کتاب کوچه ۴

از irPress.org
نسخهٔ تاریخ ‏۱۲ آوریل ۲۰۱۳، ساعت ۱۱:۳۶ توسط Sadegh (بحث | مشارکت‌ها) (تایپ تا ص۱۶۷)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب هفته شماره ۴ صفحه ۱۶۱
کتاب هفته شماره ۴ صفحه ۱۶۱
کتاب هفته شماره ۴ صفحه ۱۶۲
کتاب هفته شماره ۴ صفحه ۱۶۲
کتاب هفته شماره ۴ صفحه ۱۶۳
کتاب هفته شماره ۴ صفحه ۱۶۳
کتاب هفته شماره ۴ صفحه ۱۶۴
کتاب هفته شماره ۴ صفحه ۱۶۴
کتاب هفته شماره ۴ صفحه ۱۶۵
کتاب هفته شماره ۴ صفحه ۱۶۵
کتاب هفته شماره ۴ صفحه ۱۶۶
کتاب هفته شماره ۴ صفحه ۱۶۶
کتاب هفته شماره ۴ صفحه ۱۶۷
کتاب هفته شماره ۴ صفحه ۱۶۷
کتاب هفته شماره ۴ صفحه ۱۶۸
کتاب هفته شماره ۴ صفحه ۱۶۸
کتاب هفته شماره ۴ صفحه ۱۶۹
کتاب هفته شماره ۴ صفحه ۱۶۹
کتاب هفته شماره ۴ صفحه ۱۷۰
کتاب هفته شماره ۴ صفحه ۱۷۰
کتاب هفته شماره ۴ صفحه ۱۷۱
کتاب هفته شماره ۴ صفحه ۱۷۱
کتاب هفته شماره ۴ صفحه ۱۷۲
کتاب هفته شماره ۴ صفحه ۱۷۲
کتاب هفته شماره ۴ صفحه ۱۷۳
کتاب هفته شماره ۴ صفحه ۱۷۳
کتاب هفته شماره ۴ صفحه ۱۷۴
کتاب هفته شماره ۴ صفحه ۱۷۴


دوبیتی‌ها

تنهائی

شو مهتو که مهتابم نیومد[۱]

نشستم تا سحر، خوابم نیومد.

نشستم از سر شو تا خروسخون

همون یار بغل خوابم نیومد

***

رفیق دیشوئی! امشو کجایی؟ [۲]

نهادی بر دلم داغ جدائی

اگه دونم که آخر از مویی تو [۳]

بسازم قصر و ایوون طلائی.

***

دوتا کفتر بدیم در طاق دالون

غذامون دونه بید و آب بارون[۴]

الاهی خیر نبینن تور دارون.

گرفتن جفت‌مون رو در بیابون.

***

عزیزا! ترک جانون می‌توان کرد،

نمیشه ترک یار مهربون کرد.

دل اینجا، دلبر این‌جا، من مسافر

سفر بی‌دلبرم کی توان کرد؟

***

به‌درگاه خدا بید آرزوم[۵]

که یک بار دگر آئی به‌سویم.

زنی لب بر لبم، زانو به زانو

بریزه شبنم زلفت به رویم!

عشق و نیاز

سرکوه بلند صد داد و بیداد[۶]

صدا برهم زنم، شیرین و فرهاد.

صدا برهم زنم هو هو بگریم

ز دست عاشقی صد داد و بی داد!

***

لب بون اومدی چادر طلائی

سر و گردن به عاشق می‌نمایی.

سرت یا گردنت عیبی نداره

همون عیبی که داری، بی وفایی!

***

الا دختر، به قربون صدایت!

که من عاشق شدم بر چار جایت:

دو چشمون سیاه و زلفگونت

سر دست سفید و ساق پایت.

***

شب مهتاب می‌خواهم، دگر هیچ![۷]

جمال یار می‌خواهم, دگر هیچ!

به روی سینهٔ خوش خط و خالش

بیک شو خوا و می‌خواهم دیگر هیچ![۸]

***

دو چشمونم به چشمون ول افتاد،

چو مهتابی که بر شاخ گل افتاد.

شتر دارون، شتر لنگر بگیرین

که راهم دور و مشکل افتاد.

***

بیا دختر گلی چینم ز باغت

که می‌میرم، به دل می‌مونه داغت.

اگر روزی دوصدبارت ببینم

ز مرغون هوا گیرم سراغت.[۹]

***

دلم می‌خواد که آوازم کنی یار

هرآوازی، دوصد نازم کنی یار.

