بُحران سیب تُرش

از irPress.org
(تغییرمسیر از بحران سیب ترش)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۶۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۶۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۶۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۶۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۶۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۶۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۶۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۶۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۶۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۶۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۶۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۶۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۶۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۶۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۶۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۶۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۷۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۷۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۷۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۷۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۷۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۷۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۷۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۷۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۷۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۷۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۷۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۷۵


جُرج مکبث: G. MacBeth


«برای آن که این بررسی انتزاعی نباشد من نردبانی ترتیب داده‌ام؛ یک نردبان مجازی که نشان می‌دهد بین یک بحران کم اهمیت و یک جنگ تمام عیار راه‌های پیوستهٔ بسیاری وجود دارد.»

هرمان کان،

کتاب تزاید تدریجی بحران


۱. جنگ سرد

پلهٔ اول: بحران آشکار

- توئی، بارنز؟

گوشاتو خوب واکن، دوست عزیز،

از این جا که دارم بات حرف می‌زنم

آقازاده‌تو می‌بینم که داره پاورچین پاورچین

سراغِ درخت سیبْ‌ترشِ من میره.

من دیگه این بساطو تحمل نمی‌کنم، نگی بت نگفتم!


پلهٔ دوم: واکنش‌های سیاسی، اقتصادی، و دیپلماتیک

- ببین داداش، دارم بهت اخطار می‌کنم‌ها،

اگه اون نیشتو نبندی

صدای ماشین قورباغه جمع‌کنی رو

چنون بلند می‌کنم

که غِژغِژ ماشین چمن‌زنیِ تو

پیشش لُنگ بندازه!


پلهٔ سوم: اظهارات رسمی و مطنطن

- هیچ دلم نمیخواد شورشو در آرم،

اما اگه بازم این پسره

دور و وَرِ درخت سیب من بپلکه

یقین داشته باش که تصمیم گرفته‌م

با این کمربند، حسابی خدمتش برسم.


۲. پیشگیری از خطر

پلهٔ چهارم: وخامت اوضاع

- گمون کنم خبرش به‌گوشت رسیده باشه که

به‌خونوادهٔ کرو اجازه داده‌م

سگ‌شونو واسه جیش کردن

ببرن اون جائی که من

آشغالای لوبیاهامو ریخته‌م،

یعنی درست پُشتِ کَرتِ داودی‌های تو.


پلهٔ پنجم: نمایش قدرت

- راستی، بد نیست بدونی

پسرم جان با تیرکمونش چه شیرینکاری‌هائی می‌کنه:

از هیجده متری می‌تونه گلخانهٔ تو رو نشونه بگیره و

تازه، از هر پنج بارَم

شاید فقط یه بارِشو خیط کنه!


پلهٔ ششم: بسیج و آمادگی

- هِی! به‌زنم گفته‌م

وقتی پسرمونو صدا می‌‌کنه که قهوه‌شو بخوره

به‌اش بگه حاضر یراق باشه و

تا می‌تونه واسه تیرکمونش سنگریزه جمع کنه.


پلهٔ هفتم: تهدید و ایذاء «قانونی»

- در این که آبپاش خودکارِ چمن ما

داره سفرهٔ پیک نیک شماها رو خیس می‌کنه

هیچ شکی ندارم؛

اما، خب دیگه، من که نمی‌تونم مسؤول قطره‌های آب باشم

مگه نه؟


پلهٔ هشتم: اقدامات خشونت‌آمیز برای آزار و اذیّت

- سرکار خانم! اگه بچه گربه‌تون

به‌بته‌های گلسرخ ما نزدیک بشه

یقین داشته باشین که گوش چپش

بدجوری بریده میشه: همچین از بیخ!


پلهٔ نهم: مواجههٔ شدید نظامی

- نگاکن بینم، آقا پسر!

دارم از این جا می‌پّامت.

یه قدم دیگه طرف اون درخت سیب وردار

تا با این مزن هر دَمی که بهش میگن شلاق

حالیت کنم یه‌من ماست چند من کره داره!


۳. جنگ هسته‌ئی غیر قابل تصور است

پلهٔ دهم: قطع روابط سیاسی

- آهای، آقا بارنز،

من دیگه اصلاً خیال ندارم.

با بکن نکن گفتن به‌تو

وقتِ نازنینمو تلف کنم،

اینه که سیم تلفنو می‌کِشم و، خلاص!


پلهٔ یازدهم: حالت آماده‌باش

- نگاه کن، مارجری!

اون کمربندِ نوِ منو بیار رو ایوون.

میخوام این انترهای مشنگ ببینن که ما

از اوناش نیستیم که فقط حرفِ یامُفت می‌زنن.


پلهٔ دوازدهم: جنگ سنّتی گسترده

- بگیر که اومد...

نوش جونت، اکبیریِ ناکس!

