فرهنگ زندان

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره اول صفحه ۱۵۹
کتاب جمعه سال اول شماره اول صفحه ۱۵۹
کتاب جمعه سال اول شماره اول صفحه ۱۶۰
کتاب جمعه سال اول شماره اول صفحه ۱۶۰
کتاب جمعه سال اول شماره اول صفحه ۱۶۱
کتاب جمعه سال اول شماره اول صفحه ۱۶۱

آن‌چه می‌آید بخشی از اصطلاحات و لغاتی است که زندانیان کیفری عادی در طول ایام حبس میان خود بکار می‌برند و عادتاً غریبه‌ها و بخصوص مأموران زندان از فحوای حرفها بطور دقیق سردرنمی‌آورند.


دَمی - یک استکان چای

دستگاه - یک قوری چای

درْ چوبی - دادگاه مواد مخدر جنب زندان قصر

بالا - دادرسی ارتش

ساندویچ پدر - نان مخصوص زندان

خیطه - خبر کردن زندانی‌ها همدیگر را که مأمور یا پاسبانی بطرفشان در حرکت است

روانی - قرصی مخصوص اعصاب که برای معالجه بیماران معتاد مصرف می‌شود

مایه‌دار - زندانی که پول یا وضع مناسبی دارد

اولی، دومی، سومی - سؤالی با صدای بلند برای اینکه بدانند مستراح خالی است یا نه.

چراغ خانه - محل گرم کردن غذا یا چای

هشت - محوطه داخلی جلو زندان که اطاق رئیس زندان در آن قرار دارد

زیر هشت - ایستادن در محوطه داخلی جلو زندان

مجرد - زندان مجرد و تنها

غیرقانون - لایحه تشدید مجازات

حبس - مدتی که زندانی از نظر جزائی زندانی می‌شود

جرم - مدتی که زندانی از نظر حقوقی باید زندانی شود

غیرقابلمه - غیرقانون، لایحه تشدید مجازات

کِتْ - قوری

دو و سه(۲و۳) - اوضاع خراب است (در محاوره یا اطلاع) مثلاً برای اینکه به‌همدیگر خبری از خرابی اوضاع بدهند می‌گویند دو و سه است

بند - سالنی که اطاق زندانی‌ها در آن قرار دارد

شربت‌خوری - دوره ترک اعتیاد در زندان

درمان - ساعت

قپان - کیف بغلی

شوت - آدم خل وضع

ملا - میله بلند برای شکستن قفل

بالاپائین - باز کردن کشوی در با ملا

قرصی - آدم معتاد به قرص و تریاک

گرفتن - کسی را مسخره کردن و دست‌انداختن

حَسَنه - (حسن است) کار خراب است (شبیه دو و سه یا خیطه)

آویز - از نظر خرج سربار کسی شدن

لجن‌بازی - کاری خلاف روش و اصول انجام دادن

روی دود سیگار ریم زدن - مشترکاً یک سیگار را کشیدن

صندوق بلدیه - کسی که ته سیگار نصیبش می‌شود

سوخته جوشانی - همجنس‌بازی

سوخته - مفعول

زیلوخوری - دوران بعد از ترک اعتیاد (اشتهای کاذب)

دوا - هروئین

سینی‌کشی - حمل غذای زندانی‌ها با سینی‌های بزرگ

بشکه‌کشی - حمل زباله‌دان با بشکه

خیکی - آدم بی‌عرضه و بی‌دست‌وپا

برزوگوزو - کسی که هیکل درشت دارد ولی معمولاً هنگام دعوا کتک می‌خورد

قالپاق - باسن، نشیمنگاه

لگد زدن به قالپاق - اردنگی

موتور عقب - سیگار فیلتردار

ژو - کلمهٔ مهمله به‌معنی «زکی»

ویژ - جوابی برای ژو

تکی - غذا برای یک نفر

جفتی - غذا برای دو نفر

جفتی بهداری - غذای خوب و مأکول

علف‌پلو - سبزی‌پلو

ساچمه‌پلو - عدس‌پلو

لنگه‌کفش‌پلو - پلو با گوشت (البته بی‌گوشت)

