سوگحماسه

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۶۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۶۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۶۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۶۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۶۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۶۷


آفاق پشت سر بگذاریم

تا بگذریم

از قبله

از قیامت عظمای عشق

چرخی زنیم در میدانِ از خونِ عاشقان رنگین‌تر

گو باد

بادِ چله
به‌یغما بَرَد
دستار‌ و سر.


این موج

[ازعنایت دریای بیکران

این طاقه‌ی تنیده زعرفان و خون و

بافته از جان]

این موج

پیوسته می‌رود و می‌آید؛

دریا به‌جاست،

دریای دل بریده ز جانان.

موجیم

کاسودگی… [۱] ایا ققنوسیم

از ما به‌جا بمانَد اگر خاکستر…


اما

آنان که پیش از این

در امتداد عشق و کرامات

بر یال موج و معجزه رفتند،

و انان که بر مدارِ آتش

رقصی بلند

دیوانه وار
برافراشتند،

آنان همین توئی، همین گرهِ مشتِ سرخ توست

آنان همین توئی

همین گُلِ پرپر.


آفاق پشت سر بگذاریم

امّا

دیوانه‌تر بیا

از قبله

از بلندی گرداب و خون

تا عاشقانه

رقصی کنیم

خنجر وار
در ظهرِ عشق و جشن جنون

با چرخشی میانهٔ یاران

با مرگ

عاشقانه
در میدان

در انتظارِ مرگ دگر.


با اسب سرخ

از برابر خورشید و
از مقابل من

هر روز صبح می‌گذرد عاشق عهد کهن

نور از شمایلش به‌افق جاری‌ست

این کیست؟

دستش شفای عاجل دارد

شمشیرش از نیام

برق بلند ماه و ستاره.

آری، چنین که می‌گذرد

این توئی

وین اسب توست در قلمرو و بادسحر.


اما

وقتی که تکیه بر افق سبز می‌زدی

وقتی که خنجرت گل نیلوفر بود،

در چهار راه ظهر و مناجات

در چهار راه عشق

گلی می‌شکفت

از خونِ عاشقانِ جهان سرخ‌تر…


علی باباچاهی

شهریور ۵۷


پاورقی

  1. ^  موجیم که آسودگی ما، عدم ماست [حافظ]