چن دفه بابام بت گف به‌سیب ترشای ما ناخونک نزن؟


- آخ! وای!

به‌تلافی این کار

هتک و پتک تو جِر میدم...


پلهٔ سیزدهم: تزاید تدریجی بحران به‌صورت گسترده و همه جانبه

- خیله خب. خودتون خواستین،

کرم درخت ازخودِ درخته:


سگ نکرهٔ کرو اینها

داره میاد سراغ بته‌های یاسِ‌تون.


پلهٔ چهاردهم: اعلان جنگ سنتی محدود

- هِی، بارنز، ازتو این بلندگو بوقی

صدای منو میشنفی؟

خب پس، نیگاکن،

دلم نمیخواد دستِ پیشو بگیرم و اول من سنگ پرت کنم

اما اگه تو همچی کاری بکنی

خب دیگه، منم تلافی‌شو سرت درمیارم...

از این گذشته، سگه رَم نمیذارم

طرفِ کَرتِ داودی‌های تو بیاد

مگر این که پسرت راس راسی بخواد

از درخت سیبْ‌ترشِ من بره بالا.


پلهٔ پانزدهم: جنگ شبه هسته‌ئی

- چی؟ ... امکان نداره،

من به‌پسرم نگفتم سنگ پرت کنه.

میگم من بهش نگفته‌م، حتما اتفاقی بوده، مَرد!


پلهٔ شانزدهم: اتمام حجت و تهدید هسته‌ئی

- نگاه کن ببینم:

اون کوچولو رو واسه چی با درشکه‌اش فرستادین تو انبار؟

ما که هنوز سنگ پرت نکرده‌یم.


پلهٔ هفدهم: تخلیهٔ محدود

- ببین جیگر!

واسه این نمیگم که ناراحت کنم،

اما بارنز اینا، دو تا دختراشونو فرستاده‌ن خونه جونز اینا.


پلهٔ هجدهم: نمایش چشمگیر قدرت

- آهای، جان، پسرم،

یک سنگ جانانه بزن طرف درخت،

فقط مواظب باش به‌چیزی نخوره!


پلهٔ نوزدهم: حملهٔ موجّه

- خیله خب، بارنز،

چون پسره پاشو گذاشته بود به‌درخت

یه سنگ به‌طرفش انداختیم.

این به‌اصطلاح یه اخطار بود.


پلهٔ بیستم: محاصره یا تحریم اقتصادی جهانی و مسالمت‌آمیز

- گوش بده، بیلی!

تو هم همین جور، ماریان!

ما باید به‌این آدم دغل درسی بدیم

که تا زنده‌س از یادش نره.

چیزی که از شما میخوام

اینه که بچه‌های اونارو تو خونه‌تون راه ندین.

راهِ اومدورفتشونو ببندین و

تا وقتی این وضع روشن نشده هم

چیزی که بتونن پرت کنن دم دست‌شون نذارین.


۴. عدم استفاده از سلاح هسته‌ئی

پلهٔ بیست و یکم: جنگ هسته‌ئی منطقه‌ئی

- هی، جان،

با یه مُشت پاره آجر خدمتش برس!

دقت کن که نشونه‌گیریت خطا نکنه

اما یه‌جوری نزنی که دخلش بیاد.


پلهٔ بیست و دوم: اعلان جنگ هسته‌ئی محدود

- آهای بارنز، مرد حسابی، گوشاتو واکن!

من در نظر دارم تا هر وقت که پسرت

شاخو ورنداشته و دورِ درختِ من پرسه می‌زنه

همین جور یه ریز سنگ پرت کنم.


البته مث آفتاب روشنه که تو هم

ممکنه دست از آستین درآری و بنا کنی سنگ انداختن طرف ما،

اما میخوام اینو بدونی که ما به‌تلافی این کار تو

به‌طرف زن یا شیشهٔ پنجره‌هات سنگ نمیندازیم

مگر این که تو دست به‌یه همچین کاری بزنی.


پلهٔ بیست و سوم: جنگ هسته‌ئی منطقه‌ئی. اقدامات نظامی

- قصد ما اینه فقط

به‌طرف پسرت که درخت منو به‌چشم خوار مادری نیگا نمیکنه

سنگ پرت کنیم.

گیرم کارمون شوخی‌وردار نیست:

خدمتی بهش بکنیم که خودش بگه احسنت!


پلهٔ بیست و چهارم: تخلیهٔ شهرها، حدود ۷۰٪

- مارجری! جیگرجون

تصدقت، پیتر و برنیس رو وردار

ببرشون خونهٔ سوتیرنیگ اینا.

قضیه داره بیخ پیدا می‌کنه.


۵. پناهگاه اصلی

پلهٔ بیست و پنجم: حملهٔ آزمایشی به‌منطقهٔ داخلی

- حالا با آجر و سنگ

سر مزرعهٔ کلم حریف بلائی میاریم

که خوابشم ندیده باشه.

