سرودهای کار: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (ربات: تغییر خودکار متن (-ي +ی))
جز (ربات: تغییر خودکار متن (-ك +ک))
سطر ۷: سطر ۷:
  
  
'''ترجمهء احمد كریمی حكاك'''
+
'''ترجمهء احمد کریمی حکاک'''
  
 
'''راه دوزخ'''
 
'''راه دوزخ'''
سطر ۱۳: سطر ۱۳:
 
''''''برت وارد Bert Ward''''''
 
''''''برت وارد Bert Ward''''''
  
كارگرِ سفید پوست  
+
کارگرِ سفید پوست  
  
به‌زنی كه كنارش ایستاده بود گفت:
+
به‌زنی که کنارش ایستاده بود گفت:
  
 
من از شما بهترم
 
من از شما بهترم
سطر ۲۶: سطر ۲۶:
 
زنِ سفید پوست
 
زنِ سفید پوست
  
به‌مردِ سیاه‌پوستِ كنار دستش گفت:
+
به‌مردِ سیاه‌پوستِ کنار دستش گفت:
  
 
بعد از او من از همه بهترم
 
بعد از او من از همه بهترم
سطر ۳۲: سطر ۳۲:
 
تو نیم گزی پایینِ پایِ من بایست
 
تو نیم گزی پایینِ پایِ من بایست
  
تا خلق بدانند كه زنان را نیز غروری هست.
+
تا خلق بدانند که زنان را نیز غروری هست.
  
  
 
مرد سیاه پوست
 
مرد سیاه پوست
  
به‌زن سیاه‌پوست رو كرد و گفت:
+
به‌زن سیاه‌پوست رو کرد و گفت:
  
 
تو چرا نیم گزی پایین نمی‌روی؟
 
تو چرا نیم گزی پایین نمی‌روی؟
  
مرا هم ، آخر، اندك غروری باقی مانده است.
+
مرا هم ، آخر، اندک غروری باقی مانده است.
  
  
 
زنِ سیاه پوست
 
زنِ سیاه پوست
  
به‌مرد دورگه نگاهی افكند
+
به‌مرد دورگه نگاهی افکند
  
كه می‌گفت جایِ خود را بشناس
+
که می‌گفت جایِ خود را بشناس
  
چرا كه غرور‌ی من نیز باید حفظ شود.
+
چرا که غرور‌ی من نیز باید حفظ شود.
  
 
..............................
 
..............................
سطر ۶۸: سطر ۶۸:
 
رفته رفته شاهرگ
 
رفته رفته شاهرگ
  
به‌رگ‌هایی كوچك و كوچكتر از ذغال و سنگ بَدَل شد
+
به‌رگ‌هایی کوچک و کوچکتر از ذغال و سنگ بَدَل شد
  
كه نور افكنِ كلاهِ كارِ ما به‌پیشِ پای‌مان می‌نشاند.
+
که نور افکنِ کلاهِ کارِ ما به‌پیشِ پای‌مان می‌نشاند.
  
كرم وار برجداره‌ها می‌خزیدیم
+
کرم وار برجداره‌ها می‌خزیدیم
  
 
و در امعاء زمین فرو می‌رفتیم.
 
و در امعاء زمین فرو می‌رفتیم.
سطر ۷۹: سطر ۷۹:
 
راه آسان می‌نمود و بی خطر
 
راه آسان می‌نمود و بی خطر
  
چرا كه هنوز غول درخواب بود
+
چرا که هنوز غول درخواب بود
  
تا آن كه یك روز، روزی به‌سیاهیِ ذغال.
+
تا آن که یک روز، روزی به‌سیاهیِ ذغال.
  
 
بی‌هیچ زحمتی
 
بی‌هیچ زحمتی
  
ستونی شكست و الواری ازسقف فرو افتاد
+
ستونی شکست و الواری ازسقف فرو افتاد
  
و آن‌گاه، همچون ورقی كه بازی‌گوشانه برخانه‌ای ساخته
+
و آن‌گاه، همچون ورقی که بازی‌گوشانه برخانه‌ای ساخته
  
 
از ورق‌های بازی فرواندازی
 
از ورق‌های بازی فرواندازی
سطر ۹۶: سطر ۹۶:
  
  
'''تاملات یك روز آفتابی در كارگاه'''
+
'''تاملات یک روز آفتابی در کارگاه'''
  
 
'''پاتریشیا گوردونPatricia Gordon'''
 
'''پاتریشیا گوردونPatricia Gordon'''
  
می‌گویند انسانی نیست به‌بند كشیدنِ انسان
+
می‌گویند انسانی نیست به‌بند کشیدنِ انسان
  
 
بیست سال یا سی، یا برای ابد.
 
