مفهوم «ساختار اقتصادی و اجتماعی» مثال: جامعهٔ اینکا

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۳ صفحه ۱۱۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳ صفحه ۱۱۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳ صفحه ۱۱۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳ صفحه ۱۱۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳ صفحه ۱۱۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳ صفحه ۱۱۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳ صفحه ۱۲۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۳ صفحه ۱۲۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۳ صفحه ۱۲۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳ صفحه ۱۲۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳ صفحه ۱۲۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳ صفحه ۱۲۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳ صفحه ۱۲۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳ صفحه ۱۲۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳ صفحه ۱۲۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳ صفحه ۱۲۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳ صفحه ۱۲۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۳ صفحه ۱۲۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۳ صفحه ۱۲۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۳ صفحه ۱۲۶

موریس گودلیه

به‌نظر می‌رسد که مفهوم «ساختار اقتصادی و اجتماعی» قبل از هر چیز مفهومی است که به‌‌درد تحلیل واقعیت های تاریخی مشخص، خاص، مربوط به‌‌زمانی واقعی و برگشت‌ناپذیر از یک دورهٔ معیّن تاریخ ‌ می‌خورد. مثلا ً: «ساختار اقتصادی و اجتماعی» امپراتوری اینکا در قرن شانزدهم، در آستانهٔ فتوحات اسپانیائی‌ها.

تعریف یک ساختار اقتصادی و اجتماعی عبارت است از تعریف تلفیقی ماهیت دقیق گوناگونی و وحدت ویژهٔ روابط اقتصادی و اجتماعی یک جامعه در دوره‌ئی معین. برای به‌‌دست دادن چنین تعریفی تلفیقی، از دیدگاه مارکسیزم، باید برخی ملاحظات علمی را به‌‌شرح زیر رعایت کرد:

‍‍۱- تعیین تعداد و ماهیت شیوه‌‌های تولیدی آمیخته بهم و موجود در یک جامعهٔ معین، که بنیان اقتصادی آن جامعه را در دوره‌ئی معین تشکیل می‌دهند.

۲- تعیین انواع عناصر روساخت اجتماعی مرامی که از لحاظ منشاء و کارکردشان با آن شیوه‌های تولیدی گوناگون مطابقند.

۳- تعیین شکل و محتوای دقیق پیوند خوردگی و ترکیب این شیوه‌های تولیدی گوناگون در رابطهٔ سلسله مراتبی آنها نسبت به‌‌یکدیگر، با توجه به‌‌اینکه یکی از شیوه های تولیدی مذکور مسلط‌‌تراست و شیوه‌های تولیدی دیگر، به‌‌اصطلاح، تابع ضرورت‌ها و منطقی هستند که از کارکرد خاص آن شیوهٔ تولیدی مسلط بر‌می‌خیزد، و همه در مکانیسم خاص تجدید تولید آن ادغام شده‌اند.

۴- تعریف کارکردهای خاص همهٔ عناصر روساختی و مرامی که با وجود منشاءهای گوناگون خود از لحاظ شیوه‌های تولیدی متفاوت به‌‌تبع پیوند خوردگی شیوه‌های تولیدکنندگان، به‌‌نحوی ویژه با هم تلفیق شده‌اند. این عناصر روساختی، بر اثر همین تلفیق، صرفنظر از منشاء خود، در واقع، تعریفی تازه و بار معنائی تازه‌ای پیدا کرده‌اند.

بر این اساس، و بدون توجه به‌‌جزئیات، می‌توان جامعهٔ «اینکا» را، به‌‌عنوان مثال، تحلیل کرد.

