گرایش زنان به سازماندهی در مبارزات اجتماعی

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۳۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۳۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۳۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۳۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۳۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۳۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۴۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۴۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۴۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۴۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۴۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۴۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۴۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۴۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۴۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۰ صفحه ۴۴
در تاریخ معاصر ایران، زن همواره موجودی محروم از حقوق انسانی و اجتماعی بوده: موجودی فراموش و مسخ شده که با تمامی قابلیت‌هایش بیگانه مانده. زن ایرانی که پیوسته همدوش مرد روی زمین یا در کارگاه‌ها و کارخانه‌ها کار کرده نه موجودیت و نه کارش، نسبت به مردان، هرگز دارای ارزش و اعتبار نبوده است. این مقاله مجالی خواهد بود برای بررسی علل نابسامانی وضع زن ایرانی و مبارزاتی که در راه بهبود آن انجام شده است--با این کوشش که شیوهٔ توفیق نهایی برای برچیدن بساط این ستم کهن مطرح شود. برای دستیابی به این منظورنگاهی به موقعیت زن ایرانی و شرایط کار در روستا و شهر لازم به نظر می‌رسد.


زنان روستایی از پرکارترین و زحمتکش‌ترین قشرهای جامعهٔ ایران‌اند که در کار تولید مستقیماً مشارکت دارند و انجام کارهای خانه نیز بر دوش آنهاست. امّا هرگز سهمی را که سزاوار این کار دوجانبه باشد به دست نمی‌آورند. در مزرعهٔ چایکاری، برنج و تنباکو بیشترین کشاورزان را زنان تشکیل می‌دهند. برخی از آنان در کشتزارهای پدر، برادر یا شوهر کار می‌کنند که در این حال، کار آنها وظیفه‌ای خانوادگی محسوب می‌شود و در برابر آن مزدی دریافت نمی‌کنند. برخی دیگر که به عنوان کارگر روزمزدی روی زمین دیگران کار می‌کنند، مزد اندکی را که در ازای ۱۰ تا ۱۴ ساعت کار به دست آورده‌اند باید در اختیار مردان خانوادهٔ خویش بگذارند. در روستاهائی که قالیبافی می‌شود نیز وضع همین گونه است. و شاید بدتر؛ چرا که در این روستاها کودکان نیز همپای زنان استثمار [می‌شوند.]

همه حرفهای خوش و شیرین که دربارهٔ عشقبازی‌های عجیب و غریب روستایی در مهتابی کنار جوی‌های روان گفته می‌شود، خیالبافی شاعرانه‌ای بیش نیست. رابطهٔ زن و مرد روستایی بر پایهٔ احتمال خیانت زن، ناقص‌العقل بودنش، تحقیر شدنش و خدمتگزار مرد بودنش گذاشته شده است.

موقعیت زنان کارگر نیز کم و بیش مانند موقعیت زنان روستایی است. اغلب زنان کارگر در کارخانجات نساجی، بافندگی و دخانیات کار می‌کنند. در سالهای اخیر نیز تعداد زیادی از آنان به کار در واحدهای صنعتی− به ویژه صنایع مونتاژ−روی آورده‌اند. بنابر قوانین کار شاهنشاهی−که هنوز هم اعتبار اجرایی دارد−مزد کارگر زن و مردی که کار مشابه انجام می‌دهند، باید برابر باشد. اما در عمل همیشه دستمزد زنان کارگر به بهانه‌های گوناگون از دستمزد مردان کمتر بوده است. برای مثال، در واحدهایی که علاوه بر کار روزانه به کار شب نیاز است، زنان را یا استخدام نمی‌کنند و یا در صورت استخدام حقوق کمتری به آنان می‌پردازند. از این گذشته، بنابر گزارشی که از کارخانه‌های آتا و کابور در روزنامهٔ «جنگل» (شماره یک) آمده است، دستمزد کارگران از بدو استخدام کمتر از دستمزد کارگر مرد است. این نمونه‌ها و بسیاری دیگر نشان می‌دهد که موقعیت زنان کارگر حتی از مردان هم‌طبقهٔ خویش به مراتب اسفبارتر است. یعنی زنان کارگر علاوه بر این که مانند مردان هم طبقهٔ خویش از سوی سرمایه‌داران استثمار می‌شوند، از ستم جامعهٔ مردسالاری نیز در امان نیستند. زن کارگر علیرغم شرکت مؤثر در امر تولید، نه تنها از دسترنج کار خود بی‌بهره می‌ماند، بلکه در خانواده نیز به سبب تعصبات ناشی از فرهنگ سنتی از نقشی حاشیه‌ای و تابع برخوردار است. زن کارگر همچون زن روستا غالباً باید دسترنج کارش را در اختیار شوهر یا پدرش بگذارد. زن کارگر نیز مانند زن روستائی هیچگونه حقی در تعیین سرنوشت خویش ندارد. ارزش‌های فرهنگ سنتی از او موجودی حقیر ساخته است.

