سایه‌ای بر سایه

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۶۷
کتاب هفته شماره ۶ صفحه ۱۶۷

سنائی


پنبه از گوش کرد بیرون، مرگ

که بساز از برای رفتن برگ


شب برنائیم به نیمه رسید

صبح پیریم در زمان بدمید


من به‌تنهائی اندرین بنیاد

با دلی پر ز غم نشستم شاد


خانه تاریک و مرد بی‌مایه

سایه‌ای باشد از بر سایه


بر من این درد، کوه پولادست

چون توزین فارغی ترا بادست


دهر بدرأی و خلق بد بینند

راهت این است و مردمان اینند


اندرین تنگ آشیان که منم

در غم نان و آب و پیرهنم


بی‌خبر زانکه ما در گردون

کفنم را همی زند صابون


آخر از لاله چند آموزی

دل‌سیاهی و چهره‌افروزی


دست از رنگ و بوی دهر بدار

چند جوئی چو کرکسان، مردار


من که بر گلبن سخن، شب و روز،

بلبلان را کنم نوا آموز


چون شترمرغ در بیابانم

بود از سنگ تافته نانم