می‌دانیم واحد تولیدی قبایل متعددی که در قرن پانزدهم توسط اینکاها مطیع و در امپراطوری و اقتصادشان ادغام شدند، واحد موسوم به‌‌آیلو (ayllu) بود؛ یعنی یک جماعت روستائی محلی مرکب از گروههای خویشاوند از نوع طوایف. مالکیت زمین، مالکیتی جماعتی بود و زمین، دوره به‌‌دوره مابین خانواده‌هائی محدود توزیع می‌شد بی‌آنکه آنان بتوانند حق تصرف خود را تبدیل به‌‌حق انتقال، یعنی تبدیل به‌‌نوعی معین از مالکیت خصوصی جدا از مالکیت عمومی کنند. کار هم شکلی جماعتی داشت و اساس آن بر خودیاری متقابل روستائیان در انجام وظائف تولیدی متفاوت استوار بود. رئیس ده، که کوراکا (Kuraka) نامیده می‌شد، نخستین کسی بود که از این خودیاری متقابل بهره‌مند می‌شد، و علاوه بر سهمی که او می‌گرفت، برخی از زمین‌های مشترک هم اختصاصاً برای مرمت و نگاهداری قبور و معابد خدایان محلی و روسای محلی کشت می‌شد. پس، تا اینجا، ما با شیوهٔ تولیدی سر و کار داریم که بر اساس همکاری تولید کنندگان مستقیم استوار است. پیوند موجود مابین آنان از نوع پیوندی است که شارح اسپانیائی، بلاس والرا (Blas Valera)، آن را «قانون برادری»، یعنی تکالیف متقابل خویشاوندن و همسایگان، می‌نامد. نابرابری اجتماعی مابین رؤسا و مردم عادی وجود داشت اما خیلی حاد نبود. این جماعات روستائی، یا دست‌کم گروههای قومی و قبیله‌ئی سازمان یافته در آنها، هنگامی که زیر سلطهٔ دولت اینکا در آمدند، دستخوش دگرگونیهائی عمیق شدند. بخشی از زمین‌هایشان مصادره شد و به‌‌مالکیت دولت یا مالکیت کلیسا درآمد. در مابقی زمین ها نیز، جماعات روستائی بخشی از حقوق جماعتی کهن خود را از دست دادند زیرا دولت اینکا، پس از غلبه بر آنها، برای خود حقی عالی بر همه زمین‌های قلمرو خویش قائل بود، و در نتیجه، می‌خواست که بر نحوهٔ استفاده از زمین‌ها نظارت داشته باشد، و همین نظارت او خودمختاری قدیمی جماعات روستائی را از بین می‌برد؛ هرچند که نحوه استفاده از اراضی در زمین‌های باقیمانده برای جماعات روستائی همچنان به‌‌شکل قدیم بود و تولید نیز به‌‌صورت جماعتی انجام می‌گرفت. با اینهمه، شیوهٔ تولیدی جدیدی پیدا شده بود.

زمین‌های دولتی دیگر به حساب دولت کاشته می‌شدند و دهقانان اینگونه زمین‌ها در واقع محکوم به‌‌نوعی از نظام کار اجباری یا بیگاری بودند. بیگاری، فردی نبود: افرادی از هر خانواده تمامی روستا در آن شرکت داشتند، درست مانند وضعی که سابقاً بطور سنتی در داخل آیلو وجود داشت و بر اساس آن هر کس که از خودیاری جماعتی افراد ده بهره‌مند می‌شد می‌بایست غذا و نوشیدنی آنان را تامین کند، دولت هم خوراک و نوشیدنی کسانی را که در زمین‌های دولتی بیگاری می‌کردند تأمین می‌کرد. دولت ابزارِ کار و بذر را هم تأمین می‌کرد و اصرار داشت که زارعان برای کار با لباس جشن حاضر شوند و همراه با موسیقی و آواز کار کنند. بدینسان، شکلهای قدیمی خودیاری اقتصادی و شکلهای قدیمی عقاید و مراسم سنتی مربوط به‌‌آنها از این پس در جهت عملکرد روابط مستقیم استثماری و بندگی اقتصادی به‌‌کار گرفته شدند که خود نمودار ویژهٔ شکل تازه‌ئی از شیوهٔ تولیدی بودند که ظاهراً می‌بایست «شیوه تولید آسیائی»اش نامید.