زنان خرده بورژوا به سبب موقعیت طبقاتیشان نسبت به زنان روستایی و کارگر از مزایای بیشتری برخوردارند، اما آنها نیز دوجانبه استثمار می‌شوند−گرچه در بعدی محدودتر به بیان دیگر، زنان خرده بورژوا همچون زنان روستایی و کارگر هم از جانب سرمایه‌داران استثمار می‌شوند و هم زیر ستم و فشارهای ناشی از جامعهٔ مردسالاری در امان نیستند. باید توجه داشت که در دههٔ اخیر اکثر زنانی که برعلیه استعمار و نظام طبقاتی مبارزه کرده‌اند بیشتر از اقشار خرده بورژوازی بوده‌اند. روشن است که آنان سبب موقعیت طبقاتی‌شان بیش از دیگران در معرض افکار مترقی‌اند و از این رهگذر به آگاهی‌های سیاسی و اجتماعی نسبتاً جامع‌تری دست یافته‌اند.

بالا رفتن سطح آگاهی مردم از یک سو و تشدید فشارهای ناشی از نظام سرمایه‌داری وابسته از سوی دیگر، سبب شد که ملت ایران به ضرورت مبارزه علیه استعمار و نابودی آن پی ببرد. البته جنبش‌های خلق ایران علیه نظام‌های خودکامه سابقهٔ طولانی و تاریخی دارد امّا رشد و شکوفائی این جنبش‌ها در قرن اخیر بیش از همیشه چشمگیر بوده است. زنان نیز در جنبش‌های صد سال اخیر ایران کم و بیش نقشی اساسی داشته‌اند و اوج مبارزات آنان در دههٔ اخیر است که با جنبش سیاهکل آغاز شد.

تاریخ معاصر مبارزات زنان ایران به دو دوره تقسیم می‌شود: مبارزات زنان از جنبش تنباکو تا بهمن ۱۳۴۹ و از جنبش سیاهکل تا امروز.

جنبش تنباکو یکی از نخستین جنبش‌های خلق ایران بر ضد استعمار انگلستان و حکومت مطلقهٔ ناصرالدین شاه بود. در سال ۱۸۹۵، پس از آن که ناصرالدین شاه امتیاز دخانیات را به شرکت انگلیسی رژی واگذار کرد. مردم که دیگر کم و بیش معنای استعمار خارجیان را دریافته بودند، علیه این قرارداد دست به تظاهرات وسیعی زدند و استفاده از دخانیات را تحریم کردند.

امین‌السلطان، صدراعظم وقت، به کمک گروهی از روحانیون خودفروخته کوشید تا مردم را آرام کند. امّا این تلاش بی‌نتیجه ماند؛ زیرا، هنگامی که یکی از این روحانیون با سخنان دلفریبش مردم را به تسلیم دعوت می‌کرد، ناگهان گروهی از زنان به میان جمعیت آمدند و با شعارهای آزادیخواهانه مردم را از قبول آن قرارداد ننگین بازداشتند. این مبارزات به عقب‌نشینی ناصرالدین شاه و لغو قرارداد انجامید.