بیست سال یا سی، یا برای ابد.
  
لیكن آزاد و دموكراتیك است – یا ما چنین می‌پنداریم-
+
لیکن آزاد و دموکراتیک است – یا ما چنین می‌پنداریم-
  
به‌بند كشیدنِ كارگر در این كشورِ دموكراتیك.
+
به‌بند کشیدنِ کارگر در این کشورِ دموکراتیک.
  
یك كارگرِ معمولی انسانی است آزاد، كه آزادانه داوطلب می‌شود
+
یک کارگرِ معمولی انسانی است آزاد، که آزادانه داوطلب می‌شود
  
 
و تا سی سال هم تقاضای عفو ندارد.
 
و تا سی سال هم تقاضای عفو ندارد.
سطر ۱۱۶: سطر ۱۱۶:
 
اما آخر ما هم بندیِ خوردن و آشامیدنیم
 
اما آخر ما هم بندیِ خوردن و آشامیدنیم
  
وكفش‌هایمان در بندِ نیم تخت است.
+
وکفش‌هایمان در بندِ نیم تخت است.
  
 
و دانشِ معجز‌آسایِ امروز نیز عاجز خواهدماند
 
و دانشِ معجز‌آسایِ امروز نیز عاجز خواهدماند
  
آن‌گاه كه كارگر به‌ندایِ رهبر خویش
+
آن‌گاه که کارگر به‌ندایِ رهبر خویش
  
 
به‌خیابان بریزد.
 
به‌خیابان بریزد.
  
چرا كه اگر سود كارفرمایان سقوط كند
+
چرا که اگر سود کارفرمایان سقوط کند
  
دیگر این جهان‌ی دموكراتیك چگونه گِردِ خود خواهد گشت؟
+
دیگر این جهان‌ی دموکراتیک چگونه گِردِ خود خواهد گشت؟
  
پس دورانِ محكومیت را با رویی گشاده طی كن، ای كارگر
+
پس دورانِ محکومیت را با رویی گشاده طی کن، ای کارگر
  
 
حتی اگر برای همیشه باشد.
 
حتی اگر برای همیشه باشد.
  
و بیهوده لگد به‌بختِ خویش مزن، تو را با مبارزه چه‌كار؟
+
و بیهوده لگد به‌بختِ خویش مزن، تو را با مبارزه چه‌کار؟
  
 
شاید از گرما عرق از سرو رویت فرو ریزد، یا از سرما به‌خود بلرزی
 
شاید از گرما عرق از سرو رویت فرو ریزد، یا از سرما به‌خود بلرزی
  
اگر آن‌چه می‌گویند بكن، بكنی!
+
اگر آن‌چه می‌گویند بکن، بکنی!
  
 
...................................................
 
...................................................
سطر ۱۴۷: سطر ۱۴۷:
 
دلالان به‌ثروت رسیدند
 
دلالان به‌ثروت رسیدند
  
ارغوان‎‌هایِ مرگ، نیكو بر بسیط خاك افشانده شد
+
ارغوان‎‌هایِ مرگ، نیکو بر بسیط خاک افشانده شد
  
خونِ مردمان بر بسیطِ خاك جاری شد
+
خونِ مردمان بر بسیطِ خاک جاری شد
  
و ریشه‌ها را سیراب كرد.
+
و ریشه‌ها را سیراب کرد.
  
در ((مكزیك)) و در ((پرو)) تازیانه بر گرده‌های عریان صفیر كشید
+
در ((مکزیک)) و در ((پرو)) تازیانه بر گرده‌های عریان صفیر کشید
  
 
و نقره از دلِ‌معدن‎ها به‌در آمد.
 
و نقره از دلِ‌معدن‎ها به‌در آمد.
  
تازیانه بر گرده‌های عریان صفیر كشید
+
تازیانه بر گرده‌های عریان صفیر کشید
 
و نقره دست به‌دست شد
 
و نقره دست به‌دست شد
  

نسخهٔ ‏۹ مهٔ ۲۰۱۱، ساعت ۱۱:۵۳

کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۳۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۳۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۳۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۳۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۳۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۳۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۳۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۳۶


ترجمهء احمد کریمی حکاک

راه دوزخ

'برت وارد Bert Ward'

کارگرِ سفید پوست

به‌زنی که کنارش ایستاده بود گفت:

من از شما بهترم

نیم گزی فروتر از من بِایست

تا جهان، غرور مرا ببیند.


