را بهصید ماهی میگذرانید و چنین بود تا روزی بههنگام صید، باد جنوب زورقش را واژگون کرد. «آداپا»ی خشمگین بال باد جنوب را شکست و باد تا هفت روز از وزیدن بازماند.
عیلابرات (ilaberat) که برای آگاهی از این ماجرا بهزمین آمده بود ماجرای شکسته شدن بال باد جنوب را با «اَنو» بازگفت و انو «آداپا» را فراخواند تا بهکیفر این کار او را مائدهٔ مرگ ارزانی دارد. «ئهآ» از او خواست با دروازهبانان آسمان نینگیزیدا (Ningizida) و «تموز» از در دوستی درآید و در پیشگاه «اَنو» از خوردن نان و آبی که خستگان راه را فراهم میکنند دوری جوید. «آداپا» جامهٔ سوگواری پوشید و همراه «عیلابرات» راهی آسمان شد. وقتی دروازهبانان آسمان از جامهٔ عزا و علت سفر او پرسیدند آداپا گفت: «دو خدای بزرگ، «نینگیزیدا» و «تموز»، از زمین رخت بربستهاند و جامهٔ عزا را در سوگ آنان تنپوش کرده است.»
دروازهبانان «آداپا» را بهدرگاه «انو» بردند. «آداپا» ماجرای باد جنوب و زورق واژگون شدهٔ خود را بازگفت و «انو» با او بهمهر آمد. پس «انو» فرمان داد به«آداپا» جامهئی زیبا بهپوشند و او را با روغن خوشبو تدهین کنند و مائدهٔ زندگانی را بدو ارزانی دارند. «آداپا» جامهٔ فاخر را تنپوش کرد و از خوردن نان و آبی که خستگان سفر را فراهم می کنند ومائدهٔ زندگانی بود دوری جست. و چنین بود که «آداپا» نیز میرا ماند. ممکن است که «ئهآ» نیز از این ماجرا آگاه بوده باشد. و برای دور کردن از جاودانگی که خاص خدایان است «آداپا» را از خوردن و نوشیدن در پیشگاه «انو» بازداشته باشد.
اِتانا و عُقاب
چنین برمیآید که این اسطوره که در اسطورهٔ ترکیبی «گیلگمش» نیز از آن یاد میشود، مأخوذ از افسانههای عامیانهٔ کهن باشد. اِتانا (Etana) در روایت سومری این اسطوره سیزدهمین شهریار کیش و در جائی دیگر شهریاری است که بعد از توفان بزرگ از جانب «ئنلیل» بهشهریاری برگزیده میشود.
در روایت «اکدی» اِتانا شهریار برگزیدهٔ انونناکی (Anunnaki) است، بیفرزند و بیجانشین است. چنین بود تا «اتانا» بهدرگاه «شامش» لابه کرد و بهزاری از او خواست تا او را در یافتن زندگانی جاوید یاری دهد.
«اتانا» چندان بهدرگاه «شامش» زاری کرد که «شامش» بهرحم آمد و او را گفت که از کوهساران بگذرد و عقابی را که در ژرفای درهها فروافتاده است یاری کند کهعقاب او را بهگیاه زندگانی رهنمون شود.
ماجرای عقاب چنین بود که: عقاب و مار با هم بسیار دوست بودند. عقاب بر فراز درخت و مار در بن آن لانه داشت. چنین بود تا عقاب بچگان مار را خورد و بچه عقاب که از پدر فرزانهتر بود او را از کیفر شامش برحذر داشت. مار بهخدای عدالت، بهشامش شکایت برد. پس «شامش» بهمار آموخت که عقاب را بهدام کشد و او را در ژرفای درههای دور زندانی کند، و مار نیز چنین کرد. «اتانا» بهیاری عقاب شتافت و عقاب ماجرای گیاه جاودانی را که «ایشتر» از آن آگاه بود با او در میان نهاد. در اینجا لوح اکدی شکسته و روایات گوناگون همانند نیست. در روایتی عقاب «اتانا» را با خود برداشت و بهجانب جایگاه «ایشتر» در آسمان رفت، اما بیش از آن که بهبارگاه «ایشتر» فرارسند عقاب و اتانا بر زمین فرو افتاده نابود شدند. در روایت دیگر این اسطوره بعد از «اتانا» فرزند او بهجای پدر مینشیند، و از ماجرای پیروزی یا شکست «اتانا» دریافتن زندگانی جاوید خبری نیست.