زنان ایران در سال ۱۹۱۵ نیز علیه اولتیماتوم دولت روسیهٔ تزاری تظاهرات وسیعی برپا کردند و مقاومت پیگیر آنان مجلس را تقویت کرد که بتواند یک سال در برابر این اولتیماتوم مقاومت کند.

**

بطور کلی فعالیت مبارزاتی زنان ایران در سالهای ۱۹۱۱-۱۹۵۵ همراه با نهضت مشروطیت به اوج رسید. در این سال‌ها−به ویژه در دوران مشروطه−قشرهای وسیعی از زنان دوشادوش مردان برای کسب آزادی جنگیدند. امّا مبارزات زنان در آذربایجان چشمگیرتر از دیگر جاهای ایران بود. بنا به گزارش روزنامهٔ «حبل المتین»، «در یکی از زد و خوردهای میان اردوی انقلابی ستارخان با لشگریان محمدعلی شاه، بین کشته‌شدگان انقلابی، جسد ۲۰ زن مشروطه‌طلب در لباس مبدل پیدا شد.»

پس از قیام مشروطه و پیروزی انقلاب اکتبر روسیه، جنبش‌های آزادیبخش در ایران گسترش یافت. در سال‌های ۱۳۱۰-۱۳۳۰ جمعیت‌های گوناگونی برای کسب حقوق سیاسی و اجتماعی زنان در نقاط مختلف ایران تشکیل شد. شوکت روستا، جمیلهٔ صدیقی، سکینهٔ شبرنگ، روشنک نوعدوست و عده‌ای دیگر از نخستین زنان آزاده‌ای بودند که در سال ۱۹۲۱ جمعیتی بنام «پیک سعادت» برپا کردند. «مجمع انقلاب زنان»، «انجمن نسوان» و جمعیت‌های «بیداری زنان» و «نسوان وطنخواه» از جمله سازمان‌هائی بود که در این سال‌ها تشکیل شد. در عرصهٔ ادبیات نیز پروین اعتصامی با شعرهای مردمی‌اش به بالا بردن سطح آگاهی توده‌ها کمک می‌کرد.

در سال ۱۳۲۸ در تهران سازمان دیگری بنام «سازمان دموکراتیک زنان ایران» که وابسته به حزب توده بودند تشکیل شد. «سازمان دموکراتیک زنان» در دوران پیش از قیام ۲۸ مرداد بزرگترین سازمان علنی زنان ایران بود و ارگان رسمی آن «بیداری ما» نام داشت.

پس از کودتای ۲۸ مرداد از فعالیت علنی این سازمان‌ها نیز جلوگیری شد و در نتیجه، مبارزات زنان نیز مانند دیگر مبارزات سیاسی-اجتماعی برای مدتی به رکود گرائید. با این همه، در سال‌ها ۴۲-۳۹ زنانی در مبارزات دانشجویی و اعتصابات معلمان شرکت همه‌جانبه‌ای داشتند.

پرشکوه‌ترین مرحلهٔ این مبارزات زن ایرانی با جنبش سیاهکل شروع می‌شود. انسانی که در شهر، در روستا، در کارخانه در کشتزار سال‌ها ستم کشید یا شاهد ستم بوده است، این بار اسلحه به دست می‌گیرد و در راه آزادی از بندهای بیدادگری می‌جنگد. در این دوران، شجاعت و فداکاری زنان حماسه‌آفرین می‌ شود. مهرنوش ابراهیمی روشن، حماسهٔ رزم است. مرضیه احمدی اسکوئی که دستی در شعر داشت در جنگ نیز جاودانه می‌شود. برای «رفیق مادر»، برای شیرین توکلی، اشرف دهقانی و ده‌ها تن از دوستان دیگر خلق چه می‌توان گفت؟

سیاهکل سرآغاز جنبشی بود که بعد‌ها رژیم آریامهری را به لرزه انداخت. بسیاری از مهربان‌ترین، شجاع‌ترین و رزمنده‌ترین دوستان مردم در این جنبش جان از کف دادند.

