صندوق پستی ۱۱۳۲-۱۵ شمارهٔ ۲۵

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۱۵۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۱۵۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۱۵۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۱۵۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۱۵۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۱۵۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۱۵۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۱۵۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۱۶۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۵ صفحه ۱۶۰


 • آقای خسرو پیغامی

۱) به‌خلاف نظر شما دوست عزیز، من شعر و قصه‌ئی از دورهٔ انقلاب و پس از آن ندیده‌ام که از زیر متوسط بالاتر باشد. جز چند شعر درخشان از میرزاآقاعسگری (خطابه‌های اول و دوم و پنجم)، و زیرا زمین زمین است از اسمائیل خوئی (شماره ۷قصه‌های عَدید و چرم کف پای عَدید از نسیم خاکسار (شماره‌های ۲ و ۱۶)، و قصهٔ فوق‌العاده زیبای فاطمه ابطحی به‌نام نهال گردوئی بر گور مسیح (شماره ۹بزرگ بانوی روح من از گلی ترقی (شماره ۵عَلو و سیاسَنبو از محمدرضا صفدری (شماره ۱۴). - دست‌کم، این‌ها تنها چیزهای دندانگیری بوده که به‌دست من رسیده. البته قصه‌های بسیار خوب دیگری هم تاکنون در مجله آمده که چون مربوط به‌دوران انقلاب نیست از ذکر آن‌ها در می‌گذریم. توصیه کرده‌اید که «کتاب جمعه را از داشتن شعرهای بیش‌تر محروم مکنید» - چشم. صلاح کتاب جمعه نیز در همین است، و چشم ما به‌دست اهل قلم. هم الآن کوهی از شعر و انباری از قصه و نمایشنامه در برابر من است. ولی چه کنیم. به‌حّد متوسطش هم قانع شده‌ایم و گیر نمی‌آید. کیمیا شده است.

۲) طنزنویسی را باید جدّی‌تر گرفت و کیومرث استعداد فوق‌العاده‌ئی در این زمینه دارد، افسوس که به‌شیوهٔ ماهی را نمی‌خواهی دمش را بگیر قلم می‌زند. از قضا آن عبارتی که بر ردّ او دلیل آورده‌اید نکتهٔ بسیار ظریفی را در بر داشت.

۳) دربارهٔ نیمای بزرگ حق با شماست. ما هم می‌خواستیم در سالگرد خاموشی آن جاودان‌یاد ویژه‌نامه‌ئی بدهیم. ولی آخر با دست خالی؟ در هر حال در سالگرد فروغ - اگر توفیق دست بدهد - ویژه‌نامهٔ شعری خواهیم داشت. می‌دانید دوست عزیز که یک دست بی‌صدا است.


 • آقای مهدی شیثی

۱) نمونه‌های ارزندهٔ «فرهنگ مقاومت» را در زمینه‌های شعر، ادبیات و غیره خواسته‌اید. این کار نیاز به‌جست و جوئی پیگیر دارد که درحال حاضر در اختیار نداریم. خودتان چرا دست به‌کار نمی‌شوید؟

۲) «بازنگری فرهنگ و هنر عصر اختناق»... به‌شرح ایضاً.

۳) اعلام رسید نامه‌ها در این صفحات، فکر خوبی است. از این پس دریافت نامه‌ها و مقالاتی را که نویسندگان‌شان طالب باشند در مجله اعلام خواهیم کرد.

۴) میزگردها را به‌زودی از سر خواهیم گرفت.

۵) حروف ریزتر را غالباً خوانندگان نمی‌پسندند.


 • آقای ح. قائم (شیراز)

دوست عزیز. ما دفتر و دستک و منشی و پیشخدمت و این چیزها نداریم. چهارنفر آدمیم که روز و شب کار می‌کنیم و بازهم گرفتار تنگی وقتیم. به‌مطالبی که خوانندگان تهیه می‌کنند به‌دیدهٔ احترام نگاه می‌کنیم و جز این هم نمی‌تواند باشد، چرا که مجلّه نیازمندِ خوراک است و نیازمند ارتباط هرچه بیش‌تر با خوانندگان خود. امّا طبعاً ضوابطی هم در انتخاب مطالب هست. که این هم روشن است. معذلک برای ما به‌هیچ وجه امکان ندارد که دربارهٔ علل به‌چاپ نرسیدن مطالب به‌نویسندگان آن‌ها توضیحاتی بدهیم. اگر قرار باشد این کار در صفحات مجله صورت بگیرد هر هفته بیش از ده صفحه را اشغال می‌کند و اگر طی نامه انجام شود تمام وقت یکی از همکاران ما را در سراسر هفته خواهد گرفت. شما سؤال می‌کنید «آیا اطلاع از سرنوشت نوشته‌ها خواستی بزرگ و غیرقابل اجراست؟» - و پاسخ‌تان این است: اگر در هفته فقط معدودی مطلب بود، خیر. ولی گاه حتی نوبت مطالعهٔ یک نوشته نیز تنها دو سه هفته بعد از وصول دست می‌دهد. حتی با در اختیار داشتن یک گروه منتقد حرفه‌ئیِ تمام وقت هم چنین کاری غیرممکن است. فکر می‌کنید این مشکل را چه‌گونه حل می‌توان کرد؟