پلوی اکبرکش - لوبیاپلو

دُل - غذای دولتی

تو نوبت - منتظر نوبت برای کشیدن سیگار

آژدان خطرناک - مأمور ابلاغ احکام خطرناک به‌زندانی‌ها

لحاف - اسکناس صدتومانی

شِرْ - رختخواب

قره‌مایه - بی‌پول، ناچیز

کرایه یورقان - کسی که وسایل خواب ندارد

نخ ندادن - مدرک به کسی ندادن

یه‌لو - یارو، فلان کس

یه‌بیل - شخص مورد نظر

انباری - موادمخدری که در مقعد حمل شده است

پرچمدار - مأمور رسیدگی به‌انباری و مدفوع زندانی‌ها (از خود زندانی‌ها تعیین می‌شود)

سر سکو رفتن - کنترل زندانی که مشکوک به‌حمل مواد مخدر به طریق انباری است

سکوی افتخار - سکوی بلندی که زندانیان را روی آن می‌برند و مدفوعشان را کنترل می‌کنند

تیزی - چاقو، کارد، یا حلبی تیزی که به‌جای چاقو بکار رود

نازک - چاقو

اهلی - رشوه‌گیر

خوش‌نشین - شخصی که مرتباً زندانی شود

عاقبت‌بخیر - جاسوس

عمّه - جاسوس

قوچ - جاسوس

دکتر - دلال محبت

ابن زیاد - دکتر

کمک‌دنده - پزشکیار، کمک پزشک

باغ قیچی - همخوابگی (فلانی با فلانی باغ قیچی بود)

جلد - زندانی سنگین محکومیت

ابزار - قیچی

مُرده مال - کسی که طاقت زندان ندارد

علی میخی - آدم بی‌مصرف

شوربا - سست‌عنصر

کج‌بیل - بی‌بنه

نیمچه - خوشگل، بچه خوشگل

...رکار - حقه‌باز، کلک

چترباز - مفت‌خور

پشمک - تنبل، بی‌بخار

آشیخ - نزول‌خور

ب.پ - هر نوع قرص اعصاب یا خواب

کلم - شیره

تلخکی - تریاک

ترحلوا - تریاک

زردک - تریاک

تپه - پول

تلمبه - استمناء

خاکه رو خاکه - تصفیه حساب، کارسازی

سیم‌کش - پاانداز

دوال‌پا - همسر

بُز - معشوقه

ته‌دیگ بوگرفته - اشاره به کسی، بمنظور مخفی کردن خودش از چشم مأمورین

جاده صاف‌کن - مسهل

مجتهد - اعدامی

شازده - رئیس بند

علم‌دار عزرائیل - قاضی عسگر (غالباً فقط «علم‌دار» را بکار می‌برند)

تابین - محکوم به جنحه

حاج غیرتی - کسی که علیه رفیقش اعتراف کند

خوش‌سخن - درست مانند «حاج غیرتی» یعنی اعتراف‌کننده علیه دوست

قاسم‌آبادی - آدم مشکوک، بیگانه

آب‌دُزدک - کاسب گران‌فروش

دائی - پاسبان

آلو - پاسبان

خان‌دائی - افسر ارشد زندان

حیدر ابد - محکومی که بیشتر از ده سال باید در زندان بماند (حیدر ابد یک زندانی محکوم به‌حبس ابد بود که همیشه می‌خوابید و هر وقت که می‌پرسیدند چند سال دیگر باقی مانده می‌گفت «نوزده سال» و بالاخره پس از بیست‌وسه سال آزاد شد)

شلغم - امربر، پادو، آدمی که فقط کارهای ساده انجام می‌دهد

حُجّت - خنگ، نفهم

قلاب - جیره‌خور

سالار - جاهل، گردن‌کلفت

خولی - افسر نگهبان

بلبل - افسر نگهبان

ساچمه - زرنگ، زبل، تندوتیز

کلید - پاسبان مأمور در بندها

لامپا - پاسبان کشیک داخل زندان

هوشنگ‌خان - زندانی تر و تمیز، ژیگولو

انداز - پتو

قیفی - مأمور حق‌وحساب‌بگیر

زینب - کسی که خودش را باخته و طاقت زندان ندارد

تهیه‌کننده: ب - ع