**

شرکت همه جانبهٔ زنان در مبارزات سال ۵۷ برای سرنگونی رژیم شاه نه تنها بر آگاهی توده‌ها اثر گذاشت بلکه سبب شد که خود آنان نیز بیشتر به اهمیت شرکت در مبارزات توده‌ای پی ببرند و بدانند که باید در حرکت‌های اجتماعی فعالانه شرکت کنند. این آگاهی را نه قوانین مصوب مجلس خبرگان و نه هیچ عامل دیگری نمی‌تواند از بین ببرد.

اینها دستاوردهای پرارزش انقلاب سیاسی سال گذشته است که در عین حال به شناختن کمبودهای آن نیز کمک می‌کند.

اما شرکت زنان در جنبش نیز در همان هدف مرکزی، سرنگونی رژیم شاه خلاصه شد و آنها مبارزهٔ پیگیر با امپریالیسم بمنظور احقاق حقوق خود و دیگر رنجبران جامعه را آن‌چنان که باید، ادامه ندادند. از این رو بود که پس از قیام، دست‌اندرکاران بلافاصله مسئلهٔ حجاب اجباری را مطرح کردند و دست به اعدام زنان روسپی زدند و پس از چندی نیز، به جای تکمیل قانون حمایت خانواده با آسودگی خیال آن را لغو کردند. در واقع، تمام انحرافات و حرکات ارتجاعی رهبری جدید که در خلاء سیاسی موجود بر جنبش سوار شد، به سبب کمبود‌ها و نا‌آگاهی‌ها ضمانت اجرائی پیدا کرد.

برخورد حاکمان جدید با مسایل زنان در یک سال گذشته نشانگر این است که درک آنان از وظایف زن و مسائل وی به مراتب ارتجاعی‌تر از اسلافشان است.

شرکت گستردهٔ زنان در سطوح گوناگون مبارزاتی در مرحله پیش از قیام و هنگام قیام در جهت تغییر نسبتاً منفعل‌ آنها در گذشته بسیار مؤثر بود. با این همه، در سراسر مبارزات ضد امپریالیستی مردم به سبب نا‌آگاهی و نبودن تشکل مبارزاتی، خواست‌های زنان در مورد تساوی حقوق و مسائل دیگر هیچگاه بیان نشد.

طرح قوانین حمایت از خانواده از طرف رژیم وابستهٔ شاه و برنامه‌ریزان امپریالیسم، در واقع طرحی در حد بقیهٔ قوانین «انقلاب سفید» و در جهت تحکیم بنای سرمایه‌داری بود. پس از شکستهای پی در پی امپریالیسم جهانی در سال‌های اخیر، برنامه‌ریزان امپریالیسم برای حفظ و اشاعهٔ سرمایه‌داری، درصدد اعمال روش‌های جدیدی در کشورهای جهان سوم بر‌آمدند. به این معنا که امپریالیسم از یک سو برای جلوگیری از رشد اجتناب‌ناپذیر جنبش‌های آزادیبخش و از سوی دیگر برای هموار کردن راه نفوذ روابط اقتصادی سرمایه‌داری و گسترش سیستم پولی پیشرفته، یک سلسله اقدامات اصلاحی را در کشورهای جهان سوم طرح‌ریزی کرد. در ایران، قوانین اصلاحات ارضی و حمایت خانواده از ردهٔ این گونه طرح‌های اصلاحی بودند. قانون حمایت خانواده، در حقیقت، در خدمت آزاد کردن نیروی ارزان کار زن بود تا نیازهای تولیدی جامعهٔ سرمایه‌داری سهل‌تر برآورده شود. با این همه، قانون حمایت خانواده، به سبب خصلت‌های ویژهٔ فرهنگ سنتی و روابط فئودالی موجود در ایران، ضمانت اجرایی نداشت. از سوی دیگر، از آنجا که این قانون، برخلاف اشکال کلاسیک پیدایش قوانین بورژوازی که در اثر نیازهای جامعه در رابطه با مسائل اقتصادی پایه‌ریزی می‌شود، بدون زمینهٔ مادی مناسب به جامعه تحمیل شده بود، طبیعتاً نمی‌توانست دارای ضمانت اجرایی باشد. عوامل فرهنگ سنتی--و حتی باستانی--که در قالب اسلام به قوانین تثبیت شدهٔ شرعی مبدل شده است، مانع از رشد آگاهی تودهٔ مردم می‌شود و در نتیجه روابط مردسالاری همچنان در جامعه پایدار می‌ماند. از این گذشته، زن تا زمانی که استقلال مادی نداشته باشد کاملاً به همسر وابسته خواهد بود و این وابستگی مادی سبب می‌شود که تحت هر شرایطی به زندگی تحمیلی با شوهر ادامه دهد.