دلم می‌خواد در اون شب‌های مهتاب

به روی سینه ات خوابم کنی یار

***

اگر زر داشتم، ول می‌گرفتم

جوون و خوب و خوشگل می‌گرفتم؛

به روی سینهٔ نرم دلاروم

کبوتروار منزل می‌گرفتم

خرافات مردم رشت ـ۲

 • اگر آب را وسط سفره بگذارید، برکت آن از میان می‌رود.

 • روز توی امامزاده شمع روشن نکنید، گناه دارد.

 • اگر باران بند نمی‌آید، باید هفت کچل کلاهشان را بردارند تا بند بیاید.

 • در نمکدان را که باز بگذارند، برکت نان و نمک از میان می‌رود.

 • اگر بچه ای پای خود را به دندان بگیرد، کودک دیگری متولد خواهد شد.

 • کسی که در بچگی زیاد ته دیگ سیاه شده خورده باشد، روز عروسیش باران خواهد بارید.

 • روی گربه آب نباید پاشید.

 • اگر عنکبوت کوچکی روی لباستان راه رفت، لباس نو نخواهید دوخت.

 • اگر جوراب یا شلوارتان را شب بالای بسترتان بگذارید، خواب آشفته خواهید دید.

 • خروسی که غیراز صبح و شب بخواند، شوم است.

 • شب‌ها نباید مرغ را سر برید.

 • مرغی را که صدای خروس بکند، فوراً باید سر ببرند.

 • بعد از خوردن غذا نباید به گدا صدقه داد.

 • موقع غذا خوردن نباید زیاد حرف زد، برکت سفره می‌رود.

 • قیچی و همچنین دسته کلید را نباید بهم زد، دعوا می‌شود.

 • ناخن شیت‌های دو دست را که به هم بزنند، دعوا خواهد شد.

گردآورنده: اسماعیل خسرومرادی

آداب و رسوم

عروسی در بندعباس

ازدواج در بندرعباس بسیار کم خرج و ساده، و در عین حال فوق‌العاده گرم و با روح برگزار می‌شود.
نه عروس و نه داماد، هیچ‌کدام از یکدیگر توقع مادی زیادی ندارند و مراد، تنها و تنها همان پیوند زناشوئی است و بس. و نکتهٔ جالب در این است که حتی مخارج ضروری را نیز که داماد از پرداخت آن‌ها ناگزیر است آشنایان و دوستان او، از طریقی دیگر به وی بازمی‌گردانند.
و اینک مراسم عروسی در بندرعباس.

ابوطالب محمدیان

پس از آن‌که خواستگاری انجام شد و میان طرفین برای ازدواج توافق به‌عمل آمد، مراسم عقد، به همان ترتیبی که در سایر نقاط ایران معمول است، در حضور شهود و کسان عروس و داماد برگزار می‌شود.

هنگامی‌که عاقد می‌خواهد خواندن خطبهٔ عقد را شروع کند، همهٔ دکمه‌های لباس عروس و داماد را باز می‌کنند و تا پایان قرائت خطبه باز می‌گذارند. و فلسفه این عمل آن است که به اصطلاح، کار و بخت آن دو در جریان زندگی گشوده بماند و هرگز گرهی در کار ایشان پیدا نشود.

معمولاً میان عقد و عروسی یک شب فاصله می‌اندازند.

در شب عروسی، زنان خانواده داماد با البسه زیبا و رنگارنگ خویش به‌سوی خانه داماد به‌راه می‌افتند. وقتی که به پشت در خانه او رسیدند، همه با هم سه بار هلهله می‌کنند، ـ به اصطلاح محلی ـ «کییلی» می‌کشند. داماد شخصاً در را به روی ایشان باز می‌کند و به درونشان می‌برد تا میوه و چای و شیرینی صرف کنند.

زنان خانواده داماد، پس از صرف چای و شیرینی به طور دسته جمعی برخاسته به راه می‌افتند، و به سایر خانه‌ها می‌روند تا دوستان و آشنایان را برای شرکت در مراسم عروسی، به وکالت از جانب داماد، دعوت کنند. اما جالب اینجاست که صاحب هر یک از این خانه‌ها همین که دعوت را پذیرفت، خود نیز به جمع دعوت کنندگان می‌پیوندد و برای دعوت از کسان دیگر به راه می‌افتد.