اگر در تحلیل موضوع اندکی فراتر رویم، خواهیم دید که دولت اینکا برای تنظیم بنیان اقتصادی خویش در جهت تثبیت و تجدید آن به‌‌نحوی ثابت نیاز داشت به‌‌آمارگیری از زمین ها و محصولات، و سرشماری از نفوس و احشام، و ایجاد یک دستگاه اداری برای سازمان دادن به‌‌جمعیت و نظارت مستقیم یا نامستقیم بر آن، و تعمیم آئین اینکا – پسر خورشید-، و نگاهداری ارتشی برای سرکوبی شورش‌ها، و غیره. این نهادهای جدید، جملگی، با شیوهٔ تولید جدید مطابقت داشتند و می‌دانیم که شیوهٔ تولیدی جدید، در ۱۵۳۲، در اوج تکاملش بود زیرا دولت گروه‌های کاملی از مردم را مجبور به‌‌جابه‌جائی کرده بود تا برای مهار کردن حرکات جمعیت مناطق ناآرام آبادی‌ها و حاکم نشین‌های نظامی ایجاد کند. پیوندهای سنتی قبایل با زمین‌هایشان تا حدی گسسته شده بود، و بر اثر توسعهٔ نوعی بردگی که یاناکونا (yanacona) نامیده می‌شد، قشر اجتماعی جدیدی به‌‌نام یاناها یعنی مردمانی کاملاً بریده از جماعات محلی خویش و وابسته به‌‌شخص ارباب به‌‌وجود آمده بود. بدین سان نوع سومی از مناسبات تولیدی پدید آمده بود که دیگر بر پایهٔ وابستگی عام جماعات محلی نسبت به‌‌جماعتی برتر در قالب دولت قرار نداشت بل بر پیوندهای شخصی خانواده‌های اشرافی و خانواده‌هائی از دهقانان یا دامداران برده شده استوار بود. راهی جدید در مسیر تکاملی جامعه گشوده شده بود که با توسعهٔ این صور جدید مالکیت و بهره‌کشی، که بیش از پیش از روابط جماعتی قدیم دور می‌شدند، ارتباط داشت.

از بین این سه نوع مناسبات تولیدی مربوط به‌‌دوره‌های متفاوتی از تکامل جوامع بومی موجود در مناطق کوه‌های آند (Andes)، نوع دوم، در قرن شانزدهم، نقش مسلط در ساختار اقتصادی و اجتماعی دولت اینکا داشت. این ساختار اجتماعی و اقتصادی، بدین سان، واجد تناقض‌های خاص خویش بود که توسعه‌اش را در جهتی معین هدایت می‌کرد، حرکتی که با فتوحات اسپانیائی‌ها ناگهان متوقف شد. اما فتح اسپانیائی‌ها، به‌‌نوبهٔ خود، نهادهای اقتصادی، سیاسی، و عقیدتی خاص شیوهٔ تولید آسیائی که شیوهٔ تولید مسلط ساختار اجتماعی و اقتصادی امپراتوری اینکا بود، در هم شکست. استعمارگران اسپانیائی بخشی عظیم از بهترین زمین‌ها را غصب کردند، و جماعات بومی به‌‌زیر سلطه نوع جدیدی از نظام بهره‌کشی کشانده شدند که اِنکومیندا (Encomienda) نامیده می‌شد. این نظام تازه قبل از هر چیز یا مبتنی بر پیوندهای وابستگی شخصی بومیان و جماعات محلی آنان نسبت به‌‌اربابان اسپانیائی بود که مامور مسیحی کردن آنان بودند، یا مبتنی بر همانگونه پیوندهای وابستگی شخصی با تاج و تخت اسپانیا. این اشکال وابستگی نوع فئودالی در حالی پدید آمد که دوران پیدایش تاریخی سرمایه‌داری در اروپای فئودالی غربی بود و قبل از هرچیز در جهت تراکم آغازین سرمایه (توسعه تولید طلا، نقره، فرآورده‌های غیر بومی) به‌‌کار گرفته شد.