باید متذکر شد که وجود این قوانین به ظاهر مترقی، علیرغم عدم ضمانت اجرایی، نقش منفی بزرگی در زندگی سیاسی زن ایرانی ایفا کرد، یا در حقیقت همان نقشی را بازی کرد که مورد نظر برنامه‌ریزان امپریالیسم بود. به این معنا که وجود این قوانین سبب رکود حرکت‌های مشخص مبارزاتی زنان در دوران رژیم شاه شد. در طول قیام نیز زنان علیرغم شرکت فعالشان در همهٔ سطوح مبارزه نتوانستند خواست‌های مشخص خود را متبلور کنند. لازم به تأکید است که مبارزات زنان هرگز نمی‌تواند از مبارزات اجتماعی سیاسی توده جدا باشد، امّا در عین حال این مسأله لزوم مبارزات مشخص زنان را نیز نفی نمی‌کند. زنان برای احقاق حقوق خود و نفی ستم مضاعفی که بر آنان می‌رود، لازم است که با رهبری سازمان‌های زنان، آگاهانه و قاطع، به مبارزه ادامه دهند. در حقیقت، رشد نکردن آگاهی و تشکل مبارزاتی زنان سبب می‌شود که هیأت حاکم--به ویژه در شرایط کنونی--بتواند عقاید ارتجاعی و واپس‌گرایش را در میان تودهٔ زنان که در هر حال زیر تأثیر فرهنگ سنتی هستند، به آسانی اشاعه دهد.

در اثر همین کمبودها بود که بخش وسیعی از زنان حجاب اسلامی را به عنوان یک حرکت ضد امپریالیستی در جهت نفی تصویر زن عروسکی پذیرفتند. البته مسألهٔ حجاب از دیدگاه طبقاتی نیز می‌تواند در جامعهٔ امروز ایران مطرح باشد.

زنان طرفدار حجاب را می‌توان به سه بخش عمده تقسیم کرد. بخش اوّل را تهیدستان شهری تشکیل می‌دهند. منظور از تهیدستان شهری، آن دسته از روستائیانی است که بر اثر اصلاحات ارضی از کار کشاورزی رانده شده و راهی شهرها شدند، بدون آنکه جذب کارخانه‌ها شوند. این قشر که عدل اسلامی را تنها راه نجات از فقر می‌داند، دستورات اسلام و رهبری مذهبی را بی چون و چرا می‌پذیرد. فقر این قشر چنان عمیق است که بودن یا نبودن حجاب را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.

گروه دوم، شامل زنان زحمتکش قشر خرده‌بورژوازی است. افراد این گروه به سبب موقعیت طبقاتی‌شان قوانین اسلام را بدون تعمق نمی‌پذیرند. آنان، در واقع، به شعار جامعهٔ توحیدی دل بسته‌اند--یعنی به جامعه‌ای که در آن همه با هم برابرند چه از لحاظ مادی و چه از لحاظ ظاهری. و حجاب مظهر این برابری است.

