نیایش

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب هفته شماره ۱۲ صفحه ۱۳۹
کتاب هفته شماره ۱۲ صفحه ۱۳۹

نیایش

نور را پیمودیم، دشت طلا را در نوشتیم

افسانه را چیدیم، و پلاسیده فکندیم

کنار شنزار، آفتابی سایه‌بار، ما را نواخت، درنگی کردیم

بر لب رود پهناور رمز، رویاها را سر بریدیم

ابری گذشت، ما دیده فروبستیم

گمشدگی شکافت، زهره را دیدیم، و به ستیغ برآمدیم

آذرخشی فرود آمد، و ما را در نیایش فرو دید

لرزان، گریستیم، خندان، گریستیم

رگباری فروکوفت، از در همدلی بودیم

سیاهی رفت، سر به‌آبی آسمان سودیم، در خور آسمان‌ها شدیم

سایه را به دره‌ها رها کردیم، لبخند را به فراخنای تهی فشاندیم

سکوت ما به‌هم پیوست، و ما، ما شدیم

تنهایی ما تا دشت طلا دامن کشید

آفتاب از چهره ما ترسید

دریافتیم، و خنده زدیم

نهفتیم و سوختیم

هر چه بهم، تنهاتر

از ستیغ جدا شدیم

من به‌خاک آمدم، و پرستنده شدم

تو بالا رفتی، و خدا شدی

از کتاب: آوار آفتاب