جماعات بومی، محروم از سلسله مراتب اجتماعی سنتی خویش، با از دست دادن زمین‌های خود و دچار شدن به‌‌فقر و بندگی در برابر اربابانی که فرهنگ و زبانی بیگانه داشتند، یا بکلی از بین رفتند یا به‌‌انزوای مطلق و در خود پلکیدن رانده شدند. در جواب این استثمار تحمیلی از سوی بیگانگان، استثماری شدید به‌‌نحوی که مسأله اساسی بومیان در درجه اول حفظ موجودیت آنان بود و نه فقط تخفیف بار سنگین بردگی، جماعات محلی فقط در صورتی قادر به‌‌تجدید تولید خود و تامین بقای عام اعضای خود بودند که نابرابری‌های اقتصادی و رقابت اجتماعی برانگیخته شده در بین خویش را، که می‌رفت تمامی آنان را به‌‌سود اقلیتی از بومیان نابود کند، در حدودی معین نگاهدارند. از سوی دیگر، با توجه به‌‌محتوای شکل‌های سلطهٔ اعمال شده از سوی طبقات استثمارگر جامعهٔ استعماری جدید، لازم بود که مکانیسم‌های این گونه رقابت‌ها و تجدیدنظر در توزیع ثروت‌ها با ایده‌ئولوژی کاتولیکی طبقات مسلط جدید تناسب داشته به‌‌نحوی جا بیفتد که برای این طبقات مسلط قابل تحمل باشد. بر اساس همین ملاحظات بود که چیزی به‌‌نام «اقتصاد مقامات» پیدا شد. یعنی مبارزه بر سر تصاحب مقام‌ها و موقعیت های شهری و مذهبی در داخل جماعات محلی.

برخی کسان این نهادها را صور باقیمانده‌ئی از شکلهای «کهن» تقابل و رقابت موجود در دوره‌های ماقبل استعمار، یعنی عادتی شبیه به‌‌پوتلاچ بومیان کوآکیوتل می‌دانند. حال آنکه نهادهای مورد بحث صورت‌های تازه‌ئی بود برای پاسخگوئی به‌‌روابط اجتماعی جدید، یا روابط جامعه‌ئی استعماری در دوران پیدایش سرمایه‌داری.

مقصود از این معرفی کلی جوامع موجود در مناطق سلسله جبال آند در پایان قرن پانزدهم تا آغاز قرن هفدهم فقط این بود که شیوه‌های تولیدی متوالی و عناصر روساختی متناسب با آنها را در طی این دوران نشان دهیم. از این تحلیل چنین بر می‌آید که دو ساختار اقتصادی و اجتماعی در این دوره از تاریخ پشت سر هم وجود داشته است: یکی ماقبل استعماری – که شیوهٔ تولیدی مسلط آن، شیوه تولید آسیائی بود – و دیگری، ساختاری که به‌‌دنبال فتح اسپانیائی‌ها به‌‌وجود آمد و ساخت درونی و کارکردهای آن تابع شیوهٔ تولیدی اسپانیای فئودال در عصر پیدایش سرمایه‌داری بود؛ عصری که اقتصاددانان کلاسیک آن را عصر «تراکم آغازین سرمایه» نامیده‌اند.

می‌بینیم که توالی این دو ساختار اقتصادی و اجتماعی محصول تکامل درونی جوامع بومی سلسله جبال آند نیست. با غلبهٔ امپراتوری اینکا تکامل درونی قبایل و جماعات بومی دیگر بهم خورده بود. بعدها، فتوحات اسپانیائی‌ها پیش آمد که وضع ناشی از استقرار دولت اینکا را به‌‌نوبهٔ خود تغییر داد. شکی نیست که، بیش از هزار سال پیش، دولت‌ها و امپراتوری‌های متعدد در فلات‌ها و دره‌های سواحل پرو پدید آمده پس از چندی از میان رفته بود. بنابراین دولت اینکا چیزی جز آخرین آنها نبود و این تحولات و سقوط امپراتوری‌ها هم شاهدی بر این حقیقت بود که در این منطقهٔ زیست بومی و فرهنگی، دگرگونی‌های اقتصادی ناشی از تعمیم و تکمیل کشت ذرت و پنبه در سواحل و کشت سیب‌زمینی و دیگر دانه‌های خوراکی در مناطق مرتفع، موجب پیدایش نابرابری‌های اجتماعی عمیق گردیده قبایل و طبقات مسلط و شکلهای قدرت متمرکز متناسب با سلطهٔ آنها را ایجاد کرده بود. با اینهمه در مورد قبائلی که به‌‌چنین مرحله‌ئی از توسعهٔ اقتصادی و اجتماعی نرسیده بودند (مانند بسیاری از قبائل منطقهٔ کوزکو Cuzco) ادغام اجباری در داخل یک امپراتوری فاتح و متمرکز موجب دگرگونی های ژرفی شد که از بیرون بر جامعه تحمیل گردید. این حقیقت در مورد فتوحات اسپانیائی‌ها بارزتر است.

