در برابر چند پرسش...: تفاوت بین نسخهها
(تایپ صفحهٔ ۱۳.) |
(تایپ صفحهٔ ۱۴.) |
||
سطر ۲۴: | سطر ۲۴: | ||
---- | ---- | ||
+ | |||
+ | مجلهٔ '''ایرانشهر''' که در لندن منتشر میشد، بهزعم عدهئی مجلهئی دموکراتیک بود و شما سردبیر و ادیتور آن بودید؛ حالا بهنظر عدهئی از دوستان لیبرال شدهاید. خودتان چه نظری دارید؟ | ||
+ | |||
+ | ظاهراً برای یکی از طرفینِ قضیه، یعنی یا من و یا «دوستانی» که میفرمائید، مفهوم درست و دقیق کلماتِ دموکراتیک و لیبرال روشن نیست. گمان میکنم آن «دوستان» با بهکار بردنِ نابهجای کلمهٔ لیبرال میخواهند بگویند من بهمیدان مبارزهٔ حادّ پشت کردهام. این نکتهئی است که غالباً در نامههائی که بهدفتر کتابجمعه میرسد نیز از سوی خوانندگان عنوان میشود. بسیاری از خوانندگان مرا مورد این سؤال قرار میدهند، و گاه حتی با عتاب و سرزنش، که چرا ناگهان خاموشی اختیار کردهام و از راهی که طیّ نخستین ماههای پس از پیروزیِ مردم بر رژیم شاه پیش گرفته بودم «منحرف» شدهام. | ||
+ | |||
+ | باید بگویم که این دوستان متوجه یک نکته نیستند: در رژیم منحوس گذشته، شاهِ ابله و ارتشِ ضدملی و ساواکِ خونخوارش آن طرف ایستاده بود و ما مردم این طرف، رودرروی او. در آن روزگار، تکلیف ما روشن و جبههٔ مبارزه مشخص بود: بگو مرگ بر شاه!—و ما همه یکپارچه و همصدا فریاد میکردیم «مرگ بر شاه!». | ||
+ | |||
+ | امروز امّا وضع بهگونهٔ دیگری است. آن روز همهٔ طبقاتِ اجتماعی با هر عقیده و هرگونه منافع در برابر سیستمِ وابستهٔ شاه ایستاده بود و سرنگونی او را طلب میکرد. آن روز مضمونِ مبارزه «امحاء دیکتاتوری فردی» بود. اما امروز مبارزه دارد شکلِ طبقاتی خود را باز مییابد. در این مبارزه همه چیز فرق میکند، زیرا اکنون طبقات که لزوماً منافع متضادّی دارند رودرروی یکدیگر قرار میگیرند. در عین حال بخش عظیمی از مردم ما که قاعدهٔ بسیار گستردهٔ این مخروط را تشکیل میدهند فاقد کمترین آگاهی و درکی از موضع طبقاتی خویشند. فیالجمله میبینیم که تودهٔ کثیری از تهیدستترینِ مردم، در برابر بخش کوچکِ عمیقاً متعهد نسبت بهجامعه وادار بهجبههگیری و حتی اِعمال خشونت شدهاند. آیا میتوان در این تودهٔ عظیم بهچشمِ دشمن نگریست؟ بههیچ وجه! این تودهٔ عظیم با غمخوارانِ صادقِ خود دشمنی میکند اما «دشمن» نیست و نباید دشمن تلقی شود. پس خواه و ناخواه مبارزهٔ امروزِ ما باید مبارزهئی فرهنگی باشد، زیرا آنچه بدین عداوتِ تأسفانگیز امکان میدهد چیزی جز ناآگاهی نیست. ما در جَوّی زندگی میکنیم که از «ملیّت» سخن گفتن و «دموکراسی» تقاضا داشتن را «فریبِ خلق» جلوه میدهند، و متأسفانه این خودِ «خلقِ فریبخورده» است که دست بهتظاهرات میزند و مفاهیمِ «ملیّت» و «دموکراسی» را عناوینی برای فریبِ خود عنوان میکند. این حرفها از دهان شاه بیرون نمیآید که جلوش بایستیم و با او مبارزه کنیم؛ این حرفها را «مردم» میزنند، و ما که «برای مردم» مبارزه میکنیم مگر میتوانیم «با مردم» مبارزه کنیم؟ | ||