 • آقای فرجی دیزجی (تبریز)

۱) عکس هفته فکر خوبی است. دنبالش را می‌گیریم.

۲) تا جائی که بتوانیم از آثار کاریکاتوریست‌های ایرانی چاپ می‌کنیم.

۳) هرگاه منابع قابل اطمینانی به‌دست بیاوریم به‌شناسائی مناطق و مسائل سیاسی آن اقدام می‌کنیم، چنان که در مسألهٔ کردستان دیدید.

۴) دربارهٔ جبههٔ آزادی بخش ظفار دست‌اندرکاریم.

۵) مصاحبه، به‌چشم.

۶) کدام پوستر منظورتان است؟

۷) از ارسال آن کتاب شعر عذر می‌خواهیم. نه وسیله‌اش را داریم. نه فرد انجام‌دهنده‌اش را.


 • انتشارات سروش

به‌این وسیله وصول کتاب‌های زرتشت، نزاع کلیسا و ماتریالیسم، آخر شب، و عصر زرین فرهنگ ایران اعلام می شود. به‌نوبت خود در صفحهٔ کتاب‌های تازه معرفی خواهند شد.


 • آقای ناصر گ.

با تشکر از لطف شما، تصدیق می‌کنید که چاپ سرگرمی در روال کار مجله نیست.


 • آقای محمد شریفی (زنجان)

برای درخواست مجله لازم است پرداخت وجه آن را به‌ترتیبی که در داخل جلد مجله آمده است عمل بفرمائید.


 • خانم الهه ب.

لطف کردید که به‌ما نامه نوشتید. همهٔ ما می‌کوشیم شایستگی محبت‌های شما را داشته باشم. امّا واقعاً چهل و پنجاه و حتی صد صفحه، برای یک داستان خوب زیاد است؟


 • آقای محمدرضا سواری (استکهلم - سوئد)

با سپاس از محبت‌هاتان برای اشتراک کتاب جمعه می‌توانید از طریق بانک یا سفارت ایران اقدام کنید. راه دیگرش این است که اقوام‌تان در ایران مجله را به‌نام شما مشترک شوند.


 • آقای مهدی صورتی

تشکرات مرا هم قبول بفرمائید. تقسیم مجله به‌بخش‌های مجزا مطلقاً عملی نیست. صفحات مجله در اختیار هر یک از روشنفکران متعهد است و به‌هیچ وجه قید و بندی در کار نیست. خود دوستان کمکاری می‌کنند. آقای اخوان ثالث پیش از این که مجله منتشر شود قول همکاری به‌ما دادند ولی هنوز وفا نکرده‌اند.


 • آقای محمود صحبتی‌پور (شیراز)

۱) طبیعی است که پشتوانهٔ کار مجله محبت بی‌دریغ دوستانی چون شماست.

۲) مجله را جز از طریق اشتراک ویژهٔ دانشجوئی که مستقیماً به‌دفتر مجله ارسال شده باشد نمی‌توانیم با تخفیف سی درصد به‌دانشجویان عرضه کنیم. فروشندگان مجله سی درصد از بهای فروش را کارمزد می‌گیرند و تخفیفی که قائل شده‌ایم همین سی درصد حق فروش موزع است. نمی‌توانیم شصت درصد از بهای مجله کم کنیم.

۳) برای ترجمه، با سپاس فراوان، مطالب و منابع را خود باید انتخاب بفرمائید.


 • آقای پرویز مظفری

نامهٔ شما در تأیید صفحات شطرنج مجله ما را برآن داشت که نظر دیگر خوانندگان را هم در این مورد استفسار کنیم. متأسفانه پاره‌ئی از خوانندگان با ادامهٔ صفحات شطرنج در مجله مخالفت کرده‌اند. پس لطفاً نظر بدهید: شطرنج بماند یا برود؟


 • خانم «ایستا»

حسن چشمگیر کارتان ایجاز فوق‌العاده است. به‌همین شکل ادامه بدهید. به‌زبان بیش‌تر توجه داشته باشید. نگذارید اندیشهٔ شاعرانه فقط در سطح زبان بلغزد. شعر موفق شعری است که با کلام درهم بافته شده باشد آثار بیش‌تری برای ما بفرستید. توفیق یارتان.