پس، برای تبیین تاریخ خاص جوامع سلسله جبال آند باید تأثیر تلفیقی علل درونی و بیرونی را با هم در نظر گرفت. آنچه در نگاه اول چون رشته‌ئی از رویدادهای تصادفی می‌نماید که تکامل جماعات بومی را برهم زده است، در حقیقت ناشی از ضرورت‌های تاریخی است که باید تبیین کرد، و برای این منظور باید رابطهٔ موجود میان رویدادها و ساخت‌های اجتماعی و بویژه روابط علّی موجود مابین ساخت‌ها را درک کرد. این مرحلهٔ جدیدی از تحلیل است که طی آن پیوند میان شیوه‌های تولیدی و عناصر روساختی در داخل ساختارهای اقتصادی و اجتماعی روشن می‌شود.

در جماعت بومی ماقبل استقرار امپراتوری اینکا تولید، بر مالکیت عام زمین و شکل جماعتی همکاری خویشاوندان و همسایگان استوار بود. این همکاری هم مبیّن ضرورت فنّی و هم ناشی از اجبار به‌‌خودیاری متقابلی بود که بر اثر روابط خویشاوندی یا همسایگی بر افراد تحمیل می‌شد. با وجود نوعی نابرابری اجتماعی عمیق مابین طوائف و سلطهٔ برخی از آنها بر برخی دیگر و انتخاب رؤسا به‌‌شیوه‌ئی موروثی از بین قبایل مسلط، شیوه تولید هنوز اساساً مبتنی بر چیزی بود که مارکس آن را «همکاری بیواسطهٔ تولیدکنندگان» می‌نامد که «در آستانهٔ تاریخ همهٔ اقوام متمدن با آن برخورد می‌کنیم».

تقسیم کار، در داخل گروه‌های خانوادگی صاحب نسق در زمینه توزیع دوره به‌‌دورهٔ اراضی متعلق به‌‌جماعت محلی، بر اساس جنس و سن بود. فعالیت‌های متعددی وجود داشت که برای انجام آنها تمامی جماعت به‌‌صورت یک نیروی واحد کار «اجتماعی» عمل می‌کرد.[۱] یکی از شارحان اسپانیائی، به‌‌نام پولو دو اوندگاردو (Polo de Ondegardo) در سال ۱۵۷۱ می‌نویسد که بومیان «به‌هنگام انجام کار، همیشه نخست سهم هر کس [یا، بهتر بگوئیم، سهم هر خانواده] را برآورد کرده، اندازه می‌گیرند».

پس به‌‌آسانی دیده می‌شود که برای موفقیت در تحلیل این نوع روابط اجتماعی تولیدی متناسب با شیوهٔ تولید ماقبل دولتی جوامع سلسله جبال آند باید از قید نظریاتی که شیوه‌ئی انتزاعی و جزمی روابط خویشاوندی و همسایگی را در بسیاری از جوامع ابتدائی چیزی جز عناصر روساختی نمی‌دانند که به‌‌نحوی کم و بیش مجزّا با زیرساخت اقتصادی آن جوامع مطابقت دارد، خلاص شد. کار، به‌‌عنوان فعالیت فقط و فقط اقتصادی، همچنانکه مارکس بخوبی دریافته است، در قدیم‌ترین شیوه‌های تولیدی وجود ندارد. روابط خویشاوندی، علاوه بر کارکردهای سیاسی در زمینهٔ تأمین اقتدار در درون جماعت، یا کارکردهای مرامی و عقیدتی در زمینهٔ تعلیم و تربیت انتقال سنن و ارزش‌ها، یا در مورد دین و آئین پرستش اجداد، به‌‌عنوان عناصری از روابط تولیدی نیز عمل می‌کنند و از این رو عناصری زیرساختی شمرده می‌شوند. پس روابط خویشاوندی دارای کارکردهای متعدد است و تعیّنات گوناگون دارند، و همین تعدد و گوناگونی کارکردهای آنهاست که نقش مسلطی در زندگانی اجتماعی به‌‌آنها می‌دهد. اما این کارکردهای متعدد، در درون خود وحدتی هم دارند، یعنی کاملاً با هم یگانه‌اند بی آنکه یکی باشند.

