مرا اگر خواهی بشناسی

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۹ صفحه ۳۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۹ صفحه ۳۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۹ صفحه ۳۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۹ صفحه ۳۷

نوئمیا دوسوزا

شاعر معاصر موزامبیک


مرا اگر خواهی بشناسی

با دیدگاه تیزبین

این قطعه چوب سیاه را

که برادری ناشناس با دستان معجزه‌گر

در دوردست‌های شمال

بریده است و تراشیده

نظاره کن!

این منم

حدقه‌ئی نومید و از شور زندگی تهی،

دهانی شکافته از زخمی هولناک،

دستانی بزرگ و گسترده

که به‌نفرین و تهدید بالا رفته،

بدنی پوشیده از زخم‌های پیدا و ناپیدا

یادآور ضربه‌های مهلک شلاق بردگی،

تنی شکنجه دیده و شکوهمند

مغرور و اسرارآمیز،

این منم

تمامی افریقا.


مرا اگر خواهی بشناسی

بیاو در برابر روح افریقا به‌کُرنش سر فرودآر

در ناله‌های چاووشان سیاه

در رقص‌های دیوانه‌وار «شوپ»

در غوغای «چانگاناپا»

در اندوهی غریب

که شبانگاهان در ترانه‌های افریقائی جریان می‌یابد.

و دیگر برای شناختن من

تلاش مکن!

چرا که من هیچ نیستم

جز کالبدی گوشتین

که افریقا

فریاد خود را - که آبستن امید بود -

در آن خفه کرد.


ترجمهٔ عبدالمحمد دلخواه