گروه دعوت‌کنندگان مجدداً به خانه داماد می‌روند، پارچه‌هائی که داماد برای عروس خریداری کرده است در مجموعه بزرگی قرار داده روکش سبزی بر آن می‌اندازند، یکی از زن‌ها آن را بر سر خود می‌گذارد و به همراهی گروه زنان و مردان و نوازندگان محلی، باز ساز و کرنا و دهل، پای‌کوبا‌ن و آوازخوانان، در حالی که جملگی می‌رقصند از کوچه‌ها و خیابان‌ها می‌گذرند و به‌خانه عروس می‌روند.

عروس با کلیه اقوام و دوستان و آشنایان، در خانه پدر خود آماده است.

زنان خانواده داماد با ساز و سرود وارد می‌شوند و هدایای داماد را به حاضران در خانه عروس نشان می‌دهند و هر یک از زنان، قطعه‌ئی از آن پارچه‌ها را برداشته به‌خانه می‌برد تا برای عروس، چیزی بدوزد.

در همان شب، دست و پای عروس را حنا می‌بندند.

در مراسم حنابندان، عده‌ئی از زنان خانواده در حالی که دستمال رنگین به دست دارند و آن‌ها را به‌طرز جالبی تکان می‌دهند، این ترانه را به لهجه محلی می‌خوانند.

امام اولش آمده به‌میدان.

ملایک بر سرش می‌خوانده قرآن،

که تا دین محمد برقراره

علی در خدمت پروردگاره.

پس از خاتمه مراسم، عروس را با تشریفات خاصی به حمام می‌برند و پس از آن، در اتاقی که در خانه پدرش آماده کرده با پرده‌ها و پارچه‌های رنگارنگ زینت داده‌اند و آن را تخت(به‌معنای حجله) می‌نامند وارد می‌کنند.

هنگامی‌که عروس را به تخت می‌برند، این ترانه را می‌خوانند.

به ناز نازان ش برن[۱۰]

چو ماه تابان ش برن

به‌حجله بندان خوش اریت[۱۱]

این ترانه به لهجه محلی است و آهنگ شادی دارد.

***

همان روز داماد را نیز بر اسب یا شتری می‌کنند و به‌حمام می‌برند و لباس‌نو می‌پوشانند و پارچه سبز نازکی برسرش می‌اندازند و پسربچه کوچکی را در جلو می‌نشانند(تا خداوند پسری به‌او عنایت فرماید) و پس از آن‌که داماد از حمام درآمد، سینی بزرگی در میان جمعیت برابر او می‌گذارند تا هرکس به فراخور حال خویش مبلغی در آن بیندازد.

سپس داماد را به خانه پدرش می‌برند و در همه طول راه پیشاپیش او می‌خوانند و می‌زنند و می‌رقصند.

پس از آن‌که داماد به‌در خانه پدر خود رسید، در می‌زنند و از پدر خود تقاضای «انعام» می‌کند و از مادر خود می‌خواهد که شیرش را به‌او حلال کند. با اجرای این مراسم، دوباره غریو شادی به آسمان می‌رود و رقص و پایکوبی از نو آغاز می‌شود.

اجرای این مراسم مقارن لحظه‌ئی است که عروس را به «تخت» نشانیده‌اند و در انتظار دامادند.

داماد را به خانه عروس برده و در کنار او به تخت می‌نشانند و ‍پس از دست به دست دادن آن دو، زن‌ها به هلهله کردن و پایکوبی می‌پردازند و به‌ خانه‌های خود می‌روند.

عروس و داماد سه روز در حجله می‌مانند و بعد از آن، به‌دیدار پدر و مادر خود می‌روند که در اصطلاح محلی، آن‌را «به‌سراخونی‌رفتن» می‌گویند و به‌این ترتیب، دختر و پسری زندگی زناشوئی خود را آغاز می‌کنند...

ترانه‌ها

لیلا

پاورقی

^  شومهتو، شب مهتاب

^  رفیق دیشبی! امشب کجائی؟

^  اگر دانم که آخر از منی تو

^  غذامون دانه بود و

^  به درگاه خدا بود

^  سر کوه بلند

^  مهتاو، مهتاب

^  خواو، خواب

^  روایت دیگر: به قربون گلوی پر یراقت بیات بنشین که مردم از فراقت اگر روزی دوصدبارت ببینم ز مرغون هوا گیرم سراغت

^  ش(به کسر) اورا * برن(به کسر اول و فتح دوم) برند:ـاو را می‌برند.

^  خوش، خودش*اریت(به فتح اول و کسر دوم و سکون سوم و چهارم)، می‌رود: ـ خودش می‌رود.