در نتیجه، شکست کلیهٔ نظریاتی که روابط را به‌‌صورت روابط زیرساخت-روساخت می‌بینند و تحلیل یگانگی درونی آنها را جدّی نمی‌گیرند و فقط به‌‌این تمثیل مبهم اکتفا می‌کنند که ما بین بالا و پائین رابطه‌ئی نظیر رابطهٔ پایه‌های بنا و خود ساختمان برقرار است، بدین‌سان آشکار می‌شود.

اما بررسی سریع دو شیوهٔ تولیدی مسلط بعدی - یعنی شیوهٔ تولید آسیائی و شیوهٔ تولید فئودالی – ملاحظات نظری دیگری را هم تأیید می‌کند.

بارزترین وجه شیوهٔ تولیدی بنیانی دولت اینکا این است که این شیوه مبتنی بر نظام بیگاری است که از سوی دولت فاتح بر جماعات محلی تحمیل می‌شود، و این بار ما با نوعی از روابط تولیدی سر و کار داریم که دیگر مستقیماً ناشی از روابط خویشاوندی یا همسایگی جماعات روستائی نیست.ـ کوبو (Cobo) شارح اسپانیائی، می‌نویسد: «مردان فقط از روز ازدواج باید مالیات بپردازند و در کارهای عمومی شرکت کنند».

پس روابط خویشاوندی قدیم کارکرد تازه‌ئی پیدا کرده بود. جان موررا (John Murra) چه خوب می‌گوید: «ازدواج، این مراسم ورود به‌‌جماعت محلی، تبدیل شده بود به‌‌وسیله‌ئی برای نائل شدن به‌‌مقامی تازه، یعنی مقام رعیت بیگاری‌ده دولت اینکا، که عضو جماعتی خیلی وسیعتر و اساساً متفاوت از واحد تولید سنتی یا قبائل محلی است.»

این یکی از دگرگونیهای متعددی است که به‌‌دنبال ادغام اجباری جوامع بومی در قالب شیوهٔ تولیدی تازه در روابط اجتماعی آنها ایجاد شد. هدف شیوهٔ تولیدی تازه این بود که تجدید تولید خود را به‌‌نحوی خودبخودی تضمین کند. اکنون بکوشیم تا ماهیت این دگرگونی‌ها را تعیین کنیم.

مقامات دولت اینکا با واداشتن روستائیان به‌‌کار در اراضی دولت و پسر خورشید با لباس جشن، با تأمین خوراک و آشامیدنی آنان، در واقع همان شکلهای کهن تولیدی را که مبتنی بر تکالیف متقابل اعضای جماعات محلی نسبت بهم بود و به‌‌قول موررا – «همگان با آنها آشنائی داشتند» از آن رو به‌‌کار می‌گرفت که در کوشش خود برای سازمان دادن روابط تولیدی جدیدی مبتنی بر ستمگری و سلطه‌جوئی بهتر موفق شود؛ زیرا در شکل جدید، تولید کنندگان بر کار خود خواه به‌‌شکل بیگاری و خواه به‌‌صورت محصول – نظارتی نداشتند.

مقامات اینکا پرستش خدایان محلی را هم از بین نبردند، منتها، آئین خورشید خدا و پسرش را هم بر آنها افزودند. این خدای جدید همان بود که روستائیان می‌بایست به‌‌افتخار او کار کنند، چنانکه به‌‌افتخار خدایان محلی خویش.