حالا آقا بارنز حالیش میشه که

اگه ما راس راسی دس به‌کار بشیم

می‌تونیم چی به روزگارش بیاریم!


پلهٔ بیست و ششم: حمله به‌هدف‌های نظامی

- ای بی‌پدر مادرا! این جور زیرجُلکی

نامردونه سنگفرش بی‌دوومِ یورتِ ما رو داغون می‌کنین؟

نشونتون میدیم!...


پلهٔ بیست و هفتم: حملهٔ انتقامی به‌مناطق مسکونی

... اول دخل پنجره‌های آشپزخونه‌شونو میاریم

بعدشم با سنگ

می‌افتیم به‌جونِ پنجرهٔ اتاق زیر شیروونی‌شون.


پلهٔ بیست و هشتم:‌ حمله به‌افراد غیرنظامی

... اگه کوتاه نیومدن

یه دو تا سنگ هم بنداز

طرف درشکهٔ بچه شیرخوره‌شون

که فرستاده‌نش تو انبار


پلهٔ بیست و نهم: تخلیهٔ کامل شهر‌ها، ۹۵٪

- همهٔ اهل خونه از بزرگ و کوچیک

فرستاده‌ن بیرون،

فقط خودِ بارنز مونده و کُرّه‌ش.

بهتره به‌مامانت بگی بره خونهٔ سویترینگ اینا.


پلهٔ سی‌ام: اقدامات تلافی‌جویانه

- خب، اگه اونا

پنجرهٔ مهمونخونهٔ مارو بشکنن

ما هم یه شیشهٔ سالم به‌گلخونهٔ اونا باقس نمیذاریم.


۶. جنگ اصلی

پلهٔ سی و یکم:‌ اعلام رسمی جنگ همه جانبه

- حالا دیگه گوش کن، بارنز

از این دیقه دخل همه چی تو میاریم

پنجره ها و گلا و داروندارتو.

از حالا دیگه حملهٔ ما متوقف نمیشه

مگه این که رسماً تسلیم بشی.


پلهٔ سی و دوم: جنگ آهسته‌ و خنثی‌کنندهٔ قدرت حریف

- هِی، جان، ما باید خودمونو

واسه یه نفوذ مؤثر آماده کنیم.

بهتره اول به‌مخزن سنگ‌شون رخنه کنیم

آجراشونو کِش بریم

گل و بُته براشون باقی نذاریم و

اگر یه شیشه شونم سالم مونده بزنیم داغون کنیم.


پلهٔ سی و سوم: فشار برای کاهش نیروی طرف

- با تیرکمونیت، باید

دستی رو که پسره باهاش سنگ پرت می‌کنه

از کار بندازی.

مواظب باش‌ها، فقط دستشو!

نمی‌خوام پسره نفله شه یا یه‌عمر چُلُفتی بمونه.


پلهٔ سی و چهارم: فشار و حمله برای خلع سلاح

- خیله خُب پسرجون

حالا دیگه موقعشه که با آجر

بزنیم پاهای کرّه خرِ آقای بارنز و قلم کنیم.

اگه شد که شد،

اگه نشد فکری واسهٔ کلّهٔ پوکش می‌کنیم.


پلهٔ سی و پنجم: خنثی کردن قدرت، یا خودداری از مواجهه

- خُب، دیگه کاری نداریم.

حالا باید خدمت اون دوتای دیگه‌شون برسیم

که رفته‌ن چپیده‌ن تو پستوی خونهٔ جونز اینا.

وقتی دَخلِ زن و نی‌نی کوچولوشونو آوردیم

خود به‌خود کار تمومه.


۷. هدف‌های شهری

پلهٔ سی و ششم: جنگ برضد شهر

- پس دیگه کار به‌جنگ تن به‌تن رسید:

مگی اون با مارجریِ من

بچه‌ها با بچه‌ها...


پلهٔ سی و هفتم: ویران کردن مناطق غیرنظامی

- ما دیگه نمی‌تونیم

از نابود کردن کاملِ مناطقِ دشمن خودداری بکنیم.

من هر چی سنگ و آجر و اسباب و ابزار که داریم و

هر چی رو که به‌درد حمله بخوره

ور می‌دارم و میرم میدون.


پلهٔ سی و هشتم: اوج جنون یا جنگ وحشیانه

خیلِه خُب، آقا بارنز،

دیگه گابت زائیده و فاتحه‌ت خونده‌س!

پسر جون، اون پُتکو بده من.

ما دیوارای خودمونو لازم داریم

گور بابای بارنز اگه تموم ساختمونشم روسرش بیاد پائین!

من خدمت این دیوونهٔ زنجیری خواهم رسید

حتی اگه این آخرین پیزی باشه که...

- آخ، خدایا، خداوندگارا...


ترجمهٔ آزاد ا. نیام