گروه سوم، دراین تقسیم‌بندی، شامل بخش مرفه قشر خرده‌بورژوازی است. این گروه از لحاظ شیوهٔ تفکر نزدیک به گروه دوم است با این تفاوت که حجاب برای آنها جنبهٔ زینتی نیز دارد.

طرفداری از حجاب و پذیرفتن آن مسلماً به عوامل گوناگونی بستگی دارد. امّا چنین به نظر می‌رسد که عدم رشد آگاهی و تسلط فرهنگ سنتی از عوامل اصلی این واپس‌نگری است. بسیاری از زنان تحصیل‌کرده با پذیرفتن حجاب می‌خواهند تصویر زن عروسکی، یا بطور کلی، معیارهای فرهنگ غرب را مردود قلمداد کنند. امّا حجاب، الزاماً، جنبه‌های منحط فرهنگ غرب را کنار نمی‌زند. حجاب حتی به عنوان یک نماد نیز نمی‌تواند بازتابندهٔ کلیّت مبارزات ضد امپریالیستی یا ضد غربی باشد. وجود این گونه انحرافات فکری همراه با حرکت‌های ارتجاعی جناح‌هائی از هیأت حاکمه جدید، ضرورت تشکیل سازمانهای مشخص زنان را تاکید می‌کند. از این رو بود که پس از قیام، سازمان‌های متعدد زنان به‌وجود آمد تا با برنامه و بینش طبقاتی مشخص، زنان را به حرکت درآورند.

اشاعهٔ نظریات انحرافی سبب می‌شود که حتی برخی گروههای سیاسی نیز لزوم تشکیل چنین سازمان‌هائی را نفی کنند. بنابر نظر آنان، تمام کوشش انقلابیّون باید صرف توسعه و بسط جنبش کارگری شود. چرا که، به نظر آنها، با به ثمر رسیدن جنبش کارگری، سایر مسائل خودبه‌خود حل می‌شود. برخی دیگر می‌گویند که بحث در مسأله زن، در صفوف کارگری شکاف می‌اندازد. بطور کلی، در برخورد با مسئله زن، نظریات گوناگونی وجود دارد. اما باید به این نکته توجه داشت که حتی با به ثمر رسیدن یک جنبش سوسیالیستی نیز «سایر مسائل: خود به خود حل نمی‌شود. ریشه‌کن کردن فرهنگ و روابط بورژوائی نیاز به زمان و برنامه‌ریزی صحیح دارد. پس از پیروزی انقلاب اکتبر، لنین بارها به مناسبت‌های گوناگون، با گوشزد کردن لزوم تشکیل سازمانهای زنان مسألهٔ زن را از زوایای مختلفی بررسی می‌کند و در یکی از گفتگوهایش با کلارا زتکین، یکی از رهبران جنبش کمونیستی زنان آلمان، می‌گوید: «رهائی واقعی زن فقط در یک جامعهٔ بی‌طبقه تحقق‌پذیر است و برای رسیدن به چنین جامعه‌ای وجود سازمان‌های زنان در کنار دیگر سازمان‌های رهائی‌بخش ضروری به نظر می رسد.» مسائل خاص زنان که در اثر تسلط طولانی روابط پدرسالاری در جامعه به وجود آمده است، ضرورت تشکیل چنین سازمان‌هائی را مشخص می‌کند.

در ایران نیز، پس از قیام، همراه با اولین حملهٔ ارتجاع به حقوق دمکراتیک زنان و طرح مسئلهٔ حجاب اجباری، زمینهٔ لازم برای ایجاد سازمان‌های شکل‌یافتهٔ زنان پیدا شد. هم اکنون سازمان‌های گوناگونی با برنامه و بینش طبقاتی در راه سازماندهی جنبش زنان فعالیت می‌کنند، هدف نهایی بسیاری از این سازمان‌ها که اسارت کنونی زن را جزئی ناگسستنی از استثمار همهٔ زحمتکشان می‌دانند، واژگون کردن نظام سرمایه‌داری و فرهنگ ناشی از آن است.

دیانا