زُو
اسطورهٔ زو (Zu) نیز ماجرای زندگانی و مرگ است. در کتیبههائی «زو» در هیأت پرنده است، و هم بدین سبب صاحبنظران اساطیر بابلی او را انسان–پرنده نامیدهاند. گویا که «زو» از خدایان جهان زیرین و زادهٔ «تیهمت» بود. او الواح سرنوشت را از «ئنلیل» ربوده و بهکوهساران گریخت. خدایان بهمشورت نشستند و بهلُوگَلَندا (Lugalanda)، پدر «گیل گمش»، فرمان دادند که الواح را بیابد و بازگرداند. «لوگلندا» آنها را یافت و بهآسمان بازگردانید. در لوح دیگری این نقش را بهمردوک واگذار میکنند و اوست که الواح را به«ئنلیل» باز میگرداند.
در یک روایت آیینی «اَکد»ی سخن از قربانی کردن نره گاو سیاهی است که کاهن پیش از قربانی کردن او چیزی در گوشهای گاو میگوید: کاهن در گوش راست گاو میگوید «گاو بزرگ بود که چراگاه آسمان را لگدمال کرد» و در گوش چپ او نام «زو» را فرو میخواند و بدین سان این اسطوره بهگونهئی با مراسم آیین مربوط میشود و با گذشت زمان شکلهای گوناگونی یافته است.
کرمِ دندان
در روایات کهن بابلی-آشوری بیماریهای تن ناشی از ارواح خبیثی است که در تن یا بخش بیمار تن لانه میکند. یکی از کارهای کاهنان و جادوگران دور کردن این ارواح خبیث از انسان بود. دامنهٔ توجیه این مسائل گاه تا بهحدی میرسد که بهروایات اسطورهئی نیز راه مییابد. از آن جمله است روایتی در مورد باب دنداندرد از دورهٔ «عموری» در نیمه دوم هزاره دوم پیش از میلاد:
«انو» آسمان را آفرید
آسمان زمین را آفرید
زمین رودها را آفرید
رودها آبراههها را پدید آورد
آبراههها باتلاقها را هستی بخشید
و باتلاق کرم را زائید.
کرم زاریکنان به«شامش» روی آورد
و نزد «ئهآ» گریست:
که مرا برای خوردن چه ارزانی میداری؟
به چه چیز دندان بسایم؟
-«خوراکت انجیر است
و دندان سائیدنیت زردآلو»
-«فایدهٔ اینها چیست؟
انجیر و زردآلو را چه فایده است؟»
-مرا برگیر و میان دندانها بگذار
آنجا، لثهها، مرا مأوا میشود
خون دندان سائیدنی من خواهد بود
از لثه بهریشه راه خواهم برد.
سنجاق را در حفرهٔ دندان فروکن[۱]
هم آن گاه که نام کرم را بر زبان میآوری
باشد که «ئهآ» تو را یاری دهد.
خدایان بابلی-آشوری
خدایان بینالنهرین چون خدایان اساطیر مناطق دیگر همه از کیفیت زندگانی مردم مسائل و عواملی که مردم با آن سروکار دارند متأثرند و در اینجا نیز جهان پر از موجودات سودمند یا زیانباری است که آرزوی تسلط بر آنان خدایان و نیمخدایان را هستی میبخشد.
«اَنو» و «ئنلیل»
آسمان و آنچه در آن است قلمرو «اَنو» و آنچه بهطبیعت و انسان مربوط میشود قلمرو «ئنلیل» است. انسان برای خدمت بهخدایان آفریده میشود. و «انوتیو» (Anutiu) یا گوسفندِ «انو» نام میگیرد.. «ئنلیل» در این اسطوره گوئی مجری فرامین «انو» است و فرمانروایان و شهریاران زمینی همه در فرمان اویند و بدین دلیل است که شهریاران «ئنلیللیتو» (Enlilitu) یا گوسفندِ «ئن لیل» نامیده میشوند.
«انکی» و «ئهآ»
«انکی»، خدای فرزانگی و جادو و آبها، نقش خود را در اساطیر بابل و آشور به«ئهآ» وامیگذارد. آفرینش گیاهان چارپایان و باشندگان دیگر و از جمله انسان بهیاری این خدای فرزانه انجام میگیرد، و در دورهٔ خاص بهسبب تسلط سیاسی، نقش او به«مردوک» یا «آشور» واگذار میشود.
