کتاب کوچه ۲: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۲۱: سطر ۲۱:
  
  
۲
+
'''۲'''
  
متل‌ها
 
  
::{{کوچک}}
+
==متل‌ها:==
متل آذربایجانی: '''گنجشگک آشی‌مشی'''
 
{{پایان کوچک}}
 
  
 +
::متل آذربایجانی: '''گنجشگک آشی‌مشی'''
 +
 +
==زبان کوچه:==
 +
 +
::فرهنگ لغات و اصطلاحات عامیانه'''(۲-آب)'''
 +
 +
::ضرب‌المثل‌های مربوط به: '''آب'''
 +
 +
==بازی‌های محلی:==
 +
 +
::مقدمه‌ئی بر بازی‌‌های محلی:
 +
 +
::'''۱-پشنگ انداختن'''
 +
 +
::'''۲-ترانه خوانی'''
 +
 +
::'''طریقهٔ یارگیری در شیراز'''
 +
 +
==ترانه‌ها:==
 +
 +
::'''واسونک‌ها:'''
 +
 +
::'''دو ترانهٔ خواستگاری'''
 +
 +
::دو روایت از ترانهٔ '''تو که ماه بلند در هوائی'''
 +
 +
::۱-روایت تهرانی
 +
 +
::۲-روایت آذربایجانی
 +
 +
==معماها==
 +
 +
::'''۸ معمای منظوم'''
 +
 +
==دو بیتی‌ها:==
 +
 +
::'''نیاز و عشق'''
 +
 +
'''تنهائی'''
  
  

نسخهٔ ‏۲۴ ژانویهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۶:۰۴

کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۱۹
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۱۹
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۲۰
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۲۰
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۲۱
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۲۱
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۲۲
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۲۲
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۲۳
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۲۳
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۲۴
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۲۴
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۲۵
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۲۵
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۲۶
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۲۶
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۲۷
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۲۷
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۲۸
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۲۸
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۲۹
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۲۹
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۳۰
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۳۰
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۳۱
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۳۱
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۳۲
کتاب هفته شماره ۲ صفحه ۱۳۲


۲


متل‌ها:

متل آذربایجانی: گنجشگک آشی‌مشی

زبان کوچه:

فرهنگ لغات و اصطلاحات عامیانه(۲-آب)
ضرب‌المثل‌های مربوط به: آب

بازی‌های محلی:

مقدمه‌ئی بر بازی‌‌های محلی:
۱-پشنگ انداختن
۲-ترانه خوانی
طریقهٔ یارگیری در شیراز

ترانه‌ها:

واسونک‌ها:
دو ترانهٔ خواستگاری
دو روایت از ترانهٔ تو که ماه بلند در هوائی
۱-روایت تهرانی
۲-روایت آذربایجانی

معماها

۸ معمای منظوم

دو بیتی‌ها:

نیاز و عشق

تنهائی




گنجشگک آشی ماشی متل کازرونی

یه گنجشک تو صحرا داشت دونه جمع می‌کرد، یه‌خا رفت تو پاش. آ گنجیشکه فوری پر زد و رفت و رفت و رفت تا رسید به دکان نونوایی، خار را داد به نونوا و به‌اش گفت:

«-میرم مسجد نماز کنم پیش خدا نیاز کنم عقده‌ی دل رو وازکنم، خارمو به هیچ کس ندی‌ها!»

و رفت به مسجد. وقتی برگشت، نونوا گفت: «- خارت افتاد تو تنور، سوخت»