+ | |||
+ | بسیاری از ما، از همان ابتدا، حرکات ضدمردمی و ضدکارگریِ افرادی را که حولِ مراکز قدرت گرد آمده بودند تشخیص میدادیم و نگران آن بودیم که پشت پرده دستهائی در کار باشد، و بهقدرِ امکاناتی که داشتیم فریاد میزدیم و هشدار میدادیم. خودِ شما بگوئید: تا هنگامی که مثلاً آقای امیرانتظام در مقام معاون و سخنگویِ دولتِ موقت ایستاده بود، اظهار و افشای این حقیقت که او محتملاً یک جاسوس سیا است چه نتیجهئی بهبار میآورد جز این که از خودِ شما در نظر مخاطبانتان «عنصری ضدانقلاب» ساخته شود که دارد نعل وارونه میزند و میکوشد دولتِ موقت را بیاعتبار کند؟... چه ثمری بهبار میآورد جز این که خود شما را موردِ خشم و نفرت مردم قرار بدهد و بهانزوا بکشاند؟ |
نسخهٔ ۷ آوریل ۲۰۱۱، ساعت ۰۹:۲۹
این مقاله در حال تایپ است. اگر میخواهید این مقاله را تایپ یا ویرایش کنید، لطفاً دست نگه دارید تا این پیغام حذف شود. |
این متن گفتوگوئی است که در نیمهٔ دوم آذرماه میان گروهی از دانشجویان دانشکدهٔ علوم ارتباطات (به عنوان سؤال کننده) و سردبیر این مجله (به عنوان پاسخگو) صورت گرفته است دانشجویانی که در این جلسه حضور یافتند مسؤولان نشریهٔ داخلی دانشکدهٔ خود بودند و گفت و گو را برای درج در نشریهٔ خود (شمارهٔ اسفندماه ۵۸) ترتیب دادند.
نقل این گفت و گو در کتاب جمعه بیشتر از آن جهت صورت میگیرد که در آن به بسیاری از پرسشهای خوانندگان مجله پاسخ داده شده و مسائلی که غالباً برای پارهئی از خوانندگان جمعه مطرح بوده و طی نامههای متعدد با ما در میان گذاشتهاند مورد بررسی قرار گرفته.
در متن مصاحبه هیچ گونه تغییر کیفی صورت نگرفته جز این که در سه مورد، برای تفهیم بیشتر موضوع، کلمه یا عبارتی به اصل افزوده شده و در چند جای آن اصلاحات انشائی به عمل آمده است.
احمد شاملو
مجلهٔ ایرانشهر که در لندن منتشر میشد، بهزعم عدهئی مجلهئی دموکراتیک بود و شما سردبیر و ادیتور آن بودید؛ حالا بهنظر عدهئی از دوستان لیبرال شدهاید. خودتان چه نظری دارید؟
ظاهراً برای یکی از طرفینِ قضیه، یعنی یا من و یا «دوستانی» که میفرمائید، مفهوم درست و دقیق کلماتِ دموکراتیک و لیبرال روشن نیست. گمان میکنم آن «دوستان» با بهکار بردنِ نابهجای کلمهٔ لیبرال میخواهند بگویند من بهمیدان مبارزهٔ حادّ پشت کردهام. این نکتهئی است که غالباً در نامههائی که بهدفتر کتابجمعه میرسد نیز از سوی خوانندگان عنوان میشود. بسیاری از خوانندگان مرا مورد این سؤال قرار میدهند، و گاه حتی با عتاب و سرزنش، که چرا ناگهان خاموشی اختیار کردهام و از راهی که طیّ نخستین ماههای پس از پیروزیِ مردم بر رژیم شاه پیش گرفته بودم «منحرف» شدهام.
