دو شعر از کوبا

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۳۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۷ صفحه ۳۷


ربرتو فرناندز رتامار Roberto Fernandez Retamar

ربرتو فرناندز رتامار (متولد ۱۹۳۰) از موفق‌ترین شاعران کوبا است. پس از تحصیل در کوبا، پاریس، و لندن، در کشورش به‌امر تدریس مشغول است. وی پس از انقلاب در زندگی فرهنگی کشورش نقش مهمی ایفا کرده است.


وطن

اکنون دیگر می‌دانم: تو شب نیستی،

آن یقین سخت و هر روزه‌ای.

تو آن خشمی، تو آن غضبی،

که ما را در برابر دشمن

برمی‌خیزاند.

انبوه ما را که در نور تو رشد کرده‌ایم

تو آن زبان تفاهمی.


تو زمین حقیقتی، و آن هوا

که سینه هماره مشتاق تنفـّس توست.

تو آن حیاتی که دیروز مژده بود

مَر مردگانی را که در بطن تو خفته‌اند.

تو مکان عشق بی‌انتها

شادی و شهامت

و انتظارِ بایستهٔ مرگی.

تو هیئت وجود مائی،

تو آن سنگی که بر تو استوار ایستاده‌ایم،

تو آن کفن زیبا و بیکرانی

که در آن، استخوان‌های ما خواهد شکست

تا تو ساختنِ سیمایت را ادامه دهی.


نیکلاس گوی‌لِن Nicolas Guillen

نیکلاس گویلن (متولد ۱۹۰۲) است. محبوبیت او در کوبا منحصر به‌فرد است، و اشعارش را همه حتی کسانی که سواد خواندن ندارند می‌شناسند.‏


من ندانم ز چه رو پنداری...

من ندانم ز چه رو پنداری‏

کز تو من بیزارم ای سرباز،‏

زان که ما یک چیزیم‏

من و‏

تو.‏

تو تهی‌دستی، من هم چون تو

من ز اعماقم، تو نیز چو من.

این گمانت ز کجا آمده است

کز تو من بیزارم ای سرباز؟


دردناک است که گهگاه تو از یاد بری

چه کسی هستم من.

عجبا، زیرا من هستم تو

به‌همان گونه که تو هستی من.


باری امّا نه به‌این خاطر من

کینه‌ای از تو به‌دل می‌گیرم؛

زان که ما یک چیزیم

من و

تو،

من ندانم ز چه رو پنداری،

کز تو من بیزارم ای سرباز.


یکدگر را من و تو می‌بینیم

در خیابانی واحد با هم،

من و تو دوش به‌دوش

نفرتی نه در من یا در تو.

باری، امّا تو و من می‌دانیم

که من و تو به‌‌کجا رهسپریم...

من ندانم ز چه رو پنداری،

کز تو من بیزارم ای سرباز!


برگردان فرهاد غبرائی