 • خانم مهزاد ناظمه

پرداختن به‌اخبار سیاسی کار یک نشریهٔ مرجع نمی‌تواند باشد. خبرهای هنری و فرهنگی هم‌ اگر با نقد و بررسی همراه نباشد مجله را به‌صورت بولتن فعالیت‌های فرهنگی در می‌آورد. مجله هنوز از لحاظ کادر و سازمان نواقص بسیار دارد. امیدواریم برای رفع و رجوع اشکالات مجله قدری «صبر انقلابی» نشان بدهید!


 • آقای بهرام حیدری فرد (بابل)

رسید بانکی‌تان را با اشاره به‌این پاسخ ارسال بفرمائید.


 • آقا یا خانم س. اخباری (تهران)

تصاویر اگر به‌حد کافی روشن و تمیز چاپ شده باشد قابل استفاده خواهد بود. از محبت‌تان متشکریم.


 • آقای اسماعیل اسماعیل‌زاده (مهاباد)

از دیگر هموطنان کردمان نیز نامه‌هائی داشته‌ایم که همکار ما خانم ناهید بهمن‌پور را به‌ترجمهٔ متن کامل کتاب کریس کوچرا تشویق کرده‌اند. تصور نمی‌کنم ایشان به‌این خواست هموطنان خود پاسخ مثبت ندهند.


 • آقای محمدامین سیفی (مراغه)

۱) وظیفهٔ دفاع از آن نوار با من نیست، امّا چون با نقطه نظرهای تهیه کنندگانش از نزدیک آشنا هستم این عبارت شما را که «دم خروس از زیر عبای‌شان درآمده و رسوای‌شان کرده است» در مورد آن‌ها نمی‌پسندم. من هم معتقدم دنیای بچه‌ها دنیای صفا و پاکی است منتها اگر جامعه‌ئی سلامت به‌وجود آید که منافع خودپرستان مثل بختک بر آن‌ها نیفتد و کینه و خشم و نفرت را جانشین پاکی و صفای کودکانهٔ آن‌ها نکند. این عبارت البته نیاز به‌تفصیل دارد، امّا اظهار آن نشانهٔ بدذاتی و لاپوشانی کردن حقایق نبوده است. من و دکتر ساعدی هم نظارتی در تهیهٔ آن نداشته‌ایم که اسباب گلهٔ شما را فراهم کند.

۲) بخش عمدهٔ آن کتاب در چاپخانه مفقود شد و به‌دلیل مطالب بی‌سر و تهی که معلوم نیست از کجا برآن اضافه شد چاپش معوق ماند.

۳) اگر دربارهٔ آذربایجان و به‌مناسبت ۲۱ آذر مطلبی ننوشتیم به‌این دلیل بود که منبع اطلاعاتی قابل اعتمادی در اختیار نداشتیم.


 • آقای رامین جفرودی

۱) ما هم معتقدیم که بالا بردن فرهنگ جامعه پیروزی خلق را نزدیک‌تر می‌کند و کوششی که می‌کنیم بر اساس همین اعتقاد است.

۲) حالا که در خودتان علاقه به‌شعر را کشف کرده‌اید حتماً باید به‌مسألهٔ زبان بیش‌تر توجه کنید. زبان وسیلهٔ کار شاعر و نویسنده است و هرگز بی‌آگاهی کامل از زبان و نکات مربوط به‌آن نمی‌توان شاعر یا نویسندهٔ موفقی شد. مثلاً حتماً نویسنده باید بداند که در زبان فارسی اسم گل را به‌الف و نون جمع نمی‌بندند. البته می‌توانیم بگوئیم گلان و درختان و گیاهان، امّا شقایقان و نیلوفران و مینایان نه. یا مثلاً عبارت تجربه می‌سازند به‌جای تجربه می‌کنند نه زیباست نه درست و با این جور سخن گفتن هیچ اندیشه‌ئی به‌شعر تبدیل نمی‌شود.