باید بگویم که این دوستان متوجه یک نکته نیستند: در رژیم منحوس گذشته، شاهِ ابله و ارتشِ ضدملی و ساواکِ خونخوارش آن طرف ایستاده بود و ما مردم این طرف، رودرروی او. در آن روزگار، تکلیف ما روشن و جبههٔ مبارزه مشخص بود: بگو مرگ بر شاه!—و ما همه یکپارچه و همصدا فریاد میکردیم «مرگ بر شاه!».
امروز امّا وضع بهگونهٔ دیگری است. آن روز همهٔ طبقاتِ اجتماعی با هر عقیده و هرگونه منافع در برابر سیستمِ وابستهٔ شاه ایستاده بود و سرنگونی او را طلب میکرد. آن روز مضمونِ مبارزه «امحاء دیکتاتوری فردی» بود. اما امروز مبارزه دارد شکلِ طبقاتی خود را باز مییابد. در این مبارزه همه چیز فرق میکند، زیرا اکنون طبقات که لزوماً منافع متضادّی دارند رودرروی یکدیگر قرار میگیرند. در عین حال بخش عظیمی از مردم ما که قاعدهٔ بسیار گستردهٔ این مخروط را تشکیل میدهند فاقد کمترین آگاهی و درکی از موضع طبقاتی خویشند. فیالجمله میبینیم که تودهٔ کثیری از تهیدستترینِ مردم، در برابر بخش کوچکِ عمیقاً متعهد نسبت بهجامعه وادار بهجبههگیری و حتی اِعمال خشونت شدهاند. آیا میتوان در این تودهٔ عظیم بهچشمِ دشمن نگریست؟ بههیچ وجه! این تودهٔ عظیم با غمخوارانِ صادقِ خود دشمنی میکند اما «دشمن» نیست و نباید دشمن تلقی شود. پس خواه و ناخواه مبارزهٔ امروزِ ما باید مبارزهئی فرهنگی باشد، زیرا آنچه بدین عداوتِ تأسفانگیز امکان میدهد چیزی جز ناآگاهی نیست. ما در جَوّی زندگی میکنیم که از «ملیّت» سخن گفتن و «دموکراسی» تقاضا داشتن را «فریبِ خلق» جلوه میدهند، و متأسفانه این خودِ «خلقِ فریبخورده» است که دست بهتظاهرات میزند و مفاهیمِ «ملیّت» و «دموکراسی» را عناوینی برای فریبِ خود عنوان میکند. این حرفها از دهان شاه بیرون نمیآید که جلوش بایستیم و با او مبارزه کنیم؛ این حرفها را «مردم» میزنند، و ما که «برای مردم» مبارزه میکنیم مگر میتوانیم «با مردم» مبارزه کنیم؟
بسیاری از ما، از همان ابتدا، حرکات ضدمردمی و ضدکارگریِ افرادی را که حولِ مراکز قدرت گرد آمده بودند تشخیص میدادیم و نگران آن بودیم که پشت پرده دستهائی در کار باشد، و بهقدرِ امکاناتی که داشتیم فریاد میزدیم و هشدار میدادیم. خودِ شما بگوئید: تا هنگامی که مثلاً آقای امیرانتظام در مقام معاون و سخنگویِ دولتِ موقت ایستاده بود، اظهار و افشای این حقیقت که او محتملاً یک جاسوس سیا است چه نتیجهئی بهبار میآورد جز این که از خودِ شما در نظر مخاطبانتان «عنصری ضدانقلاب» ساخته شود که دارد نعل وارونه میزند و میکوشد دولتِ موقت را بیاعتبار کند؟... چه ثمری بهبار میآورد جز این که خود شما را موردِ خشم و نفرت مردم قرار بدهد و بهانزوا بکشاند؟