شامش
«شامش» خورشید-خدا در دورهٔ «حمورابی» یعنی حدود ۱۷۰۰ قبل از میلاد، بهمقام برترین خدا دست مییابد و در دورههای متفاوت نقش او متغیر است. «شامش» که «بَببر» (Babbar) یعنی رخشان نیز نامیده میشود در اساطیر سومر «انو» نامداشت. «شامش» دشمن تیرگی و بیماری و خدای عدالت است با بالهای خود بیماری را از انسانها دور میکند. معبد «شامش» در بابل خانهٔ عدالت جهان نامیده میشود و کاهنان برای ارتباط با خدایان و نیاکان بهدرگاه او قربانی میدادند و با تفسیر نقش خون قربانی در جام آب یا بررسی نقشهای جگر حیوان قربانی شده بهپیشگوئی میپرداختند.
سین
«نانا» خدای ماه نقش خود را در اساطیر بابلی-آشوری به«سین» (Sin) وامیگذارد. اطلاعات بهدست آمده از «اور» (Ur)، در جنوب بینالنهرین، و «حران»، در شمال این منطقه، حاکی از آن است که «سین» خدای بزرگ و بیشتر مورد نیایش بازرگانان بود. سفر از صحاری بهراهنمای شبانه و تعیین دقیق زمان نیاز دارد و دگرگونیهای ماه در این زمینه بهترین راهنما است و بدین دلیل است که «سین» در مناطق تجاری خدایی بزرگ بهشمار میآید. مادر بنونید آخرین شاه بابل (۵۳۹-۵۵۶ ق.م) «کاهنهٔ معبد» «سین» در «حران» بود.
ایشتر، تموز، ئهرشکیگل، و نرگل
با گذشت زمان «اینانا»، خدابانوی مادر سومری، نقش خود را به«ایشتر» وامیگذارد و «ایشتر» همانا کلمه سامی اینانا است.
چنین مینماید که «ایشتر» از روسپیان مقدسی است که با گذشت زمان بهمقام خدابانوی مادر دست مییابد. «ایشتر» در این اسطورهها خدابانوی باروری و فراوانی است و هم ازاین روست که با رفتن او بهزیرزمین باروری و رویش گیاهان متوقف میشود «ئهآ» تمهیدی برمیانگیزد و او را بهزمین باز می گرداند.
«ایشتر» زن «تَمّوز» گیاهخدا است و چنین است که با ناپدید شدن «تموز» از زمین «ایشتر» بهجستجوی او بهجهان زیرین میرود و ناپدید شدن تموز در اساطیر بینالنهرین با مراسم سوگواری و زاری فصل گرما همراه است و با پیشرفت بیشتر کشاورزی نقش والاتری به«تموز» یا گیاهخدایان که نام دیگری مییابند واگذار میشود. «ایشتر» بهخدابانوی جنگ نیز شهرت دارد و در اساطیر فلسطین ستارهخداست که «النجم» نامیده میشود و در تندیسهای کتیبههای آشوری او را با نقش شیر میبینیم.
«ئهرشکیگل» خواهر «ایشتر» و فرمانروای جهان بیبازگشت یا سرزمین مردگان است و «نرگل» خدای طاعون با یورش بهجهان زیرین بر جهان مردگان تسلط مییابد و «ئهرشکیگل» بهناچار او را بهشوهری برمیگزیند تا قلمرو خود را حفظ کند.
مردوک
«مردوک» پسر «ئهآ» است که با گذشت زمان و قدرت یافتن بابل بهمقام برترین خدایان بابلی میرسد. آفرینش و نظم جهان بهیاری «مردوک» و «ئهآ» و با قربانی شدن «تیهمت» انجام میگیرد و بهترین نقش او در «اِنومه ئلیش» سرود مراسم آیینی سال نو بازگو میشود. که پیش از این از آن سخن گفتیم.
پاورقی
- ^ . در بسیاری از مناطق روستائی ایران هنوز هم بههنگام دنداندرد شدید سوزن را با آتش سرخ میکنند و در حفرهٔ دندان فرو میکنند تا کرم دندان بمیرد و این کاری است که بهتجربه برای کشتن عصب بیمار دندان انجام میگیرد.
مأخذ
1. Orienal Mythology J. Campbell Ed. Souvenir Press.
2. Primitive Mythology J. Campbell Ed. Souvenir Press.
3. Middle Eastern Mythology Ed. Hook.
4. Larousse World Mythology Ed. Hamlyn.
5. Near Eastern Mythology Ed. Hamlyn.
6. Larousse World Mythology Ed. Hamlyn.
7. New Larousse Encyclopedia Mythology Ed. Hamlyn.