 • آقای سید محمد جزایری (اهواز)

جز شما تعداد دیگری از خوانندگان عزیز نیز از تعویض کاغذ مجله اظهار ناخشنودی کرده‌اند. حقیقت این است که همین کاغذ را هم تصادفاً توانسته‌ایم پیدا کنیم. کاغذ روز به‌روز گران‌تر و نایاب‌تر می‌شود. نکتهٔ دیگر این که، این کاغذ چون از توپ (رول) بریده می‌شود کوتاه و بلند از آب در می‌آید و علت نامیزان بودن و بالا و پائین رفتن پاره‌ئی صفحات مجله نیز جز این نیست.


 • آقای حمید غفاری

حق با شماست. می‌بایست‌‌ همان ابتدا علت تغییر کاغذ مجله را به‌اطلاع خوانندگان گرامی خود می‌رساندیم. البته ما از کاغذ قبلی مجله هم چندان رضایت نداشتیم و اگر گرفتار گرانی و نایابی کاغذ نبودیم بیشتر مایل بودیم نوعی را که برای آلبوم نقاشی شانزده صفحهٔ آخر شمارهٔ ۱۳ مورد استفاده قرار گرفته است برای مجله انتخاب کنیم که ملاحظه می‌کنید کیفیت چاپ را تا چه حد تغییر می‌دهد. ولی متأسفانه در این وضع گرانی و نایابی کاغذ ناگزیریم به‌هرچه گیرمان آمد گردن بگذاریم. از محبت‌هائی که نثار گردانندگان مجله فرموده‌اید بسیار متشکریم.


 • آقای بهروز عقراوری (ورامین)

محبت کنید با اشاره به‌این یادداشت یک روز عصر به‌شمارهٔ ۶۶۰۷۶۵ تلفن کنید، شاید بتوانیم با یاری شما و دیگر هموطنان کرد شمارهٔ ویژه‌ئی برای خلق کرد و کردستان تهیه ببینیم. کتاب کریس کوچرا را ما توانستیم توسط دوستی از پاریس تهیه کنیم، ولی باید در کتابفروشی‌هائی که کتب فرانسوی می‌فروشند نیز وجود داشته باشد.


 • آقای سیعد م. (تهران)

نامه‌تان بسیار جالب بود. بخصوص پایان آن که از روحیهٔ والای آزاداندیشی شما حکایت می‌کرد. آری، ما به‌آنچه نوشته‌اید معتقدیم، پس طبیعی است که نمی‌توانیم مبلغ افکاری باشیم که با تفکرات ما نمی‌خواند. اگر نوشته باشیم مجله تیول فکر و اندیشه و ایدئولوژی خاصی نیست، یقیناً سهوالقلمی رخ داده است. احتمالاً منظور این بوده است که «مجله تیول افراد و اشخاص معینی نیست»، یا شما از این جمله چنان برداشتی کرده‌اید. اگر به‌راستی این مجله تیول ایدئولوژی خاصی نباشد لابد یک سلطنت‌طلب یا لیبرال نیز باید بتواند افکار خود را در آن نشر دهد، مگر نه؟


 • آقای خدارحم افشاری (اصفهان)

ما در برج عاج نیستیم. قیمت یکصدریالی مجله هم (که بار‌ها چرتکه دست گرفته‌ایم و گفته‌ایم که سی و هشت ریال آن دستمزد فروشنده و مخارج دفتر توزیع است) بی‌یک شاهی کم و زیاد بهای تمام شدهٔ مجله است. ما ادعا نکرده‌ایم که می‌خواهیم سیاست و هنر را به‌میان توده‌های مردم ببریم، و تلقی شما از وظیفهٔ ما یکسره نادرست است. پرداختن به‌این نکته که «چرا شعر نباید قالب و چهارچوب کلاسیک خود را حفظ کند» هم دیگر امروز تکرار مکررات است. نامه‌ها و حرف‌های همسایهٔ نیمایوشیج، و بدعت‌های نیما نوشتهٔ اخوان ثالث را بخوانید شاید پاسخی به‌سؤال خود پیدا کنید. از «مطالب طنزگونهٔ» آن آقا هم استفاده نمی‌کنیم، زیرا به‌قول معروف «مُفت آن هم گران است». در مورد دارودستهٔ پنج نفری (و نه چهار نفری) و کانون نویسندگان هم سلسله مقالاتی را آقای پرهام آغاز کرده‌اند که لابد دیده‌اید. لطفاً از این پس نام کسانی را هم که با شما خصوصیتی ندارند درست بنویسید.


