ملک‌الشعراء بهار و ترجمه

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۲ صفحه ۱۵۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۲ صفحه ۱۵۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۲ صفحه ۱۵۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۲ صفحه ۱۵۹

دکتر سیروس شمیسا


رشیدالدین وطواط در «حدایق‌سحر فی‌الدقایق الشعر» در باب صنعت ترجمه می‌نویسد: «این صنعت چنان باشد که شاعر معنی بیت تازی را به‌پارسی نظم کند یا پارسی را به‌تازی». در شرح این صنعت، مثال‌‌های متعدّدی در کتب بدیعی آمده است و به‌طوری که از مجموع آن‌ها مستفاد می‌شود، شاعرِ مترجم معمولاً اسم سرایندهٔ اصلی را ذکر نمی‌کند. شاید بدین دلیل که اشعار موردنظر به‌قدر کفایت معروف بوده است. این شیوهٔ ترجمه بعد از مشروطیت منسوخ شد و شاعرانی که از گویندگان بیگانه‌ اشعاری به‌فارسی برگردانده یا مورد اقتباس قرار داده‌اند همه جا نام سرایندهٔ اصلی را ذکر کرده یا به‌نحوی به‌مأخذ خود اشاره کرده‌اند، چنان که در دیوان بهار مکرر به‌چنین توضیحاتی برمی‌خوریم و حق نیز همین است وگرنه باید شعر را به‌قول شمس قیس از مقولهٔ «سرقات شعری» به‌حساب آورد که مع‌الاسف نمونه‌هائی از آن در آثار شاعران معروف دیده شده است.

***

و امّا غرض از تمهیدات فوق این است که در کتابی عربی به‌نام «مدارج‌القراءة» [۱] به‌قطعه‌ئی موسوم به«أَلفَلّاحُ وَ بَنُوهُ» برخوردم که مضمون آن بعینه در شعر معروف بهار «رنج و گنج» تکرار شده‌است.

شعر«رنج و گنج» بهار بسیار معروف است و مکرر در کتب دبستانی و دبیرستانی به‌طبع رسیده. آن چه مسلّم است بهار این شعر را به‌عینه از شعر جرجس همّام ترجمه کرده و این که چرا مأخذ خود را ذکر نکرده محلّ بحث است. من بشخصه مقام ادبی بهار را بسی والاتر از آن می‌دانم که مضمون دیگری را بر خود بسته باشد، بلکه اطمینان دارم که او مأخذ خود را—لااقل شفاهاً—متذکر شده بود، امّا به‌جهت شهرت و مقبولیت روزافزون قطعهٔ وی آن تذکّر فراموش شد، واللّهُ‌اعلم.

به‌هر تقدیر از آنجا که این قطعهٔ بهار در زمرهٔ قطعات منظوم کلاسیک زبان فارسی محسوب شده بهتر آن است که در تجدید چاپ دیوان او در این باب تذکّر داده شود.

***

اینک نخستین سطور قطعهٔ بهار و سپس سطوری از قطعهٔ جرجس همّام و آنگاه ترجمهٔ آن از نظر خوانندگان می‌گذرد:

«رنج و گنج»
برو کار می‌کن مگو چیست کار که سرمایهٔ جاودانی است کار
نگر تا که دهقان دانا چه گفت به‌فرزندگان، چون همی‌خواست خفت...

و دو بیت از اصل قطعهٔ جرجس همّام:

أَلفَلّاحُ و بَنُوهُ
أَصَابَ یوْماً عَامِلاً فی‌اٌلاَرْض دَاءٌ عَیَاءٌ بِالقَضَاء‌المَقضی
وحینَ إِذْ طَالَتْ عَلَیه‌العِله وَقَدْ عَلَتْهُ مِنْ جَرَاهاالقِلَّه...

و برگردان فارسی آن:

۱- روزی به‌کشاورزی، از قضای بی‌امان، دردی بی‌درمان رسید

۲- و چون زمان بیماری دراز گشت وز آن کاستی بر او چیره آمد

۳- و از سلامت نومید شد پسران خود را لختی پیش خواند

۴- و گفت بدین وصیت توجه کنید و با حسن نیّت به‌کارش بندید

۵- در این باغ گنجی نهان کرده‌ام که پس از من تنگدستی را از شما دور می‌کند

۶- آن را مدفون کرده‌ام امّا بر آن نشانی نگذاشتم تا کسی بدان دست نیابد

۷- تمامی توان خود را در جست‌وجوی آن به‌کار برید و در این راه شکیبائی را بر خود چونان زرهی پندارید

۸- و کندو کاو را بسیار کنید، آنگاه آن را می‌بینید، همانا این گنج، جست‌وجوی شماست که آشکار می‌شود.

۹- کشاورز پس از این سخنان بمرد و فرزندان اندرز او را به‌کار بستند

۱۰- و با کلنگ به‌جانب زمین شتافتند تا گنجینه را بیابند

۱۱- و در کندن کوشیدند و باغ را یکسره زیروزبر کردند

۱۲- نه در می‌دیدند و نه گنجی. گفتند پدر می‌خواست ما را عاجز کند

۱۳- امّا آب و گیاه زمین فراوان گشت و کشتزار از خوشه پر شد

۱۴- و غلّهٔ آن بسیار گشت، پس آن را با دلی سپاسگزار دور کردند.

۱۵- و بدین ترتیب حقیقت آن مجاز را دریافتند، یعنی امری را که پدر به‌گنج تعبیر کرده بود

۱۶- و گفتند مقصود او بدون شک همین محصول بوده است. در حقیقت تمام زمین سود است.

***

در خاتمه باید اضافه کرد که شعر بهار من حیث‌المجموع، از لحاظ ایجاز و ریزه‌کاری‌های ادبی بر شعر همّام ترجیح دارد امّا گفته‌اند: للاوّل فضل‌السبق.


پاورقی

  1. ^  «مَدارج‌القِراءَة» لجرجس همّام، بیروت - ۱۹۲۷
این کتاب مشتمل بر حکایات و اشعاری است که به‌زبانی نسبتاً ساده برای کودکان و نوجوانان عرب نوشته شده است. مقدّمهٔ کتاب تاریخ ۱۹۱۴ را دارد. گویا در قدیم این کتاب را در برخی از دبیرستان‌های ایران تدریس می‌کرده‌اند. نسخهٔ کهنه‌ئی که در دست من است به‌عبارت «کتابخانهٔ جم مشهد» ممهور است.