پس به‌‌طور کلی می‌بینیم که شیوهٔ تولیدی جدید بر سازمان اجتماعی و عقیدتی موجود تکیه داشت تا بهتر بتواند آنها را دگرگون کند. یعنی روابط تولیدی سنتی، به‌‌نحوی از حدود گسترهٔ آغازین خود، از حدود کارکرد آغازین خود، فراتر رانده شد.

یک وجه بارز این مکانیسم تازه این است که شیوهٔ تولیدی بخشی از روابط جماعتی قدیم را در خود نگاه می‌دارد، بر آنها تکیه می‌کند و از آنها در جهت تجدید تولید خودش استفاده می‌کند و در نتیجه باعث می‌شود که روابط جماعتی تا حدودی از هم پاشیده شود.

بنابراین، شیوه تولید آسیائی، در عمل اقتصادی و سیاسی، هم ادامه می‌یابد و هم با روابط جماعتی قدیم در می‌افتد. در سطح عقیدتی می‌توان گفت این نوع دخل و تصرف در روابط جماعتی قدیم سرپوشی است برای پوشاندن ظلم و سلطهٔ ذاتی شیوهٔ تولید آسیائی، زیرا شکلهای عقیدتی قدیم برای هدف‌هائی تازه به‌‌کار گرفته می‌شوند و حال آنکه مبنای عملکرد گذشتهٔ آنها روابطی عادلانه‌تر بود.

در گذشته، تابع و متبوع، هر دو به‌‌مرام مستقر (تقابل عمل در زمینه‌های سیاسی اقتصادی و تصورات دینی) معتقد بودند، و اگر ستمی هم در کار بود هر دو از آن غافل بودند، و در نتیجه، متبوعان آنرا لازم می‌دانستند، و تابعان، اگر هم قبولش نداشتند، به‌‌نحوی پذیرا تحملش می‌کردند.

شیوهٔ تولیدی مستقر شده پس از فتوحات اسپانیائی‌ها را هم می‌توان بهمین سیاق تحلیل کرد و نشان داد که بومیان برای تأمین بقای خود چاره‌ئی جز نابود کردن نابرابری‌هائی که در میان آنان ایجاد شده بود و می‌توانست وحدت همبستگی جماعات روستائی را تهدید کند نداشتند؛ و برای رسیدن به‌‌این مقصود هم فقط می‌توانستند نهادهای شهری و دینی اسپانیائی‌ها را که به‌زور در نظام جماعتی آنان داخل شده بود به‌‌کار بگیرند. بدین‌سان شروع کردند به‌‌تحکیم مبانی «اقتصاد مقامات و رقابت بر سر آنها» که البته این اقدام از سوی فاتحان اسپانیائی از آن رو تحمل می‌شد که مبانیش در معتقدات سیاسی و دینی آنان وجود داشت. زیرا بهره‌کشی از بومیان برای اسپانیائی‌ها یک توجیه رسمی داشت و آن هم این بود که اسپانیائی‌ها معتقد بودند رسالت‌شان این است که بومیان را نخست مسیحی و سپس متمدن کنند.

این بود نظری که ما از مفهوم «ساختار اقتصادی و اجتماعی» داریم و هدف ما در پرداختن به‌‌مثال دولت اینکا نشان دادن مراحل نظری تحلیل مسأله و دادن تعریفی تلفیقی از ماهیت دقیق گوناگونی و وحدت ویژهٔ روابط اقتصادی و اجتماعی موجود در جامعه‌ئی مشخص در دوره‌ئی معین بود. بدیهی است که برای به‌دست دادن چنین تعریفی باید از تاریخ و انسان‌شناسی به‌‌عنوان حوزه‌های مکمل ماتریالیسم تاریخی استفاده کرد.

برگردان دکتر باقر پرهام

پاورقی

  1. ^  مارکس در مورد این پدیده گفته است: «انجمنی از مردان آزاد را در نظر بگیریم که با وسائل تولیدی مشترک و بر اساس یک طرح هماهنگ قبلی کار می‌کنند، و نیروهای کار فردی و متعدد خود را به‌‌عنوان یک نیروی واحد کار اجتماعی مصرف میکنند.»