خراباتی

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب هفته شماره ۱۰ صفحه ۱۶۰
کتاب هفته شماره ۱۰ صفحه ۱۶۰

از: جلال‌الدین مولوی

من دلق گرو کردم، مهمان خراباتم

خوردم همه رخت خود، عریان خراباتم

ای مطرب زیبارو! دستی بزن و برگو

تو آن مناجاتی، من آن خراباتم

خواهی که مرا بینی، ای بستهٔ نقش من!

جانرا نتوان دیدن، من جان خراباتم.

با عشق در این مستی، کردم طرب و، مستی

گفتا: – چه کسی؟ گفتم: – سلطان خراباتم.

هر جا که همی باشم، همکاسهٔ او باشم

هر گوشه همی گردم، گردان خراباتم.

نی مرد شکم‌خوارم، نی درد شکم دارم،

زین مانده بیزارم، بر خوان خراباتم.

من همردم سلطانم، حقا که سلیمانم

کلی همه ایمانم، ایمان خراباتم

گویی بنما معنی، برهان ز چنین دعوی،

روشن‌تر از این برهان، برهان خراباتم.

گر رفت زر و سیمم، یا سینهٔ سیمینم

ور بی‌سر و سامانم، سامان خراباتم

هرجا که غمی باشد، من غم خراباتم

هرجا که سخن گویم دربان خراباتم