 • آقای منوچهر هژیر

۱) کاملاً درست است. نویسندهٔ آن داستان، شهیدِ خیانت حزب بوجارهای لنجان، مرتضی کیوان است که با نه نفر دیگر در نخستین دستهٔ افسران سازمان نظامی تیرباران شد. حکایت واقعیت دارد و نشانه‌ئی است از پاکی و تقوای او. سفر دو ماههٔ به‌یکی از جزایر خلیج (که در نوشته عنوان کرده است) تبعید دو ماههٔ اوست به‌جزیرهٔ خارک، به‌سال ۱۳۳۲ متأسفانه نوشته‌های دیگر او به‌چاپ نرسیده و آنچه به‌چاپ رسیده به‌طور پراکنده و این سو و آن بوده است. یادش گرامی باد!

۲) متأسفانه نمی‌دانم آن مجلات را کجا می‌شود پیدا کرد. بیست و دو شماره‌ئی از مجلهٔ خوشه برحسب اتفاق پیدا کرده‌ام که می‌توانم به‌عنوان یادگاری تقدیم شما کنم. باید آدرس‌تان را محبت کنید.

۳) ممنون محبت‌های‌تان هستم.


 • آقای ایرج فرزین (آغاجری)

همان طور که مرقوم فرموده‌اید تغییر کاغذ مجله به‌علت گرانی غیرقابل تصور و از این بد‌تر، نایاب شدن آن است. از داشتن دوستانی چون شما به‌خود می‌بالیم.


 • خانم ناهید م.

آنچه فرستاده‌اید عریان‌تر از آن است که بتواند موضوع یک شعر باشد. بیشتر «اندیشه»ئی ساده و منطقی است که با لحنی ادبی بیان شده. شعر فقط بر «منطق شاعرانه» خود استوار است در بافتی از کلام.


 • آقای بهزاد بابک‌دوست (رشت)

۱) در آن شرایطی که خودتان بر شمرده‌اید چه توقعی داشتید کتاب جمعه – که هدف و برنامهٔ دیگری دارد – کار خود را فراموش کند و مربای آلو شود و همین چند صفحه مطلب را هم از جامعه‌ئی که بسیار چیز‌ها باید بیاموزد بگیرد؟

۲) مسؤل این صفحه «شخص ثابتی» هست، ولی طبیعی است که از موضع «شخصی» سخن نمی‌گوید. هرگاه شخصاً مورد خطاب نویسندگان نامه‌ها قرار گیرد، در جواب‌شان می‌گوید «من» و هرگاه نامه خطاب به‌شورای نویسندگان باشد در پاسخ می‌گوید «ما».

۳) عذر می‌خواهیم. نه آن کتاب (یادداشت‌های پراکندهٔ صادق هدایت) در اختیارمان هست نه در دفتر کار ما زیراکس به‌هم می‌رسد، نه آدمش را داریم که بفرستیم سر خیابان.

۴) اطاعت می‌شود به‌عرض آقای محمد مختاری می‌رسانیم که شعارهائی مثل «قبر امام هشتم/ گلوله‌باران شده» شعار خاص منطقه‌ئی نبوده، چرا که شما هم در آنجا – گیلان و بخصوص رشت – شعارهائی از این قبیل، و حتی خود این شعار را، می‌دادید برای بیش‌تر برانگیختن؛ و مثلاً این شعار را که «کتاب قرآن را / مسجد کرمان را / رکس آبادان را / شاه به‌آتش کشید»؛ و این شعار را که «خون گرفته ایران را / تبریز و خراسان را / پس [یا:‌ ای] مرگ بر این شاه!»؛ و زمانی که مثلاً قزوین زیر تانک‌های آن خونخوار له می‌شد به‌جای تبریز می‌گذاشتید قزوین...

۵) اگر می‌توانید آن مقالهٔ کیهان را که به‌احتمال زیاد آقای رحمان کریمی نوشت بود و نقطه نظر او در مورد ضحاک با نقطه نظر من تطبیق می‌کرد به‌نحوی برای ارادتمند بفرستید.

۶) قربانت گردم، آن حواشی و یادداشت‌ها که هیچ، در حال حاضر بر سر چاپ آن مقدمهٔ کوتاه هم حرف است!


 • آقای حسن بنی‌جمال

دریا دریا محبّتید. اگر در زمینهٔ تحصیلات و تخصص‌تان مطلبی تهیه بفرمائید ممنون خواهیم شد.


 • آقای علی مهر

آنچه پیشنهاد کرده‌اید کار عظیمی است ولی تصور نمی‌کنم به‌این شکل قابل چاپ باشد. از مجموع آن اسناد می‌توان برای کتابی در باب انقلاب ایران بهره گرفت و چاپ همهٔ آن جز برای مورخان سودمند نخواهد بود.