زنِ سفید پوست

به‌مردِ سیاه‌پوستِ کنار دستش گفت:

بعد از او من از همه بهترم

تو نیم گزی پایینِ پایِ من بایست

تا خلق بدانند که زنان را نیز غروری هست.


مرد سیاه پوست

به‌زن سیاه‌پوست رو کرد و گفت:

تو چرا نیم گزی پایین نمی‌روی؟

مرا هم ، آخر، اندک غروری باقی مانده است.


زنِ سیاه پوست

به‌مرد دورگه نگاهی افکند

که می‌گفت جایِ خود را بشناس

چرا که غرور‌ی من نیز باید حفظ شود.

..............................

بهای ذغال

بیل اِبورن Bill Eburn

معدن به‌خانه‌ی خودمان می‌مانست

و پایین رفتن از آن

به‌راحتی هبوطی آنی بود

و ما از شاهرگ این ایستگاه زیرزمینی پایین رفتیم.

رفته رفته شاهرگ

به‌رگ‌هایی کوچک و کوچکتر از ذغال و سنگ بَدَل شد

که نور افکنِ کلاهِ کارِ ما به‌پیشِ پای‌مان می‌نشاند.

کرم وار برجداره‌ها می‌خزیدیم

و در امعاء زمین فرو می‌رفتیم.


راه آسان می‌نمود و بی خطر

چرا که هنوز غول درخواب بود

تا آن که یک روز، روزی به‌سیاهیِ ذغال.

بی‌هیچ زحمتی

ستونی شکست و الواری ازسقف فرو افتاد

و آن‌گاه، همچون ورقی که بازی‌گوشانه برخانه‌ای ساخته

از ورق‌های بازی فرواندازی

همه چیز فرو ریخت.

...............................


تاملات یک روز آفتابی در کارگاه

پاتریشیا گوردونPatricia Gordon

می‌گویند انسانی نیست به‌بند کشیدنِ انسان

بیست سال یا سی، یا برای ابد.

لیکن آزاد و دموکراتیک است – یا ما چنین می‌پنداریم-

به‌بند کشیدنِ کارگر در این کشورِ دموکراتیک.

یک کارگرِ معمولی انسانی است آزاد، که آزادانه داوطلب می‌شود

و تا سی سال هم تقاضای عفو ندارد.

بی‌گمان هیچ اجباری درمیان نیست، ابدا، اگر اندوهِ بی‌چیزی را بپذیرد.

اما آخر ما هم بندیِ خوردن و آشامیدنیم

وکفش‌هایمان در بندِ نیم تخت است.

و دانشِ معجز‌آسایِ امروز نیز عاجز خواهدماند

آن‌گاه که کارگر به‌ندایِ رهبر خویش

به‌خیابان بریزد.

چرا که اگر سود کارفرمایان سقوط کند

دیگر این جهان‌ی دموکراتیک چگونه گِردِ خود خواهد گشت؟

پس دورانِ محکومیت را با رویی گشاده طی کن، ای کارگر

حتی اگر برای همیشه باشد.

و بیهوده لگد به‌بختِ خویش مزن، تو را با مبارزه چه‌کار؟

شاید از گرما عرق از سرو رویت فرو ریزد، یا از سرما به‌خود بلرزی

اگر آن‌چه می‌گویند بکن، بکنی!

...................................................

ثروت چگونه اندوخته شد پاتریشیا گوردون


دلالان به‌ثروت رسیدند

ارغوان‎‌هایِ مرگ، نیکو بر بسیط خاک افشانده شد

خونِ مردمان بر بسیطِ خاک جاری شد

و ریشه‌ها را سیراب کرد.

در ((مکزیک)) و در ((پرو)) تازیانه بر گرده‌های عریان صفیر کشید

و نقره از دلِ‌معدن‎ها به‌در آمد.

تازیانه بر گرده‌های عریان صفیر کشید و نقره دست به‌دست شد

و دلالان به‌ثروت رسیدند

خوردنی‌های گوارا و جامه‌های فاخر خریدند و بهایِ آن‌را دزدیدند.

مردمان از گرسنگی مردند و دلالان به‌ثروت رسیدند.

پایان